چهارشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۷

دو ماه حبس

یک وقتهایی هم هست که دیگر آدم طاقتش طاق می شود.
هر چقدر بخواهی سعی کنی با احساساتت با موضوع برخورد نکنی، بالاخره یک جایی هست که کم می آوری و می خواهی همه چیز احساس باشد.

دلم می خواهد بلند بگویم از این اتوبان یادگار لعنتی بدم می آید که از این پایین می رود تا بالا تا درست صاف از جلوی اوین رد بشود و از بالای پل، آن ماشین های اداری پارک شده را ببینی و انبوه درختهایی که معلوم نیست تو آن فضای مشوش و همیشه انتظار چطور دوام آورده اند و آنقدر انبوه شده اند تا نتوانی هیچ جای آن قفس لعنتی را ببینی.
این که هر شب 10-11 از جلوی آن لعنتی رد بشوم و محبوبه هنوز آن تو و هیچ کاری این بیرون از دست من برنمی آید. دارم با خودم کلنجار می روم که خواب محبوبه را نبینم. نباید محبوبه به خوابم بپیوندد. نباید این اوین بیش از این او را نگه دارد.
بعد از دو ماه وقتی از اوین زنگ می زند و مثل وقتهایی که بیرون بود می گوید ببخشید پرستو جان نشد این مدت بهت زنگ بزنم، اینجا وقت برای تلفن خیلی کم به من می دهند، دلم می خواهد پشت تلفن یک بار هم که شده با صدا و بلند گریه کنم. اما نمی کنم، یعنی نباید، نمی شود، پرت و پلا می گویم. ولی بعد از تلفن...

وقتی مادرش زنگ می زند و می گوید که باز وقت شیمی درمانی دارد... احساس سنگینی می کنم، احساس می کنم کلاه ام از خودم و ازهمه چیز و از .... . شاید هم خسته ام.

محبوبه مثل قبل راجع به چیزهایی که تو ذهنش است می پرسد، می گوید از این دعوای... چه خبر؟
می گوید قبلتر ها پیش کروبی می رفتند...
می گوید آب اوین بیشتر بچه ها را مریض کرده است...
می گویم میوه و کتاب و لباس.... می گوید مال بیش از 6 ماهی ها است.
نمی دانم دیگر چی بگویم.
از 5 شهریور می گوید... دوست دارد باشد.
ما چی؟ حالم میزان نیست آن طور که این بخشها را تو ذهنم کنترل کنم.
نباید از خیلی نزدیک دید.
از یادگار بدم می آید با ان مسیر درازش که صاف از جلو اوین رد می کند و ...
..........................................................................................................................
جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ
از پس ذهن------------------------------------------
یااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
مرددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددکککککککک بییییییییییییییییییییییی

هیچ نظری موجود نیست: