دوشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۸

بخشيدن يا عفو كردن؟

بخشش در چه جايگاهي قرار دارد؟ عفو با بخشش چه فرقي دارد؟
كساني كه مي بخشند، آدمهايي هستند كه به وظيفه شان عمل مي‌كنند؟ كساني كه عفو مي‌كنند چطور؟
آدمهايي كه نمي خواهند به هر دليلي ببخشند، خطاكارند؟ آدمهايي كه نمي‌خواهند عفو كنند چطور؟
forgive , يا give?


تا حالا شد دو بار در همين 4 ماه آخر كه كسي بعد از چندين بار لغو شدن حكم اعدام، در نهايت اعدام شد.
چه بلايي سر مردم داغديده مي‌آوريم كه احساس از دست دادن عزيزشان را فقط با مرگ يك نفر ديگر التيام يافته مي يابند؟

من درك مي‌كنم كه وقتي لحن درخواست عفو وظيفه مندانه و درك نكرده باشد، تمايلي براي عفو نمي‌ماند.

بيش از 70 روز پيش در اثر يك تصادف رانندگي، پدر و مادرم به عنوان عابر پياده در تصادف رانندگي، هر دو آسيب ديدند. از آن روز تا به حال هر دو حدود 2 ماه استراحت مطلق بودند و عمل جراحي داشتند و همچنان هم معالجه ادامه دارد. ..

راننده در يك شب تاريك بعد از نيمه شب، بدون داشتن بيمه رانندگي ماشين، با سرعت غير مجاز براي آن مسير رانندگي مي‌كرده است.
راننده هفته اول هر بار كه يكي از اعضاي خانواده ما را مي‌ديد(كه شايد كلن دو بار شده باشد) راجع به اين توضيح مي‌داد كه وضع زندگيش خوب نيست كه بتواند مخارج بيمارستان ها و پزشكان و درمان را بدهد و ماشينش هم توقيف شده است.
ما هر بار مي‌گفتيم شرايط سخت اقتصاديش قابل درك است، و پول درمان هم ازش نمي‌خواهيم اما وضع سخت بيماران طوري نيست كه ما بتوانيم در اين شرايط رضايت بدهيم كه هيچ شكايتي نيست، چون برايمان مهم است كه بهبودي كامل انجام بشود.
از هفته دوم به بعد تا يك ماه هر ده روز يك بار، راننده را ديديم و هر بار بدون هيچ تاسفي براي وضعي كه پيش آورده، بدون احساس دركي از خانه نشين كردن طولاني مدت دو نفر، بدون شرايط اضطراري كه به دست كم سه خانواده تحميل كرده، راجع به وضع خانه و زندگي و كارش توضيح مي‌داد و مي‌رفت و البته ماشينش هم با ضمانت آزاد شده بود
از ماه دوم كه تاريخ عملها رسيد، ديگر خبري از راننده نشد. نه ديدار، نه يك تلفن و نه هيچ...

احساس ما اين است كه با توضيح راجع به شرايط اقتصادي سخت( چه صادقانه و چه غير صادقانه) با تحميق ما، مي‌خواهد تمام هزينه درمان، خانه نشيني، و روند تمام نشده بيماري را ناديده بگيريم.
احساس ما اين است كه بدون درك مشكلاتي كه سهل انگاري، اتفاق، حادثه و يا هر روند غير عمدي و شايد هم عمدي ديگر او به وجود آورده است ناديده بگيريم.
احساس ما اين است كه از نظر او ضعف توان اقتصادي توجيه گر هر فشاري ديگري است كه بر ديگران به فرض هم غير عمد وارد كرده است.

احساس بدي است، من ديگر اعتقاد به گذشت از شكايت ندارم و روند دادگاه و پزشك قانوني و تعيين طول درمان و ... مصرانه پيگيري مي‌كنم.

آقاي مصطفايي وكيل بهنود در مصاحبه با يكي از كانالهاي تلويزيوني چند ساعت قبل از اعدام بهنود مي گفت، خانواده مقتول بدون درخواست ديه حاضر به بخشش شده بودند، اما وقتي در خبرها كمك براي جمع آوري ديه اضافه شد و روند بخشش عوض شد، به هيچ وجه حاضر به بخشش دوباره نشدند.
كساني كه در دادگاه محكوم به قتل مي‌شوند، حتي اگر غير عمد، حتي اگر در سن نوجواني به هر حال يك آدم را كشته اند.
هنرمندان، فعالان حقوق بشر، وكلا و خانواده قاتل با چه لحني درخواست عفو مي‌كنند؟
چقدر احساس خانواده مقتول را درك مي‌كنند؟

يا نه كمي كلي تر ، فرهنگ انتقام گيري در جامعه:
شعارهايي مثل "برادر شهيدم خونت را پس مي‌گيرم" خواسته قلبي چند درصد از مردم است؟
"مي‌كشم مي‌كشم آنكه برادرم كشت" را كي‌مي‌تواند اصلاح كند؟
هنرمندان؟ فعالان حقوق بشر؟ يا خانواده كشته شدگان به تنهايي؟

۳ نظر:

Unknown گفت...

پرستو جان بسیار خوب نوشته بودی عزیزم خصوصا بعضی مواقع ما طوری رفتار می کنیم که جای متهم وشاکی عوض می شود . واقعا فرهنگ جامعه ونوع برخورد با موضوع خیلی مهم هست .

مسعود گفت...

پرستو جان
این موضوغ قبلاً هم در مورد اعدام دلارا دارابی هم مطرح شد و انوقت هم من احساس کردم که اختلاف نظری بین ما وجود داره
بیشتر از همه از اینکه این حرف رو از زبان یک فعال جامعه ی مدنی می شنوم ناراحت می شم. کسی که من اطمینان دارم در مورد بی عدالتی های جامعه حساس تره
البته برخورد راننده مخاطبت که مطرح کردی جای بحث روانشناسانه داره. متأسفانه بی مسئولیتی و خود خواهی و حق به جانبی از خصوصیات روانی عده ای شده. این خصوصیات رو مشخصاً در رانندگی تهرانیها می شه دید
اما موضوع بهنود شجاعی رو نمی شه به رفتار راننده ی مخاطب شماارتباط داد
این اتفاق اگر در آلمان می افتاد به دلیل صغر سنی حداکثر 1 تا 10 سال زندان داشت. در کشورهای اسکاندیناوی که از این هم کمتر.
اصلاً قضیه عفو و بخشش یا قصاص نیست
اصلاً در این موارد بار سنگین قضاوت رو نیاید به گردن مادری که بر اثر ضربه از دست دادن فرزندش دچار هیجانات احساسی و روانیه سپرد. و حالا موضوع درگیری ای که پنج سال پیش شروع شد دو قاتل داره یکی بهنود و دیگری مادر مقتول. چرا حکومت ما از آدمها قاتل می سازه. چرا همه رو به جون هم انداخته. شما متوجه هستید چهار پایه ی زیر پای بهنود رو مادر احسان کشید.
موضوع خشونت و فرهنگ انتقامه که جامعه رو تهدید می کنه.
موضوع اینه که جان انسانها بی ارزش شده. موضوع اینه که جان انسانها وجه المصالحه غرض ورزیهای سیاسی شده.
موضوع اینه که قوه ی قضائیه ی ما دستگاهیه که مردم برای انتقام گیری و برای این که درون پر آشوب خودشونو تسکین بدن با سراغش می رن نه برای احقاق "حق". اگر غیر از این بود به جای دادگا ها مطب روانپزشکان و مشاوران می بایستی شلوغ می بود. در پای حکم قصاص اولین چیزی که پایمال می شه عدالته. من از تو تعجب می کنم که حرف از عفو و بخشش والدین می زنی. پس جایگاه قانون کجاست

Parastoo گفت...

مرسي زهره جانم.


مسعود جان، در باره اين كه نبايد قانون قضاوت را به گردن خانواده بياندازد موافقم.

اما بحث من بيش از اينكه در اين پست قانون اعدام باشد و مقصران وجود چنين قانوني (كه البته كه با آن مخالفم)، بيشتر برخورد ما آدمهاي بيروني با خانواده مقتول است.
منظر نگاه من رفتار شخصي فعالان حقوق بشر و نخبگان جامعه مدني است كه مي خواهند بر روي فرهنگ تاثير بگذارند.