هوش، شوق، يك چيز جا افتاده. زمان، بازي، بچگي؛ ترس، هوس، خجالت. شروع، نياز، ترديد. لذت، جواني، عذاب وجدان. ترديد، دوگانگي، نياز. شادي، ترديد، لذت. كشف، آستانه، شناخت. شادي، شادي، شادي. من، بدون خود، ترديد. شك، لذت، نياز. شادي، حس مسئوليت، ترديد. شوق، نامت، شادي. آشنايي، بازعاشقي، شادي. فرار، بلوغ، خالي. ترديد، پوچي، نياز. كودك، آيا، ترديد، تنفر. ترس، شوق، ترديد. هرگز، تيغه، درد. درد، سكوت، درد. درد، زجر، درد. بازيابي، قدم، ترس. شادي، ترديد، شك. حذف، سكوت، عذاب وجدان. زير پوست، شوق، ستايش. شادي، فرياد، تلخ...
ميگفت لب آدم جاي محترمي بايد بماند هميشه، چون اولين جايي از بدن است كه عشق را لمس مي كند. مي گفت بيشتر مراقبش باش.
لبم پاره شده است .
هر بار كه اين موسيقي انتهايي مدار صفر درجه را ميشنوم بياختيار گريه ميكنم.
...وقتي زمين ناز تو را در آسمانها ميكشيد
وقتي عطش طعم تو را با اشكهايم ميچشيد
... نه عقل بود و نه دلي
چيزيي نميدانم از اين ديوانگي و عاقلي....
... شيطان به نامم سجده كرد
آدم زمينيتر شد و
عالم به آدم سجده كرد ...
بلاتكليفي و ندانستن در عين اتهام مثل اسيد روح را ميخورد.
راجع به زلزله امروز، لنكراني، دموكراسي و جنبش زنان(تحكيم) و آخر ترم بچهها بايد بنويسم.
هر بار كه اين موسيقي انتهايي مدار صفر درجه را ميشنوم بياختيار گريه ميكنم.
...وقتي زمين ناز تو را در آسمانها ميكشيد
وقتي عطش طعم تو را با اشكهايم ميچشيد
... نه عقل بود و نه دلي
چيزيي نميدانم از اين ديوانگي و عاقلي....
... شيطان به نامم سجده كرد
آدم زمينيتر شد و
عالم به آدم سجده كرد ...
بلاتكليفي و ندانستن در عين اتهام مثل اسيد روح را ميخورد.
راجع به زلزله امروز، لنكراني، دموكراسي و جنبش زنان(تحكيم) و آخر ترم بچهها بايد بنويسم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر