خواب ديدم مرده است و مردنش را در خوابم تفسير ميكردم.
خستهام.
شايد سكوت لازم است.
كمپين يك ساله شد.
سهشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۶
یکشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۶
6)كمپين نوشت/ بازنگري آموزشي
بازنگري در هر زمينهاي، نشاندهنده داشتن ظرفيت رشد آن چيز است. و هميشه اولين روشها، الزامن بهترين روشها نيستند.
سيستمهايي كه با گرفتن فيدبك يا به زبان غير فني واكنش از عمل گذشته، رفتار آيندهشان را تعريف كردهاند بر خلاف آنچه كه به طور معمول از ثبات و پايداري تعريف ميشود و منظور ثابت بودن تمام مكانيسمها و روشها و عملكردها است، زمان طولانيتري در محيط خواهانشان جايگاه و عملكرد مطلوب داشتهاند و پايدارتر محسوب شدهاند.
اين تعريف در سيستمهاي فني مستدلل ثابت شده است. در علوم انساني هم، افرادي را هوشمندتر ميدانند كه با گرفتن واكنشهاي متعدد از بيرون، از آنچه كه خودشان به طور حتم قسمتي از آن را نميبينند، با خبر بشوند و بر اساس واقعيت كامل رفتار كنند. و اين نشاندهنده ميزان پايداري فرد است.
اين رويكرد به ويژه در مواردي كه بحث آگاهي دهي، مطرح ميشود هم سريعتر و هم بسيار پذيراتر تحليل ميشود. به عنوان نمونه تغييراتي كه هر ساله در تمام كشورهاي دنيا در كتابهاي درسي، روش تدريس معلمان، و محيط آموزشي داده ميشود.
اگر كمپين را هم مجموعهاي از افراد در نظر بگيريم كه با داشتن يك هدف خاص، مسيري را دنبال ميكنند، توجه به بازخوردهاي بيروني به همان نسبت ميتواند پايداري و عملكرد مطلوب آن را منجر بشود.
چيزهايي در كمپين ثابت تعريف شده است مثل بيانيه اوليه و دفترچه. بر سر اينكه چقدر ثبات اينها در كل مفيد است و تغييرشان چقدر ميتواند مضر باشد،حالا بحث نميكنم. اما به جز اين دو، شيوههاي آموزش به داوطلبان، مطالب آموزشي و روش آموزش جز ضروريترين مواردي است كه تغيير سريع و به روز شدنش با توجه به شرايط، لازم به نظر ميآيد. به خصوص اينكه تحليل آماري امضاهاي جمع آوري شده اين يك ساله، ميتواند بازخورد بسيار مطلوبي براي اين شيوهها محسوب بشود.
سيستمهايي كه با گرفتن فيدبك يا به زبان غير فني واكنش از عمل گذشته، رفتار آيندهشان را تعريف كردهاند بر خلاف آنچه كه به طور معمول از ثبات و پايداري تعريف ميشود و منظور ثابت بودن تمام مكانيسمها و روشها و عملكردها است، زمان طولانيتري در محيط خواهانشان جايگاه و عملكرد مطلوب داشتهاند و پايدارتر محسوب شدهاند.
اين تعريف در سيستمهاي فني مستدلل ثابت شده است. در علوم انساني هم، افرادي را هوشمندتر ميدانند كه با گرفتن واكنشهاي متعدد از بيرون، از آنچه كه خودشان به طور حتم قسمتي از آن را نميبينند، با خبر بشوند و بر اساس واقعيت كامل رفتار كنند. و اين نشاندهنده ميزان پايداري فرد است.
اين رويكرد به ويژه در مواردي كه بحث آگاهي دهي، مطرح ميشود هم سريعتر و هم بسيار پذيراتر تحليل ميشود. به عنوان نمونه تغييراتي كه هر ساله در تمام كشورهاي دنيا در كتابهاي درسي، روش تدريس معلمان، و محيط آموزشي داده ميشود.
اگر كمپين را هم مجموعهاي از افراد در نظر بگيريم كه با داشتن يك هدف خاص، مسيري را دنبال ميكنند، توجه به بازخوردهاي بيروني به همان نسبت ميتواند پايداري و عملكرد مطلوب آن را منجر بشود.
چيزهايي در كمپين ثابت تعريف شده است مثل بيانيه اوليه و دفترچه. بر سر اينكه چقدر ثبات اينها در كل مفيد است و تغييرشان چقدر ميتواند مضر باشد،حالا بحث نميكنم. اما به جز اين دو، شيوههاي آموزش به داوطلبان، مطالب آموزشي و روش آموزش جز ضروريترين مواردي است كه تغيير سريع و به روز شدنش با توجه به شرايط، لازم به نظر ميآيد. به خصوص اينكه تحليل آماري امضاهاي جمع آوري شده اين يك ساله، ميتواند بازخورد بسيار مطلوبي براي اين شيوهها محسوب بشود.
چهارشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۶
5)كمپين نوشت/ داوطلبي بدون اينترنت
گرفتن ارتباط با مخاطب در كشور ما كه بحمدالله همه چيز به طور فشرده كنترل و سانسور مي شود جز بزرگترين مشكلات تمام سازمانها، گروهها و هر موضوع فرهنگي- اجتماعي ديگري است كه دغدغه آگاه نگهداشتن مخاطبانش را دارد.
روزنامه آزاد كه هم گردانندگان به معناي واقعي كلمه آزاد باشند، كه هيچ وابستگي به هيچ مرجع قدرت نداشته باشند، و هم در نوشتن مطالب از حد مياني آزادي برخوردار باشند، در كشور ما وجود ندارد. به ويژه اين كه طبق قوانين مملكت ما بر خلاف بسياري از كشورهاي توسعه يافته، كتاب، نشريه، روزنامه يا هر چيز ديگر قبل از انتشار نياز به مجوز رسمي از دولت و مراجع مشخص دارد.
از طرفي رسانه يا به طور خاص شبكه تلويزيوني يا راديوي خصوصي هم كه در ايران معنايي پيدا نكرده است، به دليل قوانين نوشته و نانوشته جاي خود بحث فراوان نياز دارد كه موضوع مورد نظر حالا نيست.
از طرف ديگر با وجود رشد سريع و تصاعدي استفاده از اينترنت در تهران و نيز به تدريج شهرستانها كه به ويژه اين سالهاي اخير، جايگزين بسياري از موانع تبادل فرهنگي و انديشه بوده است، همچنان نشان داده است كه فاصله بسيار بزرگي بين كاربران اينترنت و اكثريت عمومي جامعه وجود دارد. همچنان تماميت مطلق كاربران، از تحصيلات، رفاه و حتي سن خاصي برخوردارند كه مسلمن نسبت به كل جمعيت ايران، اين قشر درصد بسيار كوچكي از كل مردم را تشكيل ميدهد.
كمپين يك ميليون امضا با آگاهي به اين شرايط، برخلاف چندين كمپين ديگر (كه فعالانه در رسيدن به اهدافشان تلاش ميكنند و اين بسيار تحسين برانگيز است.) از ابتدا لزوم گفتگوي چهره به چهره را درك كرد و اساس تمام تلاشهايش را انجام اين روش گذاشت. چرا كه بارها اعتراضها، تلاشها و خواستهاي اينترنتي مثل انواع پتيشنها، نامه ها و امضاهاي دستهجمعي سر موضوعات مختلف تجربه شده است كه اولن از تعداد معين و محدودي هيچ وقت استقبال بيشتري را برنميانگيخت و دوم اينكه تاثير چنداني بر شرايط زندگي واقعي يا غير مجازي نداشت طوري كه بتواند موجب تغيير قانوني شود. اما حالا بد از يك سال چطور ميشود ارتباط چهره به چهره را همچنان پايدار نگه داشت؟ به ويژه با خيل رو به گسترش داوطلبان چطور ميشود ارتباط را حفظ كرد؟
در حال حاضر تنها منبع رسمي كمپين، سايت تغيير براي برابري است كه حدود پنج بار تا به حال فيلتر شده است ولي همچنان با تلاش داوطلبان استوارش از اين حداقل تماس استفاده ميكند. ولي با تمام ويژگيهاي حال حاضر مخاطبان اينترنت، اكثريت داوطلباني كه جز كاربران اينترنت نيستند چطور ميتوانند از اتفاقات و تحولات دروني كمپين و نيز به طور ويژه تغييرات عمومي جامعه و روند پيگيري مطالباتشان آگاه بشوند؟ آيا همچنان گفتگوي چهره به چهره ميتواند روش مناسبي براي آگاهي بخشي وسيعي در حد تمام اخبار و تحولات باشد يا مثل خيلي از نهادها، سازمانها، شركتها و جنبشهاي گوناگون، خبرنامه داخلي نياز است تا قبل از راه پيدا كردن بيشتر تكنولوژي، مسير آگاهي بخشي را از دست ندهد؟ يا شايد واقعن راهكار ديگري هم وجود داشته باشد، اما به راستي چه روشي؟
روزنامه آزاد كه هم گردانندگان به معناي واقعي كلمه آزاد باشند، كه هيچ وابستگي به هيچ مرجع قدرت نداشته باشند، و هم در نوشتن مطالب از حد مياني آزادي برخوردار باشند، در كشور ما وجود ندارد. به ويژه اين كه طبق قوانين مملكت ما بر خلاف بسياري از كشورهاي توسعه يافته، كتاب، نشريه، روزنامه يا هر چيز ديگر قبل از انتشار نياز به مجوز رسمي از دولت و مراجع مشخص دارد.
از طرفي رسانه يا به طور خاص شبكه تلويزيوني يا راديوي خصوصي هم كه در ايران معنايي پيدا نكرده است، به دليل قوانين نوشته و نانوشته جاي خود بحث فراوان نياز دارد كه موضوع مورد نظر حالا نيست.
از طرف ديگر با وجود رشد سريع و تصاعدي استفاده از اينترنت در تهران و نيز به تدريج شهرستانها كه به ويژه اين سالهاي اخير، جايگزين بسياري از موانع تبادل فرهنگي و انديشه بوده است، همچنان نشان داده است كه فاصله بسيار بزرگي بين كاربران اينترنت و اكثريت عمومي جامعه وجود دارد. همچنان تماميت مطلق كاربران، از تحصيلات، رفاه و حتي سن خاصي برخوردارند كه مسلمن نسبت به كل جمعيت ايران، اين قشر درصد بسيار كوچكي از كل مردم را تشكيل ميدهد.
كمپين يك ميليون امضا با آگاهي به اين شرايط، برخلاف چندين كمپين ديگر (كه فعالانه در رسيدن به اهدافشان تلاش ميكنند و اين بسيار تحسين برانگيز است.) از ابتدا لزوم گفتگوي چهره به چهره را درك كرد و اساس تمام تلاشهايش را انجام اين روش گذاشت. چرا كه بارها اعتراضها، تلاشها و خواستهاي اينترنتي مثل انواع پتيشنها، نامه ها و امضاهاي دستهجمعي سر موضوعات مختلف تجربه شده است كه اولن از تعداد معين و محدودي هيچ وقت استقبال بيشتري را برنميانگيخت و دوم اينكه تاثير چنداني بر شرايط زندگي واقعي يا غير مجازي نداشت طوري كه بتواند موجب تغيير قانوني شود. اما حالا بد از يك سال چطور ميشود ارتباط چهره به چهره را همچنان پايدار نگه داشت؟ به ويژه با خيل رو به گسترش داوطلبان چطور ميشود ارتباط را حفظ كرد؟
در حال حاضر تنها منبع رسمي كمپين، سايت تغيير براي برابري است كه حدود پنج بار تا به حال فيلتر شده است ولي همچنان با تلاش داوطلبان استوارش از اين حداقل تماس استفاده ميكند. ولي با تمام ويژگيهاي حال حاضر مخاطبان اينترنت، اكثريت داوطلباني كه جز كاربران اينترنت نيستند چطور ميتوانند از اتفاقات و تحولات دروني كمپين و نيز به طور ويژه تغييرات عمومي جامعه و روند پيگيري مطالباتشان آگاه بشوند؟ آيا همچنان گفتگوي چهره به چهره ميتواند روش مناسبي براي آگاهي بخشي وسيعي در حد تمام اخبار و تحولات باشد يا مثل خيلي از نهادها، سازمانها، شركتها و جنبشهاي گوناگون، خبرنامه داخلي نياز است تا قبل از راه پيدا كردن بيشتر تكنولوژي، مسير آگاهي بخشي را از دست ندهد؟ يا شايد واقعن راهكار ديگري هم وجود داشته باشد، اما به راستي چه روشي؟
دوشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۶
4)كمپين نوشت/ چه كسي سخنگوي كمپين است؟
طبق تعريف اوليه كمپين، هر كس كه بيانيه تغيير براي برابري را امضا كرده باشد، جزء اعضاي كمپين به حساب ميآيد. و هر كس كه در روند جمع كردن امضا سهيم باشد، جزء داوطلبان كمپين محسوب ميشود. با اين تعاريف كلي ميشود تخمين زد كه تعداد داوطلبان كمپين چيزي بيش از 500 نفر است: تمام كساني كه در كل ايران و نه فقط تهران با گذراندن كارگاه آموزشي مشخص در حال جمع آوري امضا هستند. بدون اينكه تعداد مشخصي از كل كساني كه فقط از طريق اينترنت بيانيه را گرفته و امضا جمع ميكنند و ايرانياني كه در خارج از ايران داوطلبانه دارند تلاش ميكنند، در دست باشد.
همچنين كمپين با اصرار بر اصول دموكراسي حداقل مطالباتي را مطرح كرد كه خواست اكثريت زنان ايران بود و همچنان با تاكيد بر همين اصول پيش ميرود و يكي از عوامل موفقيتش هم به نظر من دقيقن همين اصرار است.
حالا با در نظر گرفتن اين تعدادي كه هميشه به طور دقيق نميشود در نظر گرفت و نيز با توجه به اصل دموكراسي، كمپين ناچارن نميتواند مثل يك سازمان يا يك NGO يا حزب يا چيزي شبيه آنها باشد. به تبع كسي نميتواند ادعا كند كه نماينده كمپين است، چون نمايندگي فقط وقتي معنا پيدا ميكند كه تمام اعضا يا دست كم تمام داوطلبان به هر روشي نمايندگي يك فرد را تاييد كرده باشند. اين ماجرا از همان روزهاي اول كمپين مطرح و مشخص شد. اما چيز ديگري هم كه در همين راستا قرار ميگيرد اما هنوز به طور واضح بيان نشده، داشتن سخنگو است.
با استدلال مشابه كمپين نميتواند سخنگوي خبري يا چيزي شبيه اين داشته باشد. چون سخنگو هم توسط كل افراد بايد انتخاب بشود و طبق سياستهاي هر جايي كه سخنگوييش را به عهده دارد پاسخگو باشد و در رسانههاي خبري و افكار عمومي جوابگو باشد. بنابراين موضوع مهم و مورد تاكيد اين است كه اگر كسي از داوطلبان كمپين با رسانه، خبرنگار، يا هر محل سوالكنندهاي مواجه ميشود، تنها موضعي كه ميتواند ازش صحبت كند، يكي از چندصد نفر داوطلبان كمپين است و نه چيز ديگر و در مورد سياستهاي كل كمپين يا اطلاعات جزئي آن فقط از منظر شخصي خودش ميتواند صحبت كند. و باز اين تاكيد بايد در صحبتها يا نوشتهها يا بحثهايش واضح و موكد بيان بشود.
اين موضوع وقتي طرف سوالكننده، خبرگزاري باشد كه حكومت رويش حساس است، يا شبكه تلويزيوني كه شايد وجهه چندان اسلامي و معتقدي شبيه به آنچه كه اكثر مردم ميپسندند ( و به خصوص خارجنشيناني كه مردم معتقدند از بيرون گود براي ايران دستور صادر ميكنند)، يا به طور خاص خبرنگاران غير ايراني ( كه اصولن حكومت با يك توهم توطئه هر چه كه از طريق آنها بيان بشود را براندازي محسوب ميكند) و مانند اينها بسيار مهمتر ميشود. چون در نظر نگرفتن اين جايگاه در مواجهه با چنين شرايطي به راحتي كمپين را دچار آسيبهايي ميكند.
ممكن است گستردگي كمپين و اين ويژگي بارز كه تعلق به هيچ فرد، گروه يا ايدئولوژي خاصي ندارد را دچار ترديد كند در انظار عمومي و همچنين ممكن است بهانههاي بيهوده حكومت براي برانداز و مخرب خواندن اين جريان را افزايش بدهد. در بهترين حالت بدون در نظر گرفتن تمام اينها،حتي اگر يك نفر احساس كند كه كمپين شبيه اين شخصي است كه دارد راجع بهش صحبت ميكند و اين باعث دوري و نپذيرفتن جريان و سيل وسيع خواست تغييرات قانون بشود، همان لحظه كمپين دچار مخاطره شده است.
***توضيح: اين موضوع وقتي به طور پررنگ به ذهنم رسيد كه در جريان آشنايي و دوستي با يك خبرنگار خارجي بودم. اصرار داشت مطالبي را در مورد جزئيات كمپين بگويم كه از نظر خودش در سايت به صورت حقيقي مطرح نشده است و در مقابل امتناع من و ارجاع دادنش به مطالب سايت، اصرار غرب براي كمك به ما در مقابل مخاطرات حكومت را مطرح ميكرد.
صادقانه بگويم، دوستي من با او و نيز تلاش و اشتياق باز صادقانهاش من را دچار چالش جدي كرده بود كه درنهايت با رويكردي كه در بالا توضيح دادم، باهاش صحبت كردم. و البته او هم در نهايت تلاش بسيارمان براي استقلال اين جريان از غرب را تحسين كرد.
همچنين كمپين با اصرار بر اصول دموكراسي حداقل مطالباتي را مطرح كرد كه خواست اكثريت زنان ايران بود و همچنان با تاكيد بر همين اصول پيش ميرود و يكي از عوامل موفقيتش هم به نظر من دقيقن همين اصرار است.
حالا با در نظر گرفتن اين تعدادي كه هميشه به طور دقيق نميشود در نظر گرفت و نيز با توجه به اصل دموكراسي، كمپين ناچارن نميتواند مثل يك سازمان يا يك NGO يا حزب يا چيزي شبيه آنها باشد. به تبع كسي نميتواند ادعا كند كه نماينده كمپين است، چون نمايندگي فقط وقتي معنا پيدا ميكند كه تمام اعضا يا دست كم تمام داوطلبان به هر روشي نمايندگي يك فرد را تاييد كرده باشند. اين ماجرا از همان روزهاي اول كمپين مطرح و مشخص شد. اما چيز ديگري هم كه در همين راستا قرار ميگيرد اما هنوز به طور واضح بيان نشده، داشتن سخنگو است.
با استدلال مشابه كمپين نميتواند سخنگوي خبري يا چيزي شبيه اين داشته باشد. چون سخنگو هم توسط كل افراد بايد انتخاب بشود و طبق سياستهاي هر جايي كه سخنگوييش را به عهده دارد پاسخگو باشد و در رسانههاي خبري و افكار عمومي جوابگو باشد. بنابراين موضوع مهم و مورد تاكيد اين است كه اگر كسي از داوطلبان كمپين با رسانه، خبرنگار، يا هر محل سوالكنندهاي مواجه ميشود، تنها موضعي كه ميتواند ازش صحبت كند، يكي از چندصد نفر داوطلبان كمپين است و نه چيز ديگر و در مورد سياستهاي كل كمپين يا اطلاعات جزئي آن فقط از منظر شخصي خودش ميتواند صحبت كند. و باز اين تاكيد بايد در صحبتها يا نوشتهها يا بحثهايش واضح و موكد بيان بشود.
اين موضوع وقتي طرف سوالكننده، خبرگزاري باشد كه حكومت رويش حساس است، يا شبكه تلويزيوني كه شايد وجهه چندان اسلامي و معتقدي شبيه به آنچه كه اكثر مردم ميپسندند ( و به خصوص خارجنشيناني كه مردم معتقدند از بيرون گود براي ايران دستور صادر ميكنند)، يا به طور خاص خبرنگاران غير ايراني ( كه اصولن حكومت با يك توهم توطئه هر چه كه از طريق آنها بيان بشود را براندازي محسوب ميكند) و مانند اينها بسيار مهمتر ميشود. چون در نظر نگرفتن اين جايگاه در مواجهه با چنين شرايطي به راحتي كمپين را دچار آسيبهايي ميكند.
ممكن است گستردگي كمپين و اين ويژگي بارز كه تعلق به هيچ فرد، گروه يا ايدئولوژي خاصي ندارد را دچار ترديد كند در انظار عمومي و همچنين ممكن است بهانههاي بيهوده حكومت براي برانداز و مخرب خواندن اين جريان را افزايش بدهد. در بهترين حالت بدون در نظر گرفتن تمام اينها،حتي اگر يك نفر احساس كند كه كمپين شبيه اين شخصي است كه دارد راجع بهش صحبت ميكند و اين باعث دوري و نپذيرفتن جريان و سيل وسيع خواست تغييرات قانون بشود، همان لحظه كمپين دچار مخاطره شده است.
***توضيح: اين موضوع وقتي به طور پررنگ به ذهنم رسيد كه در جريان آشنايي و دوستي با يك خبرنگار خارجي بودم. اصرار داشت مطالبي را در مورد جزئيات كمپين بگويم كه از نظر خودش در سايت به صورت حقيقي مطرح نشده است و در مقابل امتناع من و ارجاع دادنش به مطالب سايت، اصرار غرب براي كمك به ما در مقابل مخاطرات حكومت را مطرح ميكرد.
صادقانه بگويم، دوستي من با او و نيز تلاش و اشتياق باز صادقانهاش من را دچار چالش جدي كرده بود كه درنهايت با رويكردي كه در بالا توضيح دادم، باهاش صحبت كردم. و البته او هم در نهايت تلاش بسيارمان براي استقلال اين جريان از غرب را تحسين كرد.
شنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۶
3)كمپين نوشت/ مديريت مسير تغيير
كمپين يك ميليون امضا از ابتداي آغازش تا امروز كه نزديك به يك سال ميگذرد تمام مطالبات حقوقي خودش را تقريبن به طور يكنواخت مطرح كرده است. اين ابتدا از دفترچه كمپين آغاز ميشود كه بدون تاكيد بر موردي خاص از قوانين، موارد تبعيض آميزشان به طور متناسب توضيح داده شده است. همچنين در سايت كمپين هم كه تا به حال به عنوان تنها مرجع رسمي به حساب ميآمده است، موارد قانوني بدون تاكيد بر مورد خاص در مقالات و نوشته ها و مصاحبه و نظريات مختلف افراد منعكس شده است.
اما آنچه كه در جامعه با صداي بلند مطرح شده است تا امروز متناسب و يكسان نبوده است. ديه از بين همه آنها صدايي بلندتر برانگيخته است و امروز هر كس كه در مورد قوانين زنان اظهار نظر ميكند، ديه را به عنوان اولين مورد مطرح ميكند و مي بينيم كه حركت براي تغيير هم از همين مورد شروع شده است.
پس از آن مدتي است كه گاهي به طور ضمني تغييري در قانون ارث هم به گوش مي رسد از بين سخنراني صاحبنظران و فتواي فقها.
گرچه تمام اين صداها به لطف كمپين آغاز شده است اما كمپين در مورد مديريت آنها تقريبن هيچ نقشي نداشته است و اين شايد جز انتظاراتي باشد كه از كمپين يك ساله متصور ميشود. چون شايد در ابتداي كار الويت عمومي جامعه در مورد قوانين چيز مشخصي نبود، اما حالا بعد از يك سال امضا جمعكردن و پر كردن الويتهاي قانوني توسط هركس كه امضا كرده است، ديد كلي، گرچه نه چندان دقيق، از خواست عمومي جامعه به دست آمده است.
علاوه بر خواست عمومي جامعه، كمپين با داوطلباني كه شامل زنان و مردان نخبه و آگاه و متخصص است تغذيه شده است كه برآيندگيري از سه اصل مهم خواست عمومي، شرايط جامعه و چگونگي انطباق با شرع اسلام و تحليل نهايي آن را امروزه به راحتي ممكن ميكند.
با در اختيار داشتن مسير تحليل شده و بهينه اين پازل، هر بار در هر دوره زماني كمپين ميتواند با پررنگ كردن يك قانون، چگونگي تغيير آنها را طوري مديريت كند كه خردمندانهترين مسير در اين تغييرات طي بشود.
يعني بعد از تغيير قانوني و نهايي ديه، به جاي اينكه مسير وزش باد جامعه به تنهايي قانون بعدي را انتخاب كند، كمپين با خردورزي و تحليل همهجانبه قانون دوم رابراي تغيير با صداي بلندتر بيان كند.
*** توضيح: اين پيشنهاد به عنوان سوال، توسط سپيده قدرت يكي از داوطلبان ارائه شدهبود كه با برنامهريزيهاي پژوهشي و تمركز رسانهاي قابل تحقق است.
***پينوشت: الويت قانوني: عدالت/http://www.dust-pan.blogfa.com/post-48.aspx
اما آنچه كه در جامعه با صداي بلند مطرح شده است تا امروز متناسب و يكسان نبوده است. ديه از بين همه آنها صدايي بلندتر برانگيخته است و امروز هر كس كه در مورد قوانين زنان اظهار نظر ميكند، ديه را به عنوان اولين مورد مطرح ميكند و مي بينيم كه حركت براي تغيير هم از همين مورد شروع شده است.
پس از آن مدتي است كه گاهي به طور ضمني تغييري در قانون ارث هم به گوش مي رسد از بين سخنراني صاحبنظران و فتواي فقها.
