با يك واسطه، پيشنهاد دادم، بحث حقوق زنان بين معلمان باز بشود. يك مجموعه آموزشي غير انتفاعي دخترانه شامل دبيرستان و راهنمايي و دبستان. از آن جاهايي كه هر ترم چيزي بين 3 تا 5 ميليون تومان از بچهها شهريه ميگيرند. دبيرهاي آنجا دبيرهاي نمونه سالهاي مختلف آموزش و پرورشند كه بعد از بازنشستگي گلچين شدهاند. از آن جاهايي كه عضو هزار جور گروه و سازمان بينالمللي آموزشي است و هزار جور استاندارد فلان و بهمان دارد و با چه شرايط هفتخوان رستمي بچهها را پذيرش ميكند و بعد همهجور امكانات رفاهي براي بچهها به پا است و همهچيز زمين تا آسمان با مدرسههاي معمول ايران فرق دارد.
خلاصه، از بين خيل 40-50 نفري دبيران و آموزشدهندههاي آنجا فقط يك نفر امضا كرده بود، آن هم بدون اينكه بقيه بفهمند. و همه با تاكيد بر موافقتشان، دليلشان احتياط و ترس از دست دادن كار و دوزار حقوق بازنشستگي و چه و چه بودهاست. اين را هم اضافه كنم كه واسطه يكي از برجستهترين دبيران همان مجموعه بود.
با تمام احترامي كه براي معلمها قائلم و با در نظر گرفتن شرايط سخت كاري و معيشتيشان، اما خوب به نظر ميآيد با اين وضع ِ آموزشدهندهها، تا سالهاي سال فرهنگ مردم هيچ تغييري نكند. معلمي كه با ترس سر كلاس برود و با ترس آموزش بدهد، چطور ميتواند تمام واقعيت را بيان كند؟ چطور ميتواند فكر كردن و انتخاب را ياد بدهد؟ چطور مي تواند انسانيت را ديكته بگويد؟ و از نسلي كه اينچنين پرورده ميشود چه انتظاري ميشود داشت؟
***
با تمام شعارهايي كه ميدهم و اصرار دارم عمليشان كنم، زنجيري را در خودم كشف كردم كه نميگذارد احساسم از يك شعاعي پا فراتر بگذارد و چنان بيرحمانه و مرموز چنين ميكند كه تا به حال نديده بودمش.
بايد در فكر باز كردن زنجير باشم اما به نظر بسيار سخت و طولاني ميآيد.
خلاصه، از بين خيل 40-50 نفري دبيران و آموزشدهندههاي آنجا فقط يك نفر امضا كرده بود، آن هم بدون اينكه بقيه بفهمند. و همه با تاكيد بر موافقتشان، دليلشان احتياط و ترس از دست دادن كار و دوزار حقوق بازنشستگي و چه و چه بودهاست. اين را هم اضافه كنم كه واسطه يكي از برجستهترين دبيران همان مجموعه بود.
با تمام احترامي كه براي معلمها قائلم و با در نظر گرفتن شرايط سخت كاري و معيشتيشان، اما خوب به نظر ميآيد با اين وضع ِ آموزشدهندهها، تا سالهاي سال فرهنگ مردم هيچ تغييري نكند. معلمي كه با ترس سر كلاس برود و با ترس آموزش بدهد، چطور ميتواند تمام واقعيت را بيان كند؟ چطور ميتواند فكر كردن و انتخاب را ياد بدهد؟ چطور مي تواند انسانيت را ديكته بگويد؟ و از نسلي كه اينچنين پرورده ميشود چه انتظاري ميشود داشت؟
***
با تمام شعارهايي كه ميدهم و اصرار دارم عمليشان كنم، زنجيري را در خودم كشف كردم كه نميگذارد احساسم از يك شعاعي پا فراتر بگذارد و چنان بيرحمانه و مرموز چنين ميكند كه تا به حال نديده بودمش.
بايد در فكر باز كردن زنجير باشم اما به نظر بسيار سخت و طولاني ميآيد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر