چهارشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۹۰

آرزوها

خيلي دلم مي خواهد داستان بنويسم.

خيلي دلم مي خواهد داستانم را اينجا بگذارم.

خيلي دلم مي‌خواهد داستانم را اينجا نگذارم.

خيلي چيزهاي ديگر هم دلم مي‌خواهد . . . 

یکشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۹۰

بهار دوم

يك خبر خوب مي‌رسد.

يك مصاحبه عالي براي سلامت زنان ايران. هيچ وقت راجع به پروين چنين نقلي از خودش نشنيده بودم.

اين متن را كه خواندم، يك نفس عميق پر شادي كشيدم، گفتم حال پروينمان خوب است. خوب و دور از دغدغه‌هاي خارج از ايرانيان و البته بسيار مفيد، مانند قبل.

چهارشنبه مي‌پرسم. نه نيست خانم.
پنجشنبه مي‌پرسم. نه نيست.
شنبه مي‌پرسم. نيامده است. 
نمي‌دانيد كي مي آيد؟ ظهر تماس بگيريد يك موجودي بگيريد.
شنبه ظهر. داروخانه شبانه‌روزي كسي جواب نمي‌دهد.
شنبه بعداز ظهر. بله يك چندتايي هست. 
... بهم گفت اين آخريش بود. 
ولي من راه مي‌روم. من مي خوانم. و گاهي فقط گاهي مي‌نويسم... تا ماه بعد فاصله به اندازه يك ماااااااااه است....

یکشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۰

ترافيك سنگين (شهيد ابراهيم همت!!!) حد فاصل ابتدا تا انتها

اتوبان همت با همه بلنديش و از اولين ها بودنش جزء شلوغ ترين معابر ترافيكي است كه هيچ ساعتي و روزي بارش را تغيير نمي‌دهد.

هر چقدر هم اتوبانهاي موازي ان زدند كه بالاخره اين لوزي كج شرق به غرب تهران را به هم وصل كند، اما همچنان ترافيك همت را قفل مي‌كند.

روزهاي اخر ايام سيزده عيد، هر از گاهي ترافيك همت غير منطقي به نظر مي‌آمد و بعد معلوم مي‌شد دارند 100 متركف اتوبان را اصلاح مي كنند.

آن روزها فقط كاميون آسفالت بود و كارگران فلشر به دست و و غلتك.

اين طرح در حال رفتن به طرف شرق است ديدم يك بيلبورد دو طرف همت رو پل يادگار اضافه كرده‌اند:

طرح بهسازي بزرگراه شهيد همت. فكر كنيد با چه طرحي؟

با عكس شهيد ابراهيم همت!!!!

داشتم فكر مي‌كردم اگر خانواده‌اش اين بيلبورد را ببينند چه احساسي پيدا مي‌كنند؟

فقط مي خواهيد آسفالت كف اتوبان را كه تا 25 سال هم دوام نياورده تكه تكه رو هم رو هم باز بچسبانيد، آخر چه ربطي به آن خدابيامرز دارد؟

اسمش را برداشتيد چسبانيد به بدترين اتوبانتان.
عكسش را زديد به ديوار سرتاسري زير شلوغ ترين پل كه در 22 ساعت ترافيك، مردم جوان مصصم و اخمو را ببينند. و به جاي مسئولين سياست‌هاي غلط شهر سازي و اداره كردن  شهري و ... اولين كسي كه جلو چشممشان مي آيد اين جوان شهيد باشد؟

حالا هم گل بازيتان را تمام كنيد برود ديگر، چرا براي اين بازي‌ها باز از  عكس و اسم طرف مايه مي‌گذاريد؟

واقعن پشت اين طرح چه فكري هست؟
اصلن فكري هست؟

سه‌شنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۹۰

رفتار شهري

هنوز چندين دقيقه‌اي مانده است تا ساعت به يازده برسد.
درست شب بعد از سيزدهم فروردين است.

صداي موزيك از يكي از واحدهاي پايين بلند مي‌شود.
بلندي صدا معمولي، ترانه‌ معمولي.

ترانه‌هاي پاپ ايراني به طور ميانگين حدود 5-6 دقيقه هستند.

حتي 2 دقيقه هم از پخش موزيك نگذشته است (حتي يك ترانه هم به نيمه نرسيده است). صداي زني از پنجره‌هاي پشتي ساختمان مي‌آيد كه به فرياد اعتراض مي كند به پخش موزيك.

اعتراضش را با جمله‌هايي كه شايد كسي مريض داشته باشد، مرتب و بي وقفه ادامه مي‌دهد.

صداي فرياد اعتراض زن آزاردهنده است.
 تاكيد زن بر شايد است
تاكيد بر همسايه‌اي مبهم است
تاكيد بر بيماري است كه وجود ندارد

اعتراض زن به يك دقيقه هم نمي‌رسد كه صداي موزيك قطع مي‌شود.
ساعت را نگاه مي‌كنم 10: 54 شب.

احساس ناخوشايندي دارم.
××××

ساعت 24 شب اعلام مي‌شود و آخرين بخش اخبار.

باز از پنجره‌هاي پشتي ساختمان صداي ناله و ضجه‌اي مبهم مي‌آيد.
كم كم صدا واضح و بلندتر مي‌شود.
زني فرياد مي‌كشد: خدا بچه ‌ام را كشتند.
بي‌وقفه و با صدايي كه دردناك تر مي‌شود.

كشتن تمام سرهايي كه از پنجره‌ها بيرون آمده است را مردد مي‌كند.
صداي زن ملتمسانه مي‌شود.

همهمهء همسايه‌ها...

خبري از جسدي نيست.
خبري از كودكي نيست.
زن را آرام مي‌كنند. آب به سر و صورت و ...

پسر جوان بعد از اعتراض زن در مورد موزيك، ضمن  جر و بحث با پدرش از خانه بيرون مي‌رود. درگيري خياباني با كارگران ساختماني نيمه‌كاره، تخريب خودروي پدر و در نهايت خودزني با چاقو.

ضجه‌هاي كشتن اعتراض مادر پسر بود كه تازه از وضعيت پسرش خبردار شده بود.

.....................................................................................
مرور مي‌كنم:

- شايد
- همسايه‌اي مبهم
- بيمار
×××
- شايد حق شخصي؟
- كسي كه وجود ندارد در مقابل كسي كه هست و آشفته است
- بيماري كه نيست در مقابل بيماري كه تحريك مي‌شود

از تمام حقوق شهروندي طلب‌كاري هميشگي از كسي كه بدهي مربوط به او نيست (كم كاري سازندگان ساختمان‌ها، كم فروشي بازار مسكن، عدم كنترل و اجراي استاندارد فضاهاي مسكوني و ...)، در اخلاق مردم جاري شده است؟

از تمام مدنيت، اعتراض مخرب به چيزهايي كه هنوز شكل نگرفته است، در عوض اعتراض به نارضايتي‌هايي است كه هراس داريم حتي به شان فكر كنيم؟ چه برسد به اصلاح؟




یکشنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۰

آغاز 90

اولها وبلاگها دانه دانه فيلتر مي شوند...

باز آدمها مي‌نويسند، باز وبلاگها خوانده مي‌شوند، باز اطلاعات مي‌چرخد، باز انديشي مي‌شود.

حالا هم كل بلاگر فيلتر شده است و من هنوز هم مي‌نويسم و شما هم هنوز مي‌خوانيد حتي تو برادر ارزشي

البته در جهاد اقتصادي هر نوع كار آفريني واجب شرعي است، حتي كار تو سركوب‌گر
حتي‌ كدنويسي‌هاي فيلترينگ، اسپم كار ارتش سايبري

حتي وبلاگ نوشتن‌هاي هميشه باز هم وطنان مزدور (به معناي هر كاري در برابر مزد مادي و يا اعتباري و يا ارزشي)