گرچه تمام اين صداها به لطف كمپين آغاز شده است اما كمپين در مورد مديريت آنها تقريبن هيچ نقشي نداشته است و اين شايد جز انتظاراتي باشد كه از كمپين يك ساله متصور ميشود. چون شايد در ابتداي كار الويت عمومي جامعه در مورد قوانين چيز مشخصي نبود، اما حالا بعد از يك سال امضا جمعكردن و پر كردن الويتهاي قانوني توسط هركس كه امضا كرده است، ديد كلي، گرچه نه چندان دقيق، از خواست عمومي جامعه به دست آمده است.
علاوه بر خواست عمومي جامعه، كمپين با داوطلباني كه شامل زنان و مردان نخبه و آگاه و متخصص است تغذيه شده است كه برآيندگيري از سه اصل مهم خواست عمومي، شرايط جامعه و چگونگي انطباق با شرع اسلام و تحليل نهايي آن را امروزه به راحتي ممكن ميكند.
با در اختيار داشتن مسير تحليل شده و بهينه اين پازل، هر بار در هر دوره زماني كمپين ميتواند با پررنگ كردن يك قانون، چگونگي تغيير آنها را طوري مديريت كند كه خردمندانهترين مسير در اين تغييرات طي بشود.
يعني بعد از تغيير قانوني و نهايي ديه، به جاي اينكه مسير وزش باد جامعه به تنهايي قانون بعدي را انتخاب كند، كمپين با خردورزي و تحليل همهجانبه قانون دوم رابراي تغيير با صداي بلندتر بيان كند.
*** توضيح: اين پيشنهاد به عنوان سوال، توسط سپيده قدرت يكي از داوطلبان ارائه شدهبود كه با برنامهريزيهاي پژوهشي و تمركز رسانهاي قابل تحقق است.
***پينوشت: الويت قانوني: عدالت/http://www.dust-pan.blogfa.com/post-48.aspx
سهشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۶
2)كمپين نوشت/ داستان دستگيريها
كمپين يك ميليون امضا به نظر من آنقدر اتفاق بزرگ و شاهكار اجتماعي بيسابقهاي است در تاريخ ايران كه حفظ بزرگي و ارزشش جز مسئوليتهاي تاريخي همه ما است.
من مطمئنم كه روزي تاريخ از تك تك ما بازخواست خواهد كرد كه اين مسئوليت بزرگ را به كجا برديم.
نمي خواهم بگويم كه حالا بزرگي و ارزشش كاهش پيدا كرده يا لكه دار شده است اما بديهي است كه در جامعهاي پر از سكوت، حالا كه كل جمعيت ترجيح مي دهند كنش جمعي انجام ندهند و هر چه هست فضاي سركوب غالب است، هزينههايي مثل زندان، مثل احكام بزرگ و كوچك و رنگين، مثل بر سر زبانها افتادن يك نام به خاطر دفعات برخورد حكومت با او نه تنها ذرهاي ارزشمند نيست بلكه از بزرگي و ارزش كمپين در مقابل جمعيت ايران مي كاهد.
كمپين اوج درخششاش جايي است كه گفتگوي رودر رو و كوچه به كوچه با مردم فقير فرهنگي- اقتصادي تا برج عاجنشينان و استادان را همه با يك زبان ساده و كلمات روان زنانه آغاز كرده است و همين بوده است كه زناني را كه از بازيهاي دانشجويي فرزندانشان و خطرهايش هراس داشتند و از كودكي آنها را به دور از اين خطرها (به خصوص نسل جديدتر- متولدين بعد از ابتداي سالهاي 60) تربيت ميكردند، حالا هركدام يك برگه در دست از كمپين ميگويند و امضا جمع ميكنند؛ و نيز مرداني را كه در مقابل مردستيزي نشان داده شده(حتي به غلط) از برابريخواهان زن و مرد شاكي و منتقد بودند همراه كرده است. معتقدان جدي مذهبي كه هيچ وقت جمعشدني بين باورهايشان و برابري خواهي نميديدند حالا با تعلق خاطر در مراسم مذهبيشان از كمپين حرف ميزنند. همه اينها به اين خاطر است كه كمپين معتمد و دلنشين و نزديك به خواست واقعي مردم بوده است و هيچ ادعايي در قهرمان شدن مبارزانش نداشته است.
بيپرده بگويم به نظر من كساني در اين مبارزه به قهرماني ميرسند كه هرگز با نام كمپين دستگير نشده باشند، هرگز نامي از آنها به جاي كمپين آورده نشده باشد و هرگز اتهامي بر كمپين توسط آنها در هيچ سازمان و رسانهاي ثبت نشده باشد.
نه اينكه خردهاي بر عزيزاني باشد كه متحمل زحمت و رنج فراوان شدهاند در روند دستگيريها و حكمها و چه و چه يا اشكالي برشان وارد باشد، بلكه اصل مورد ستايش هوشمندي و خلاقيت كساني است كه در كمپين حل شدهاند، جوري كه هيچ نامي در پرونده هاي اطلاعات و دادگاهها از آنها در كنار كمپين ديده نشده است. و نيز كمپين به نام آنها شناخته نميشود بلكه آنها با كمپين شناخته ميشوند.
اين روند در جامعه ايران كه حكومت و دولت از شدت نداشتن مشروعيت مردمي با توهم توطئه روبروست و هر كاري به امنيتش برميخورد، هوشمنديها و زيركيهاي زنانهاي نياز دارد كه بدون رسوايي آنچه كه بهتر است را پيش ببريم. و اگر قرار است هزينهاي داده بشود آنچه سودمندتر است اين است كه نام فردي كه قرار است هزينه بدهد از كمپين بزرگتر باشد، تا به اين صورت اگر حكومت بخواهد هزينهاي را تحميل كند، بيآبرويي بزرگي براي خودش به ارمغان بيآورد. نامي بزرگ به اندازه گنجي يا امثال او، كه زندان از نام گنجي اعتبار قهرماني ميگيرد نه گنجي از زندان.
حالا قهرمانان مبارزه برابري خواهي كساني هستند كه نامشان را از نام كمپين بزرگتر ميدانند و با اين آگاهي آماده زندانرفتن هستند؛ اما واقعن چه كسي مي تواند ادعا كند كه نامي بزرگتر از نام كمپين دارد؟
من مطمئنم كه روزي تاريخ از تك تك ما بازخواست خواهد كرد كه اين مسئوليت بزرگ را به كجا برديم.
نمي خواهم بگويم كه حالا بزرگي و ارزشش كاهش پيدا كرده يا لكه دار شده است اما بديهي است كه در جامعهاي پر از سكوت، حالا كه كل جمعيت ترجيح مي دهند كنش جمعي انجام ندهند و هر چه هست فضاي سركوب غالب است، هزينههايي مثل زندان، مثل احكام بزرگ و كوچك و رنگين، مثل بر سر زبانها افتادن يك نام به خاطر دفعات برخورد حكومت با او نه تنها ذرهاي ارزشمند نيست بلكه از بزرگي و ارزش كمپين در مقابل جمعيت ايران مي كاهد.
كمپين اوج درخششاش جايي است كه گفتگوي رودر رو و كوچه به كوچه با مردم فقير فرهنگي- اقتصادي تا برج عاجنشينان و استادان را همه با يك زبان ساده و كلمات روان زنانه آغاز كرده است و همين بوده است كه زناني را كه از بازيهاي دانشجويي فرزندانشان و خطرهايش هراس داشتند و از كودكي آنها را به دور از اين خطرها (به خصوص نسل جديدتر- متولدين بعد از ابتداي سالهاي 60) تربيت ميكردند، حالا هركدام يك برگه در دست از كمپين ميگويند و امضا جمع ميكنند؛ و نيز مرداني را كه در مقابل مردستيزي نشان داده شده(حتي به غلط) از برابريخواهان زن و مرد شاكي و منتقد بودند همراه كرده است. معتقدان جدي مذهبي كه هيچ وقت جمعشدني بين باورهايشان و برابري خواهي نميديدند حالا با تعلق خاطر در مراسم مذهبيشان از كمپين حرف ميزنند. همه اينها به اين خاطر است كه كمپين معتمد و دلنشين و نزديك به خواست واقعي مردم بوده است و هيچ ادعايي در قهرمان شدن مبارزانش نداشته است.
بيپرده بگويم به نظر من كساني در اين مبارزه به قهرماني ميرسند كه هرگز با نام كمپين دستگير نشده باشند، هرگز نامي از آنها به جاي كمپين آورده نشده باشد و هرگز اتهامي بر كمپين توسط آنها در هيچ سازمان و رسانهاي ثبت نشده باشد.
نه اينكه خردهاي بر عزيزاني باشد كه متحمل زحمت و رنج فراوان شدهاند در روند دستگيريها و حكمها و چه و چه يا اشكالي برشان وارد باشد، بلكه اصل مورد ستايش هوشمندي و خلاقيت كساني است كه در كمپين حل شدهاند، جوري كه هيچ نامي در پرونده هاي اطلاعات و دادگاهها از آنها در كنار كمپين ديده نشده است. و نيز كمپين به نام آنها شناخته نميشود بلكه آنها با كمپين شناخته ميشوند.
اين روند در جامعه ايران كه حكومت و دولت از شدت نداشتن مشروعيت مردمي با توهم توطئه روبروست و هر كاري به امنيتش برميخورد، هوشمنديها و زيركيهاي زنانهاي نياز دارد كه بدون رسوايي آنچه كه بهتر است را پيش ببريم. و اگر قرار است هزينهاي داده بشود آنچه سودمندتر است اين است كه نام فردي كه قرار است هزينه بدهد از كمپين بزرگتر باشد، تا به اين صورت اگر حكومت بخواهد هزينهاي را تحميل كند، بيآبرويي بزرگي براي خودش به ارمغان بيآورد. نامي بزرگ به اندازه گنجي يا امثال او، كه زندان از نام گنجي اعتبار قهرماني ميگيرد نه گنجي از زندان.
حالا قهرمانان مبارزه برابري خواهي كساني هستند كه نامشان را از نام كمپين بزرگتر ميدانند و با اين آگاهي آماده زندانرفتن هستند؛ اما واقعن چه كسي مي تواند ادعا كند كه نامي بزرگتر از نام كمپين دارد؟
1)كمپين نوشت/ توضيح
چيزي حدود دو هفته تا رسيدن به سالگرد روزي مانده است كه براي اولين بار كمپين يك ميليون امضا به طور رسمي آغاز به كاركرد.
از امروز تا 5 شهريور ميخواهم برخلاف چيزي كه معمول است و در سالگردها به به و چه چه و تعريف و تمجيد فراوان ميشود اشكالات و انتقاداتي را كه بهش وارد است بنويسم و البته پيشنهادهايي را كه براي بهبود كار وجود دارد.
همين اول يك توضيح بدهم كه من حدود نه سال سابقه فعاليت جدي اجتماعي، سياسي و اعتراضي- انتقادي دارم و هزينههايي را هم براي هركدام متحمل شدهام. اما هرگز تا قبل از كمپين به گروههاي زنانهاي در ايران نپيوسته بودم، با اينكه بسيار بر مسائل زنان حساس بودم؛ فقط به اين خاطر كه نقدهاي اساسي و بزرگي به روشهاي فعاليتهاي به طور خاص مربوط به زنان داشتهام.
اما كمپين چنان متفاوت و چنان پيشرو و همه گير بود كه به نظرم بيشتر شبيه معجزه بوده است در تاريخ ايران. قرار شد تعريف نكنم اما اين توضيح را اضافه كردم كه از ابتدا مشخص كنم اگر انتقاد يا خردهاي بر كمپين ميآورم از سر جذابيت منطقي و تئوري آن برايم و نيز از نهايت عشقي است كه به اين مسير دارم و نه اشكالتراشي و خصومت و غرزدن حتي.
ديگر اينكه چيزهايي كه خواهم نوشت همه نظر شخصي من نخواهد بود، يعني ممكن است الزامن من با آن نقد موافق نباشم، اما از سر بيجوابي يا حتي كمجوابي و يا اهميت و فراواني مطرحش خواهم كرد، البته در آن شرايط مشخص ميكنم كه نظر از من نيست، اما نه لزومن با ذكر منبع.
خوشحال ميشوم هر چه بيشتر نظر مخالف با نوشتههايم را همينجا بخوانم و يا بحثهايي كه به نظر بايد مطرح بشود.
اين براي شروع تا نوشتهها را آغاز كنم...
***يك پينوشت شخصي: گاه بين اين كمپين نوشتها، اگر نتوانم خودم را كنترل كنم مثل امشب، به اندازه چند جملهاي نفس اينجا زندگي خواهم كرد.
از امروز تا 5 شهريور ميخواهم برخلاف چيزي كه معمول است و در سالگردها به به و چه چه و تعريف و تمجيد فراوان ميشود اشكالات و انتقاداتي را كه بهش وارد است بنويسم و البته پيشنهادهايي را كه براي بهبود كار وجود دارد.
همين اول يك توضيح بدهم كه من حدود نه سال سابقه فعاليت جدي اجتماعي، سياسي و اعتراضي- انتقادي دارم و هزينههايي را هم براي هركدام متحمل شدهام. اما هرگز تا قبل از كمپين به گروههاي زنانهاي در ايران نپيوسته بودم، با اينكه بسيار بر مسائل زنان حساس بودم؛ فقط به اين خاطر كه نقدهاي اساسي و بزرگي به روشهاي فعاليتهاي به طور خاص مربوط به زنان داشتهام.
اما كمپين چنان متفاوت و چنان پيشرو و همه گير بود كه به نظرم بيشتر شبيه معجزه بوده است در تاريخ ايران. قرار شد تعريف نكنم اما اين توضيح را اضافه كردم كه از ابتدا مشخص كنم اگر انتقاد يا خردهاي بر كمپين ميآورم از سر جذابيت منطقي و تئوري آن برايم و نيز از نهايت عشقي است كه به اين مسير دارم و نه اشكالتراشي و خصومت و غرزدن حتي.
ديگر اينكه چيزهايي كه خواهم نوشت همه نظر شخصي من نخواهد بود، يعني ممكن است الزامن من با آن نقد موافق نباشم، اما از سر بيجوابي يا حتي كمجوابي و يا اهميت و فراواني مطرحش خواهم كرد، البته در آن شرايط مشخص ميكنم كه نظر از من نيست، اما نه لزومن با ذكر منبع.
خوشحال ميشوم هر چه بيشتر نظر مخالف با نوشتههايم را همينجا بخوانم و يا بحثهايي كه به نظر بايد مطرح بشود.
اين براي شروع تا نوشتهها را آغاز كنم...
***يك پينوشت شخصي: گاه بين اين كمپين نوشتها، اگر نتوانم خودم را كنترل كنم مثل امشب، به اندازه چند جملهاي نفس اينجا زندگي خواهم كرد.
دوشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۶
من خودخواهم ولي بيشتر براي تو
متنفرم!
متنفرم!
متنفرم از جملههايي كه ميگويد اين بيشتر به خاطر تو بود.
براي اينكه تو آسيب نبيني.
براي اينكه تو مشكلي برايت پيش نيآيد.
براي اينكه تو ...
و خودخواهيشان پررنگتر از هر چيز به چشم بزند.
جالب است فهميدم كه تاريخ پر از اين جملههاي خودخوهانه است
متنفرم!
متنفرم از جملههايي كه ميگويد اين بيشتر به خاطر تو بود.
براي اينكه تو آسيب نبيني.
براي اينكه تو مشكلي برايت پيش نيآيد.
براي اينكه تو ...
و خودخواهيشان پررنگتر از هر چيز به چشم بزند.
جالب است فهميدم كه تاريخ پر از اين جملههاي خودخوهانه است
پنجشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۶
كمپين و لزوم گفتگوي چهره به چهره با مخالفان
منتظر آزادي چند نفر ديگر از دوستانيم. كاش انتظار طولاني نشود... و بچههايي كه آزاد شدند
اين كه در اين شرايط هر كار اجتماعي خواهناخواه رنگ سياسي به خودش ميگيرد، واضح است.
نمونههايش حكمي كه براي عمادالدين باقي، شادي صدر، محبوبه عباسقليزاده آمد و قلع و قمي كه كنشگران، راهي، مركز بهورزي و امثال اينها شاملشان شدند.
اما چيزي كه بديهي است اين كه كمپين يك ميليون امضا با اعلام شفاف مطالباتش كه تغيير قوانين است، علاوه بر خواست تغيير و تحول در بخش اجتماعي و ايجاد كنش اجتماعي، عملن تغيير در ساختار حقوقي و البته اجراي قانوني حكومت را هم خواستار شده است. اين كه چه قدر مخلوط شدن اين دو وجه با هم درست است و چه هزينهها و فايدههايي دارد، بحث مفصلي لازم دارد كه براي بعد ميگذارم.
اما با پذيرفتن اين خواست دو بعدي، ميتوان تاكتيك پيشروي را تا اينجا پيگيري كرد:
در طول يك سال گذشته كه كمپين فعاليت ميكند، تاثيرگذاريش روي افراد سرشناس و قدرتمند حكومتي به وضوح ديده ميشود. از رهبر در سخنراني روز زنش گرفته تا هاشمي رفسنجاني و به تازگي رئيس جمهور و افراد متعددي از نمايندگان كنوني و پيشين مجلس.
علاوه بر آن تعداد رو به گسترش علما و مذهبيون كه راجع به تغيير فتواهاي اسلامي به سمت ايجاد برابري هر روز شفافتر و گستردهتر نظر ميدهند.
طبيعي است كه با پراكندگي گفتمان در اين مقوله، پذيرش تغييرات يكباره و آني و كامل صورت نميگيرد و اين روند به موازات روند آگاهييابي عموم به تدريج حاصل ميشود.
اما همانطور كه نميشود و نبايد از عموم جامعه توقع داشت كه با يك بار صحبت همه بلافاصله برابري را مطالبه كنند و به همين دليل گفتگوي چهره به چهره به وجود آمده است تا اين فرآيند را به طور هدفمند پيگيري كند؛ و هيچ كدام از داوطلبان كمپين اگر با كسي روبرو شوند كه برخي از تغيير قوانين را نميپذيرد و تنها با برخي از آنها موافق است به كل گفتگو را با آن فرد قطع نميكنند كه اين به ضرر كمپين است؛ به همين صورت هم گفتماني را كه تحت تاثير كمپين در بين سياسيون و مذهبيون به وجود آمده است، نميشود و نبايد با اين توجيه كه فقط برخي از قوانين را پذيرفتهاند و هنوز مخالفتهايي با برخي ديگر از تبعيضات دارند، يكطرفه نگهداشت و به كل از ايجاد هر تعاملي از ترس زايل شدن اصل موضوع جلوگيري كرد.
براي حفظ امنيت مطالبت و مبري جستن از هر گونه عناد با حكومت يا قصد براندازي، چيزي كه در احكام اكثر فعالان زنان دليل اصلي ذكر ميشود، كمپين موظف است كه گفتمان رودر رو و چهره به چهره را با قدرتمندان سياسي و مذهبي هم آغاز كند.
و مطمئنن وقتي فرآيند كمپين ايجاد خواست تغيير و در نهايت تغيير است، هيچ مخالفت حداكثري هم حتي نميتواند هزينهاي بيش از فايدهي گفتمان دو طرفه به وجود بيآورد در اين شرايط.
در نهايت لازم ميبينم توضيح بدهم كه ايجاد گفتمان دوطرفه به هيچ وجه كوتاه آمدن از مطالبات اوليه نيست. حتي به معني تمجيد يا چاپلوسي متملقانه در عوض گرفتن مطالبات هم نيست؛ برعكس تلاش در ساختن فضاي شفاف و دموكراتيك است كه از شنيدن گفتمان مخالف استقبال ميكند تا هر چه بيشتر و پرقدرتتر فرآيندش را پيبگيرد و نيز شناساندن دلايل واقعي مخالفان و آوردن استدلالهاي منطقي در مقابل آنها است.
علاوه بر آنها استقبال از مخالفان بسيار قدرتمندتر از كمپين كنوني، استحكام و افزايش قدرت اجتماعي كمپين را هم منجر مي شود، حتي در ساختار مستبد و غير دموكراتيك كنوني!
پيشنهاد ميكنم در آغاز دومين سال كار كمپين توجه ويژهاي به اين موضوع بشود.
اين كه در اين شرايط هر كار اجتماعي خواهناخواه رنگ سياسي به خودش ميگيرد، واضح است.
نمونههايش حكمي كه براي عمادالدين باقي، شادي صدر، محبوبه عباسقليزاده آمد و قلع و قمي كه كنشگران، راهي، مركز بهورزي و امثال اينها شاملشان شدند.
اما چيزي كه بديهي است اين كه كمپين يك ميليون امضا با اعلام شفاف مطالباتش كه تغيير قوانين است، علاوه بر خواست تغيير و تحول در بخش اجتماعي و ايجاد كنش اجتماعي، عملن تغيير در ساختار حقوقي و البته اجراي قانوني حكومت را هم خواستار شده است. اين كه چه قدر مخلوط شدن اين دو وجه با هم درست است و چه هزينهها و فايدههايي دارد، بحث مفصلي لازم دارد كه براي بعد ميگذارم.
اما با پذيرفتن اين خواست دو بعدي، ميتوان تاكتيك پيشروي را تا اينجا پيگيري كرد:
در طول يك سال گذشته كه كمپين فعاليت ميكند، تاثيرگذاريش روي افراد سرشناس و قدرتمند حكومتي به وضوح ديده ميشود. از رهبر در سخنراني روز زنش گرفته تا هاشمي رفسنجاني و به تازگي رئيس جمهور و افراد متعددي از نمايندگان كنوني و پيشين مجلس.
علاوه بر آن تعداد رو به گسترش علما و مذهبيون كه راجع به تغيير فتواهاي اسلامي به سمت ايجاد برابري هر روز شفافتر و گستردهتر نظر ميدهند.
طبيعي است كه با پراكندگي گفتمان در اين مقوله، پذيرش تغييرات يكباره و آني و كامل صورت نميگيرد و اين روند به موازات روند آگاهييابي عموم به تدريج حاصل ميشود.
اما همانطور كه نميشود و نبايد از عموم جامعه توقع داشت كه با يك بار صحبت همه بلافاصله برابري را مطالبه كنند و به همين دليل گفتگوي چهره به چهره به وجود آمده است تا اين فرآيند را به طور هدفمند پيگيري كند؛ و هيچ كدام از داوطلبان كمپين اگر با كسي روبرو شوند كه برخي از تغيير قوانين را نميپذيرد و تنها با برخي از آنها موافق است به كل گفتگو را با آن فرد قطع نميكنند كه اين به ضرر كمپين است؛ به همين صورت هم گفتماني را كه تحت تاثير كمپين در بين سياسيون و مذهبيون به وجود آمده است، نميشود و نبايد با اين توجيه كه فقط برخي از قوانين را پذيرفتهاند و هنوز مخالفتهايي با برخي ديگر از تبعيضات دارند، يكطرفه نگهداشت و به كل از ايجاد هر تعاملي از ترس زايل شدن اصل موضوع جلوگيري كرد.
براي حفظ امنيت مطالبت و مبري جستن از هر گونه عناد با حكومت يا قصد براندازي، چيزي كه در احكام اكثر فعالان زنان دليل اصلي ذكر ميشود، كمپين موظف است كه گفتمان رودر رو و چهره به چهره را با قدرتمندان سياسي و مذهبي هم آغاز كند.
و مطمئنن وقتي فرآيند كمپين ايجاد خواست تغيير و در نهايت تغيير است، هيچ مخالفت حداكثري هم حتي نميتواند هزينهاي بيش از فايدهي گفتمان دو طرفه به وجود بيآورد در اين شرايط.
در نهايت لازم ميبينم توضيح بدهم كه ايجاد گفتمان دوطرفه به هيچ وجه كوتاه آمدن از مطالبات اوليه نيست. حتي به معني تمجيد يا چاپلوسي متملقانه در عوض گرفتن مطالبات هم نيست؛ برعكس تلاش در ساختن فضاي شفاف و دموكراتيك است كه از شنيدن گفتمان مخالف استقبال ميكند تا هر چه بيشتر و پرقدرتتر فرآيندش را پيبگيرد و نيز شناساندن دلايل واقعي مخالفان و آوردن استدلالهاي منطقي در مقابل آنها است.
علاوه بر آنها استقبال از مخالفان بسيار قدرتمندتر از كمپين كنوني، استحكام و افزايش قدرت اجتماعي كمپين را هم منجر مي شود، حتي در ساختار مستبد و غير دموكراتيك كنوني!
پيشنهاد ميكنم در آغاز دومين سال كار كمپين توجه ويژهاي به اين موضوع بشود.
سهشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۶
خارجنشينان و دموكراسي
بچهها هنوز زندانند....
يك چيزي تو نوشتههاي آق بهمن ديدم كه شروعي شد براي بازگويي همه انديشههاي اين گونهاي.
"واضح است که بخش سرکوبگر جمهوری اسلامی دوست دارد مخالفانش به تبعید خودخواسته تن دهند."
در بچههاي هم نسل ما حتي به طور خاص از دوستان همدورهاي با + و – سه چهار سال، موج گستردهاي از مهاجرت اگر نگوييم، دست كم ترك كشور به بهانه تحصيل به وجود آمده است. البته اين موج چنان گسترده است كه به نسلهاي بزرگتر از ما و حتي خانوادههاي بسياري هم رسيده است اما خوب اوج ماجرا در نسل ما دارد اتفاق ميافتد.
دليلهاي فراوانش قابل درك است، نرفتن به سربازي، كار مناسب، شرايط آرام و كمتنشتر براي زندگي، حداقل احترام و آزادي و و و
دولت مهرورز هم باعث افزايش يافتن خيل عظيم كنوني شده، اما از نظر من آن فقط تسريعكننده اين اتفاق بود، وگرنه مهاجرت از وطن به يك كشور ديگر تصميم سادهاي نيست كه ظرف يكي- دو سال بشود بهش رسيد.
بين ترككنندگان،كم نيستند كساني كه روزي بزرگترين دغدغههايشان مسائل كشور و مردم بود و ايران ايران، واژهاي بود كه بين هر حرف و نوشته و رفتارشان آشكار ديده ميشد. كساني كه گرچه نه به واقع، اما مهاجرتشان را نوعي تبعيد ميدانند(گرچه به نظر من هرگز اين نيست، بدون اين كه بتوانم در مورد درست يا نادرست بودن رفتن قضاوت كنم) و روزي كه ميروند به برگشت ميانديشند.
ولي درست از ميان همينها كم نيستند كساني كه ايران برايشان پشت مهي كه ترك ميكردند باقي ميماند و تمام دغدغهشان چگونه هميشه ماندن در آنجا، تغيير كلي زندگي و درآمد بالاتر و بالاتر و ... ميشود. آدمهايي كه در تنگناي سياسي ايران را ترك كردند و حالا حتي رسانهها و خبرهاي فارسي زبان را هم مرور نميكنند، چون تناقضها اذيتشان ميكند.
كساني كه پايداري ايران برايشان آرمان نهايي بود و حالا ترجيح ميدهند چيزي از ايران حتي به خاطرشان راه پيدا نكند، تا تحصيل و كار و مسكن و آرامش و عشق ِ زندگيشان را مختل نكند.
كساني كه فكر ميكنند اين منجلابي كه ما درش هستيم راه به جايي ندارد.
متني را از تجربه دموكراسي در اسپانيا ترجمه ميكنم. دورهاي بعد از شكست دور اول دموكراسيخواهي در اسپانيا، سركوب و ديكتاتوري با ركود اقتصادي گسترده در اروپا همراه ميشود و در انتهاي سالهاي ركود، وضع همسايههاي شمالي اسپانيا زودتر رو به بهبود ميگذارد.
گروه گستردهاي از مردم و جوانان براي كار به كشورهاي ديگر مهاجرت ميكنند و اين نقطه عطفي در بهبود شرايطشان ميشود. چون اول اينكه بخشي بزرگي از درآمدشان را به اسپانيا پس ميفرستند و اين وضع اقتصاد را بهبود ميبخشد و امكان افتتاح موسسات تجاري- صنعتي را به مردم باقي در كشور ميدهد. و ديگر اينكه قوانين دموكراتيك را از كشورهاي ديگر ميآموزند و همين انتقال، باعث اتحاد منسجم جنبشهاي كارگر درونكشوري ميشود. علاوه بر آن، موج عظيمي از توريست را به كشورشان هدايت ميكنند كه همين باعث كاهش سركوب و ديكتاتوري بي قيد و شرط مي شود ( به خاطر نگهداشتن توريستها در كشور، رژيم براي حفظ آبرو سركوب را كمرنگ ميكند) و اسپانيا را به سمت دموكراسي رهنمون ميكند.
شايد نتوانم شرايط ترككردگان را در اين زمان درك كنم. شايد توجيهاتشان الآن به شدت شخصي و خودنگرانه به نظرم بيآيد. شايد نتوانم از رفتار كنونيشان تمام هيجان و تلاش قبليشان را بيمحتوا و غير عميق بخوانم و راحت قضاوتشان كنم، اما چيزي كه از تاريخ به نظر مي رسد اين كه، اين راه ذرهاي براي احقاق دموكراسي در ايران كمككننده نخواهد بود.
كسي كه نميخواهد حتي كلمهاي از ايران بشنود، كسي كه زبان فارسي را ترجيح ميدهد ته ذهنش بايگاني كند تا آنجا پيشرو بشود، كسي كه حتي حاضر نيست جملهاي در اعتراض به شكنجه دوستان و همقطاران قبلش بنويسد و تلاش ميكند وطني هميشگي از آنجا براي خودش بسازد تا فشارهاي اينجايي وجدانش را آزار ندهد، نميدانم جز منافع فردي و لحظهايش چه ثمري ميتواند براي احقاق دموكراسي در ايران داشته باشد؟
ميخواهم بگويم اين تبعيد ناخواسته كه برادران اصرار دارند ما را بهش بفرستند، تا اينجا كه بيشتر برآيند مثبت براي پايداري و ثبات ديكتاتوري آنها داشته تا دموكراسي و آزادي و آبادي ايران.
*** با ستايش و احترام فراوان به كساني كه در جايي نه چندان نزديك تمام انرژيشان همچنان براي پايندگي ايران صرف ميشود و از تمام امكانات و توانشان در پيشبرد همه نيازهاي اينجايي استفاده ميكنند. امثال خورشيد خانم ، بلوط، پويا، روجا بندري و ...تمام عزيزاني كه آشنا و ناآشنايند.
يك چيزي تو نوشتههاي آق بهمن ديدم كه شروعي شد براي بازگويي همه انديشههاي اين گونهاي.
"واضح است که بخش سرکوبگر جمهوری اسلامی دوست دارد مخالفانش به تبعید خودخواسته تن دهند."
در بچههاي هم نسل ما حتي به طور خاص از دوستان همدورهاي با + و – سه چهار سال، موج گستردهاي از مهاجرت اگر نگوييم، دست كم ترك كشور به بهانه تحصيل به وجود آمده است. البته اين موج چنان گسترده است كه به نسلهاي بزرگتر از ما و حتي خانوادههاي بسياري هم رسيده است اما خوب اوج ماجرا در نسل ما دارد اتفاق ميافتد.
دليلهاي فراوانش قابل درك است، نرفتن به سربازي، كار مناسب، شرايط آرام و كمتنشتر براي زندگي، حداقل احترام و آزادي و و و
دولت مهرورز هم باعث افزايش يافتن خيل عظيم كنوني شده، اما از نظر من آن فقط تسريعكننده اين اتفاق بود، وگرنه مهاجرت از وطن به يك كشور ديگر تصميم سادهاي نيست كه ظرف يكي- دو سال بشود بهش رسيد.
بين ترككنندگان،كم نيستند كساني كه روزي بزرگترين دغدغههايشان مسائل كشور و مردم بود و ايران ايران، واژهاي بود كه بين هر حرف و نوشته و رفتارشان آشكار ديده ميشد. كساني كه گرچه نه به واقع، اما مهاجرتشان را نوعي تبعيد ميدانند(گرچه به نظر من هرگز اين نيست، بدون اين كه بتوانم در مورد درست يا نادرست بودن رفتن قضاوت كنم) و روزي كه ميروند به برگشت ميانديشند.
ولي درست از ميان همينها كم نيستند كساني كه ايران برايشان پشت مهي كه ترك ميكردند باقي ميماند و تمام دغدغهشان چگونه هميشه ماندن در آنجا، تغيير كلي زندگي و درآمد بالاتر و بالاتر و ... ميشود. آدمهايي كه در تنگناي سياسي ايران را ترك كردند و حالا حتي رسانهها و خبرهاي فارسي زبان را هم مرور نميكنند، چون تناقضها اذيتشان ميكند.
كساني كه پايداري ايران برايشان آرمان نهايي بود و حالا ترجيح ميدهند چيزي از ايران حتي به خاطرشان راه پيدا نكند، تا تحصيل و كار و مسكن و آرامش و عشق ِ زندگيشان را مختل نكند.
كساني كه فكر ميكنند اين منجلابي كه ما درش هستيم راه به جايي ندارد.
متني را از تجربه دموكراسي در اسپانيا ترجمه ميكنم. دورهاي بعد از شكست دور اول دموكراسيخواهي در اسپانيا، سركوب و ديكتاتوري با ركود اقتصادي گسترده در اروپا همراه ميشود و در انتهاي سالهاي ركود، وضع همسايههاي شمالي اسپانيا زودتر رو به بهبود ميگذارد.
گروه گستردهاي از مردم و جوانان براي كار به كشورهاي ديگر مهاجرت ميكنند و اين نقطه عطفي در بهبود شرايطشان ميشود. چون اول اينكه بخشي بزرگي از درآمدشان را به اسپانيا پس ميفرستند و اين وضع اقتصاد را بهبود ميبخشد و امكان افتتاح موسسات تجاري- صنعتي را به مردم باقي در كشور ميدهد. و ديگر اينكه قوانين دموكراتيك را از كشورهاي ديگر ميآموزند و همين انتقال، باعث اتحاد منسجم جنبشهاي كارگر درونكشوري ميشود. علاوه بر آن، موج عظيمي از توريست را به كشورشان هدايت ميكنند كه همين باعث كاهش سركوب و ديكتاتوري بي قيد و شرط مي شود ( به خاطر نگهداشتن توريستها در كشور، رژيم براي حفظ آبرو سركوب را كمرنگ ميكند) و اسپانيا را به سمت دموكراسي رهنمون ميكند.
