باز بی حوصله ام.
یک چیزهایی به نظرم خیلی عجیب و غریبند.
مرد تنهای طبقه
پایین، سر هر موضوعی به تمام 6 واحد دیگر تذکر داده است. مستاجر است و کمتر از دو
سال است ساکن آپارتمان است. هر از گاهی صدای یکی از همسایه ها بلند می شود و بقیه
می فهمند ای بابا! حتما این پنجیه (مرد ساکن واحد 5) باز به یکی گیر داده است. گیر
های عجیب و خارج از حوزه اختیارات او. مثلا به ما که واحد بالا سرش هستیم می گوید
خانه تان را کامل فرش کنید که صدای راه رفتن تان اذیتم نکند. یا با یکی دیگر سر
شکایت همسایه که هر شب، نیمه های شب، رفت و آمد با زنان صیغه ای (به قول خودش) اش،
آسایش بقیه را به هم می ریزد دعوایش شده است. یا به همسایه رو به رویش می گوید که
بچه هایش کی و چطور بازی کنند که تو دو متر جا، آسایش آقا به هم نریزد یا یا یا
... مرد روبرویی مان می گفت احتمالا در دوران کودکی اش مشکلی برایش پیش آمده است.
حالا خود این مرد
روبرویی که از مشکل کودکی آن یکی می گفت، یک شب تا صبح با چند مهمان شهرستانی بلند
بلند دعوا و بحث می کردند و گاهی هم صدای داد و پرخاشگری بلند بود که نمی شد تشخیص
داد چی است. ما که نخوابیدیم و بعد به روایت همسرش معلوم شد، با دعوا و تهدید زن
را از خانه بیرون کردند و زن هم نصف شب با یک ساک لباس به همراه مادر و برادرش از
خانه رفتند. زن می گوید یک دفعه و بی دلیل مشخص دعوا شده است. خود زن هم هیچ وقت
برنگشته حتی وقت هایی که می داند مرد نیست. بیشتر از یک ماه گذشته است. زن برنگشته
و مرد هم یکی دو شب در طول هفته با اقوام و دوستان می آید و باز همان روال صحبت و
بحث تا نزدیک های صبح هست و بقیه روزها و شب ها خانه شان خالی است.
آن یکی تعریف می
کند شوهرش در دولت جدید شده مدیر عامل فلان وزارت خانه و پولش از پارو بالا می رود
ولی برای زن و بچه ها به سختی پول خرج می کند. سه تا خانه و دو تا ماشینی که دارد
همه به اسم خودش است. و حاضر نیست برای شرایط بهتر زندگی، از خانه قدیمی 30 ساله
شان جا به جا بشوند. پسر تازه فارغ التحصیل بی کار قبل از روز سربازی پول تو جیبی
می خواسته، بابا نداده است که پسرش مرد بار بیاید. مرد نگذاشته بود زن دانشگاه
برود. مرد نگذاشته بود زن جایی استخدام بشود. مرد قباله ازدواج را برده گذاشته در
گاو صندوق وزارت خانه که دست زن به اش نرسد. یک دختر و یک پسر بزرگ و دانشجو
دارند. بعد از کلی سوال و مشورت با این وکیل و آن وکیل و رفتن به اسناد ثبت و پیدا
کردن دفترخانه 25-6 سال پیش و گرفتن رونوشتی از سند ازدواج و ... مهریه 40 میلیونیش
را گذاشته اجرا که از حساب 140 میلیونی مرد، به اندازه رهن یک خانه کوچک، برای
زندگی دور از مرد پول بگیرد و متارکه کند. خیلی خوشحال است که بالاخره انجام شد.
نمی توانم خیلی ابراز خوشحالی کنم. بعد از 25 سال زندگی، از این همه دارایی مشترک
فقط 40 میلیون...
یارو خیابان را ورود ممنوع و یک طرفه می آید و می کوبد به
ماشین و بعد از دو ساعت که پلیس نمی آید، می رود و می گوید ازم شکایت کن که فرار
کردم. به پلیس می گویم حالا که با تاخیر آمدی یک چیزی بنویس تا بشود شکایت کنم، می
گوید کار دارم باید بروم، برو کلانتری همین محل شکایت کن.
آمار می آید: در
تهران بیش از سی و اندی درصد جمعیت مشکل روانی دارند.