شنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۸

چند همسري

جیر جیر تخت آن هم ساعت 2 نیمه شب یعنی باز دارد می لرزد

سعی می کنم تکان نخورم که فکر کند من را بیدار کرده است. صبح اما به شدت می لرزد.
دخترک دست هایش را نگه می دارد و حالا پارکینسون هر دوشان را می لرزاند.
در غیاب دختر می گوید دیشب خواب دیده که دختر عشایری بچه دار شده است.
برای همین در خواب می لرزید.

مادر 3 دختر و 1 پسر، درمان تجویز شده به همسرش این بوده که با این مریضی جدید زنت و این که نمی تواند دیگر بچه دار(پسر) بشود، دوباره ازدواج کن.
یک دختر عشایری فقیر را که از دختر کوچک مرد هم کوچک تر است، انتخاب کرده و عروسی مجلل گرفته است.

بعد از 20 روز بستری پزشک می گوید درمان تو به عمل هم جواب می دهد فقط قرص هایت را مرتب بخور.

می گوید به نظرت طلاق بگیرم یا صبر کنم خرج دانشگاه و ازدواج بچه ها بدهد و بعد؟ می ترسم اگر بروم دیگر سراغی هم از بچه های خودش نگیرد.

هنوز در 45 سالگی زیبا است. آرایشگر قابلی بوده و گلهای تزیینی درست می کرده اما حالا لرزش شدید دست ها...
پدر متمولی داشته که کمک های او زندگی همسرش را ساخته و حالا که همسرش ارثیه پدر او را کامل تمام کرده بدون کوچکترین سهمي برای او
با مرگ پدر بیماری شروع شده و حالا هم که سنگ تمام همسر

مي‌گويد بهم گفت من كه بالاخره اين كار را مي‌كنم، پس بيا و رضايت بدهد تا بين مردم آبرو ريزي نشود.
مي‌گويد همسرم دلش مي‌خواهد ما با هم دوست بشويم. مي‌گويد تو نمي‌دانمي چقدردختر خوبي است، آدم از ديدنش سير نمي‌شود.
هر كدام از اينها را كه مي‌گويد بيشتر مي‌لرزد آنقدر كه چهره اش عرق مي‌كند و سرش هم به لرزه مي‌افتد.
مي‌گويد حالا با اين لرزه كه درمان نشد چطور برگردم اهواز؟
ديگر فكر كنم ديدنم هم نيايد.

***پي نوشت:
اين تازه مال زماني است كه شرط رضايت همسر اول، براي ازدواج مجدد لازم بود.
و نه با لايحه شرم آور خانواده دولت هشتم

هیچ نظری موجود نیست: