شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۹۴

ماراتن چند به اضافه یک

خیلی تلخم ابن روزها یا شاید بهتر باشد بنویسم تلخ‌ترم. حتماً که چندین دلیل شخصی و مربوط به وضع زندگی خودم هست که تلخی را ساخته و مرتب هم تقویتش می‌کند، ولی خب می‌دانم که دلایل بزرگ و کلی هم وجود دارد.
نمی‌دانم دقیقاً دو سال شد یا نه. مذاکره چند به‌اضافه یک با ایران. ضرب العجل آخر فلان. تمدید مدت بهمان. زمان بررسی بیشتر و راستی آزمایی. دیدار دوجانبه دشمنان 35 ساله، (دشمن هم از آن حرف‌هاست وقتی تاریخ جزئیات خرید تسلیحات زمان جنگ را زیرورو می‌کند). همه می‌گویند مذاکره مثبت بوده ولی خیلی چیزهای دیگر هم هست. هیچ‌وقت به این نزدیکی نبوده است. عجله نداریم. زیاده‌خواهی می‌کنند. زیر حرف‌ها می‌زنند. اگر نشد چی....
حدود چهار سال پیش بود، اسفند 89 از این بنگاه به آن بنگاه دنبال خانه می‌گشتیم برای تعویض خانه اجاره‌ای. معاملاتی‌ها می‌گفتند الآن پیدا نمی‌کنید. مردم منتظرند نتیجه هسته‌ای بیاید بعد قیمت بگذارند، مگر کسانی که مجبور باشند. گیج شده بودم.
نمی‌دانم کدامشان است که به خبرنگار می‌گوید، مشخص است که نتیجه مذاکرات تأثیر مستقیم بر زندگی مردم ایران دارد و نه مردم آمریکا. در آمریکا شاید خیلی از مردم باشند که ندانند مذاکرات در جریان است و حتی شاید نتیجه آن هم هیچ‌وقت به گوششان نخورد. خیلی دردناک است. شش تا کشور دنیا به نمایندگی بقیه دنیا، لابد، گروهی شده‌اند که حتی از نامش هم گروه نا هویدا است، هر از گاهی می‌نشینند راجع به جزئیات پیچیده‌ای صحبت می‌کنند که نخ زندگی ما را باریک و کلفت می‌کند و بعد شاید مردم کشورهاشان که انتخابشان کرده‌اند، هیچ‌وقت ندانند تصمیم آن‌ها چی است چون اهمیتی بر زندگی‌شان ندارد.
در این 10-12 سال اخیر، کلی سرمایه مالی- انسانی هدر رفت که فقط هسته‌ای بشویم؟ شبیه مرد همسایه که با هزار زور می‌خواهد اسمش روی این زندگی مخروبه بماند؟ اول می‌گویند دو روز مذاکره تمدید بشود که اگر مردم شادی کردند و به خیابان ریختند با مراسم عزاداری رمضان قاتی نشود؟ بعد باز هم دو روز دیگر، و شاید دو ماه دیگر هم ... جای دیگری در دنیا نیست که مردم به مذاکرات ایران با چند به‌اضافه یک اهمیت بدهند، ولی در ایران محتمل است مردم از شادی به خیابان بریزند؟ حس خیلی وحشتناکی است. چیزی برای شادی هم وجود دارد؟

زن را از خانه بیرون انداخت چون فکر می‌کرد، شنیده بود، به اش گفته بودند که در غیاب چندین روزه او با مردان دیگر در ارتباط است. زن شکایت کرد و دادگاه و درخواست مهریه و ... . خانه را به اسم کس دیگری کرده است و اثاثیه را تخلیه کرده که مبادا سهم زن از روی آن‌ها به‌حق گرفته بشود و در ماه 2-3 روز می‌آید و وقتی هم که می‌آید وسیله‌ای برای زندگی نمانده است و با این حال مدیریت ساختمان را تحویل نمی‌دهد که نمی‌دانم چه... خب بقیه هم از روی بی‌حوصلگی و نپذیرفتن مسئولیت کارهای ساختمانی که در آن زندگی می‌کنند نخواستند به‌جای او باشند یا کارها را ازش تحویل بگیرند. حالا به خاطر گرفتاری‌های زندگی‌اش، کارهای ساختمان رو هوا مانده است. قبض‌ها پرداخت‌نشده است. شارژ ماهیانه نامرتب و کنترل نشده است. گاز قطع‌شده است و برای آب و برق هم اخطار قطعی به علت بدهی آمده است و خزانه ساختمان کسری دارد. در این وضعیت واکنش همسایه‌ها این‌جوری است که یکی می‌گوید باش دعوا کرده است و حرف نمی‌زند. آن یکی می‌گوید پول دست او نمی‌دهد. سومی می‌گوید او را به‌عنوان مدیر قبول ندارد. خانه در حال تبدیل‌شدن به یک چهاردیواری با سقف است فقط و فقط، بدون هیچ امکاناتی. مدیریت را تحویل نمی‌دهد و فقط بنا به اعتراض یکی دو همسایه در خانه نشسته است که یعنی دارد مدیریت می‌کند. آخر شب پیام می‌فرستد که گاز پیک‌نیکی برای قرض می‌خواهد. درست شبیه همین بلایی که در کشور بر سر خودمان آورده‌ایم.