دوشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۹۴

انگیزه های کار کاردن زنان چیست؟



بعدازاین که کارآموز شماره یک اعلام کرد که می‌خواست بگوید که دیگر نیاید به اش گفتم می‌خواهی بیشتر فکر کن، بعد با هم دوباره صحبت می‌کنیم. احساس کردم دارد واکنش مقاومتی نشان می‌دهد. احساس کردم بیشتر از هر کس می‌خواهد خودش، خودش را تنبیه کند و یا شاید هم می‌خواهد از برخوردهای دیگران مثل من، مجموعه شرکت یا رئیس با خودش جلوگیری کند.
طبق قراری که دو- سه هفته‌ای می‌شد که گذاشته بودم، نیم ساعت آخر روز می‌آمدند برای صحبت راجع به کارهای روز و چک کردن دقیق آن‌ها و اگر لازم شد سؤال‌های تکمیلی من روی گزارش‌های آن‌ها. معمولاً صحبت‌های آخر روز در اتاقی بدون حضور همکارهای دیگر برگزار می‌شد و هرکدام جداگانه ولی خواسته بودم موضوعات فنی را با هم در میان بگذارند و با هم رویش فکر کنند. خوبی این کار این بود که بینشان بااینکه عملاً رقابت کاری گذاشته‌شده بود، ولی ازنظر اخلاقی، رقابتی شکل نگرفت. این بار هم شماره یک با شماره دو صحبت کرده بود و تصمیمش را برای او هم تعریف کرده بود. به شان گفتم که من روی ترک کردن کار زن‌ها خیلی حساسم و نیز دو- سه ساله دارم راجع به اش می‌خوانم و کار می‌کنم. می‌دانم معمولاً یک دلیل ندارد و مجموع دلایل و فشارها آن‌ها را به این تصمیم وادار می‌کند و خواستم دلایلش را بگوید. چیز مشخصی نگفت و من به جایش می‌شمردم: کار اینجا سخت است می‌دانم. فضا برای ماها تنگ است و پرفشار. من سختگیری می‌کنم که البته برای کیفیت کارتان در فضای رقابتی با مردان است. آموزش اگر کافی نیست بهتر است که راحت و زودتر به ام بگویید. زیاد خوش‌اخلاق نیستم می‌دانم. ولی خب سعی می‌کنم با تبعیض مثبت با هم پیش برویم. اگر به جای شما پسرهایی با این کیفیت بودند، خیلی زود گزارش می‌دادم و هر دوشان را راحت رد می‌کردم. در جواب هرکدام از این‌ها چیزهایی می‌گفتند که شاید بیشتر تعارف بود طبق فرهنگ معمول جامعه. ولی در مورد آموزش هر دو ظاهراً صادقانه گفتند که اتفاقاً خیلی هم خوب و مفید بوده است. شماره یک گفت باید برود و بیشتر تمرین کند و چیزهای بیشتر بخواند. دوباره گفتم که هر چیز که قرار بخواند و یاد بگیرد خودش می‌داند که در چه سطحی است و از طرف چه جور کسانی آموزش داده می‌شود. منظورم همکارانی که حالا می‌شد با هرکدام رابطه خوبی بگیرد و اگر سؤالی هست راحت و در تعاملی دوطرفه ازشان بپرسد، چنانچه تجربه کرده بود. اگر مرور درس‌های دانشگاه را می‌گوید که همین‌جا هم می‌تواند علاوه بر خواندن، عملی آن‌ها را مرور کند. درنهایت فرصت برای تجربه در هیچ آموزشگاهی مثل محیط کار و به‌خصوص اینجا نیست؛ و ازشان پرسیدم بگویید باید چه‌کار کنیم؟
باز دو روز و یک آخر هفته گذشت. صبح اول وقت گفتم دستگاهی را که با تست خودش خراب‌شده از روی ماشین دمونتاژ کند و دنبال ایراد اصلی بگردد و سعی کند خرابی را تعمیر کند. همچنین اضافه کردم که خطای انسانی در هر جایی پیش می‌آید. مهم این است که بتواند اصلاح کند و سعی کند کمتر پیش بیاید. باید دورش را خالی کند که تمرکزش بیشتر بشود و روی هر مسئله جدا و متمرکز فکر کند. تلاشش را بیشتر کند و با دقت کار کند.
حدود ده روزی خیلی تأثیر داشت. دستگاه تعمیر شد. تمرکزش بیشتر شد و زمان بیشتری در کار متمرکز بود. به نظرم روحیه‌اش هم بهتر شده بود. تا به دو هفته رسید. گفت می‌خواهد اعلام کند که دیگر نیاید و هیچ دلیلی ندارد جز اینکه می‌خواهد زبان بخواند و برای دکترا و گرفتن پذیرش اقدام کند. انگار اعتمادبه‌نفسش برگشته بود و خودش را بخشیده بود؛ اما انگیزه کار کردن تمام‌شده بود. مرحله‌ای که برای بعد انتخاب کرد به نظر ساده‌تر می‌آمد. باز هم درس خواندن و برگشتن به هویت دختری با مدارک عالی تحصیلی، حتی بیکار و وابسته و ساکن خانه پدری. این برای من یعنی خیلی خیلی فاصله زیاد است.

هیچ نظری موجود نیست: