بعد از مدت ها یک کتاب تازه چاپ شده خوب. گرچه بعد از مدت ها ممکن است به بی
توجهی و بی خبری من هم برگردد.
چند نکته که به نظر ارزش خواندن کتاب
را دارد:
اول اینکه ترجمه خوب و نسبتاً روانی دارد که سرپرست گروه آنها خشایار دیهیمی
بوده است. اگر قرار است انگ نام پرستی را هم بخورم باکیم نیست. از بس ترجمههای غلطغلوط
تو بازار کتاب زیاد شده است. فکر کتاب برنده نوبل ادبیات میخوانی با ترجمه غلط که
صدبار مجبور میشوی موهایتو بکنی... حالا هر چی.
دوم کتاب شامل چند خاطره کوتاه، شبیه داستانهای کوتاه به روایت زنی است که به
کشورهای کمونیستی اروپای شرقی و روسیه بعد از جنگ جهانی دوم سفر کرده است و عمدتاً
از زندگی زنان آنجا مینویسد. ازآنجاییکه روایت نه مستند صرف است و نه داستان
محض، به نظرم خیلی شبیه نوشتههای وبلاگی اول دهه 80 ما شده است.
سوم و از همه جالبتر اینکه این روایات و خاطرات نزدیکی خیلی زیادی با زندگی ما
زنان در ایران، بهخصوص دهه 60 و 70 مان دارد.
چهارم و شاید کماهمیتتر دستکم برای من، این کتاب اولین جلد از مجموعه 50
جلدی «فلسفه هنر و زندگی» است که قرار است به فلسفه به زبان ساده بپردازد. گرچه
روزگار نوجوانی، اواخر راهنمایی و دبیرستان از فلسفه خوشم میآمد، الآن هیچی راجع
به آن نمیدانم و جز بیعلاقهترینهایم است. «بیعلاقهترینها» ساختم، یعنی در
اولویت علاقهمندیها تا کم علاقه داشتنهای متمایل به نداشتن جزء آخرینهاست. احتمالاً
واژهای مناسبی باید باشد ولی خب سواد من قد نمیدهد فعلاً.
اصل موضوع اسم کتاب را یادم رفت: «کمونیسم رفت و ما ماندیم و حتی خندیدیم»
ترجمه از “How we survived Communism and even laughed?”
نویسنده: خانم اسلاونکا دراکولیچ Slavenka Drakulic
ترجمه: رویا رضوانی
نشر: گمان
این نمونه را ببینید شبیه الان ما: «برای اینکه شکل بقیه نباشی باید خیلی جان
بکنی...برای خرید یک کالای وارداتی توی صف بایستی، شلوار جین را در بازار سیاه به
قیمت کل حقوق یک ماهت بخری [مقایسه کنیم با مغازههای برند فروش، روزهای حراجهای
کاذب 30-40 % شان و صفهای طولانی آنها و قیمتها]....چیزی که این تلاشهای عظیم
را تاثرانگیز میکند نحوه استفاده آنها از این لباسها و لوازمآرایش است که داد میزند
حسابی خودشان را به زحمت انداختهاند. ظاهرشان اصلاً راحت و بیتکلف نیست. لباسشان
زیادی رسمی است. زیادی آرایش میکنند، رنگ و بافت پارچهها را درست باهم جور نمیکنند
و معلوم میشوند شهرستانیها هستند که زور زدهاند از مد غربی پیروی کنند. ولی کجا
و چطور میتوانستند تصوری از "خود"شان، از شیوه خاص پوشش و آرایش خودشان پیدا کنند؟ واقعاً
کجا؟»