یکشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۹۷

کوچک‌ترین شاهد دادگاه

ده سال قبل.  تشکیل دادگاه به ماهی در زمستان رسیده بود. فضای کشور طبق روال تاریخ این سرزمین، به بن بست خودساخته سیاسی-اجتماعی دیگری رسیده‌بود.
من وخانم وکیل در راهرو، جلوی در دادگاه نشسته بودیم. دختر جوانی را با چادر زندان و دستبند آوردند. مرد وکیل دخترک، همراهش میآمد و آرام و سریع چیزهایی را با موکلش هماهنگ می‌کرد. مانند زندانیان خطرناک سریع به اتاق دادگاه بردندش و در بسته شد. خانم وکیل گفت که «رکسانا صابری» بود. خیلی پر سر و صدا دستگیر شده‌بود. نسبتا شبیه بقیه. حدود نیم ساعت بعد ما را به دادگاه فراخواندند. دخترک و وکیلش از اتاق دادگاه بیرون آمده‌بودند و در اتاق انتظار با منشی شعبه صحبت می‌کردند. به نظر می‌رسید چندین دقیقه بود که دادگاهش تمام شده‌بود. شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی،‌ خیابان معلم.
بالاخره نوبت ما شد. اتهام‌های واهی و استدلال‌های قاضی در نقش دادستان. خطر برای امنیت کشور. براندازی. لرزه بر اندام نظام... بین حرف‌های بی‌ربط، قاضی از نگرانی خودش به خاطر سابقه قبلیش گفت. بعد فهمیدم که قاضی جزٔ تیم‌های قضایی اوایل انقلاب بوده و نگرانی هم گویا ناشی از ترس ترورشدن در سال ۱۳۸۷، سی سال بعد از انقلاب و در امنیتی‌ترین دستگاه قضایی کشور بود. ترسی که بر حکم‌های آن شعبه سایه می‌انداخت: جاسوسی، ارتباط با منافقین،‌ اقدام علیه امنیت کشور و و و

رکسانا صابری هشت سال حبس تعزیری گرفت و من یک سال. ظرف کمتر از یک ساعت.
گرچه در هر دو پرونده، دادگاه‌های تجدیدنظر حکم‌ها را شکستند. ولی خاطره عجیبی بود از اولین مواجهه مستقیم با عدالتخانه کشور.

این بار دادگاه عمومی، مجتمع قضایی قدس تهران. من و خانم وکیل و زنان و مردان دیگر همه در یک پرونده و دخترک کوچک بدون پرونده درون من. اینجا و این ‌بار برخلاف قبل،‌ منشی و نماینده دادستان هر دو زن هستند گرچه قاضی همچنان مرد. ولی این بار از شایستگی مادرش می‌گوید و زیبایی گیسوان بافته دختران روستایی را می‌سراید. با این حال بسیار تلخ شده‌ام و بی‌اعتماد. چندین ده سال حکم برای دختران و پسران این سرزمین که حالا قاضی می‌گوید از ترس یک روز زندانی بی دلیل آن‌ها واهمه دارد. چند صد نفر کشته؟ چقدر کوچ اجباری؟ چقدر استعداد هدررفته؟
بی‌سخن، حرف‌ها را می‌شنویم. من و دخترک درونم. قاضی از معصومیت و بی‌گناهی متهمان می‌گوید. دخترک می‌جنبد، شدید. تحمل‌ناپذیر است، نمی دانم حرف‌های قاضی یا حرکت دخترک. 
اولین مواجهه دخترک به دنیا نامده با عدالتخانه کشور.