شايد نتوانم شرايط ترككردگان را در اين زمان درك كنم. شايد توجيهاتشان الآن به شدت شخصي و خودنگرانه به نظرم بيآيد. شايد نتوانم از رفتار كنونيشان تمام هيجان و تلاش قبليشان را بيمحتوا و غير عميق بخوانم و راحت قضاوتشان كنم، اما چيزي كه از تاريخ به نظر مي رسد اين كه، اين راه ذرهاي براي احقاق دموكراسي در ايران كمككننده نخواهد بود.
كسي كه نميخواهد حتي كلمهاي از ايران بشنود، كسي كه زبان فارسي را ترجيح ميدهد ته ذهنش بايگاني كند تا آنجا پيشرو بشود، كسي كه حتي حاضر نيست جملهاي در اعتراض به شكنجه دوستان و همقطاران قبلش بنويسد و تلاش ميكند وطني هميشگي از آنجا براي خودش بسازد تا فشارهاي اينجايي وجدانش را آزار ندهد، نميدانم جز منافع فردي و لحظهايش چه ثمري ميتواند براي احقاق دموكراسي در ايران داشته باشد؟
ميخواهم بگويم اين تبعيد ناخواسته كه برادران اصرار دارند ما را بهش بفرستند، تا اينجا كه بيشتر برآيند مثبت براي پايداري و ثبات ديكتاتوري آنها داشته تا دموكراسي و آزادي و آبادي ايران.
*** با ستايش و احترام فراوان به كساني كه در جايي نه چندان نزديك تمام انرژيشان همچنان براي پايندگي ايران صرف ميشود و از تمام امكانات و توانشان در پيشبرد همه نيازهاي اينجايي استفاده ميكنند. امثال خورشيد خانم ، بلوط، پويا، روجا بندري و ...تمام عزيزاني كه آشنا و ناآشنايند.
دوشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۶
جمع اضداد
دوستانمان هنوز در بندند....
يكي ميگويد از قيافهاش معلوم است كه آدم خرابي است، يكي ميگويد از قيافهات ميآيد بچه مثبت باشي.
يكي ميگويد خيلي مغرور است خيلي، يكي ميگويد اشكالت اين است كه غرورت كم بوده است.
يكي ميگويد خيلي نشان ميدهي كه بلدي، يكي ميگويد از قيافهات نميآيد اين همه چيز بلد باشي.
يكي ميگويد مرتب در مثبت و منفي بينهايت ميبينمت، يكي ميگويد چه خوب مديريت ميكني و پايدار رفتار ميكني، هيچ نوسان شديدي نداري.
يكي ميگويد چقدر خشن و عصباني برخورد ميكني، يكي ميگويد تو خيلي مهربان بودهاي.
اين صفتها يك دهم توصيفات متناقض است راجع به يك شخص.
آيا ممكن است كسي اين همه اضداد درش وجود داشته باشد؟
همه اين تناقضها منم.
يكي ميگويد از قيافهاش معلوم است كه آدم خرابي است، يكي ميگويد از قيافهات ميآيد بچه مثبت باشي.
يكي ميگويد خيلي مغرور است خيلي، يكي ميگويد اشكالت اين است كه غرورت كم بوده است.
يكي ميگويد خيلي نشان ميدهي كه بلدي، يكي ميگويد از قيافهات نميآيد اين همه چيز بلد باشي.
يكي ميگويد مرتب در مثبت و منفي بينهايت ميبينمت، يكي ميگويد چه خوب مديريت ميكني و پايدار رفتار ميكني، هيچ نوسان شديدي نداري.
يكي ميگويد چقدر خشن و عصباني برخورد ميكني، يكي ميگويد تو خيلي مهربان بودهاي.
اين صفتها يك دهم توصيفات متناقض است راجع به يك شخص.
آيا ممكن است كسي اين همه اضداد درش وجود داشته باشد؟
همه اين تناقضها منم.
جمعه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۶
14 مرداد
امرداد ۱۳۸۶ جنبش آزادی خواه و عدالت خواه مشروطه در ایران ۱۰۱ ساله می شود
اما
هنوز دانشجوی ایرانی را به بند می کشند.
۱4مرداد سال ۸۶ و ۱۰۱ سالگی مشروطه در حالی می رسد که محمد هاشمی، علی نیکونسبتی، علی وفقی، بهاره هدایت، مهدی عربشاهی، حنیف یزدانی، عبدالله مؤمنی، بهرام فیاضی، حبیب حاجیحیدری، مرتضی اصلاحچی، مجتبی بیات، آرش خاندل،اشکان غیاسوند، احمد قصابان، مجید توکلی، احسان منصوری و امیر یعقوبعلی در بند هستند.
به احترام این فرزندان آزادی خواه و عدالت طلب ایران که تعدادی از آن ها وبلاگ نویس نیز هستند، ما جمعی از وبلاگ نویس ها تصمیم گرفته ایم که نام وبلاگهای خود را در این روز به “۱۴ مرداد، روز همبستگی وبلاگ نویس هاي ايراني با دانشجویان دربند” تغییر دهیم.
به اميد آزادي تمامي دوستان دربندمان.
اما
هنوز دانشجوی ایرانی را به بند می کشند.
۱4مرداد سال ۸۶ و ۱۰۱ سالگی مشروطه در حالی می رسد که محمد هاشمی، علی نیکونسبتی، علی وفقی، بهاره هدایت، مهدی عربشاهی، حنیف یزدانی، عبدالله مؤمنی، بهرام فیاضی، حبیب حاجیحیدری، مرتضی اصلاحچی، مجتبی بیات، آرش خاندل،اشکان غیاسوند، احمد قصابان، مجید توکلی، احسان منصوری و امیر یعقوبعلی در بند هستند.
به احترام این فرزندان آزادی خواه و عدالت طلب ایران که تعدادی از آن ها وبلاگ نویس نیز هستند، ما جمعی از وبلاگ نویس ها تصمیم گرفته ایم که نام وبلاگهای خود را در این روز به “۱۴ مرداد، روز همبستگی وبلاگ نویس هاي ايراني با دانشجویان دربند” تغییر دهیم.
به اميد آزادي تمامي دوستان دربندمان.
چهارشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۶
10 مرداد 86
ديگر حتي نميتوانم روزها را بشمرم. 23 روز است بچهها بازداشتند و نميدانيم چه بلايي دارد سرشان ميآيد...
ميخواستم از خيلي چيزها بنويسم، اما تو تمام مدت هذيانهاي تب اين دو سه روز تنها چيزي كه ميآمد و ميرفت چهره بهاره بود و چيزي بين خواب و بيداري زمان بازجوييش. و البته بسيار شديدتر از او بازجوييهاي وحشيانه پسران. چهره مهدي و ديگراني كه ...، امير... .
من خودم از تحقير روحي بسيار آزار ميبينم و نميدانم اين روزها چندين بار اين بلا را سر بچهها مي آورند.
روز جلسه وقتي وارد شدم و دو بار در جاي متفاوت آدمها با حسرت گفتند كه چه شبيه بهاره، وارد كه شدي يك لحظه فكر كردم بهاره...چقدر از حضور خودم خجالتزده شدم وقتي من بودم و بهاره بازداشت.
باز ميخواهم از سريال مدار صفر درجه تعريف كنم. نمي دانم لازم است قبلش توضيح بدهم كه چقدر برنامههاي صدا و سيما به نظرم وحشتناك و غير قابل تحمل است و شايد اين تنها برنامهاي است كه مشتاق نگاهش ميكنم يا نه؟
صحنههاي بازجويي در اواخر روزهاي حكومت رضاشاه، به نظرم خيلي هوشمندانه انتخاب شده است، به خصوص اگر كمي آگاهي داشته باشي از بلاهايي كه اين روزها در بازجوييها سر دوستانمان ميآورند؛ به وضوح ميتواني مقايسه كني كه وحشيگري امروزه چندين برابر است.
جز مشت و لگد و جز بازجويي در مورد خاص سياسي هيچ تحقير روحي وجود ندارد، هيچ شكنجه روحي- جسمي كه آقايان امروز ... ندارد.
و صحنههاي اشغال ايران و پايتخت توسط متفقين و استعفاي رضا شاه و بدبختيهاي مردم.
مثل روز از جلوي چشمهايم ميگذرد كه مشابه اين را تا چندين سال بعد از اين روزها خواهيم ديد.
بازجوييهاي حيواني از دانشجويان نخبه، حكومت نظامي به بهانه حجاب و دريدن زنان و دختران و امنيت اجتماعي، قتل عام و اعدام گروهي افراد به بهانه جمعآوري اراذل و اوباش، سنگسار، بازداشتهاي غير قانوني طولاني مدت، احكام كذايي متحجرانه و و و حتي سكانسهاي فيلمي از تاريخ امروز هم از جلوي چشمهايم رد ميشود.
چه بيخردند كه تاريخ را باز تكرار ميكنند. به آدمهايي كه انتهاي خودشان را در آيينه ببينند و همچنان با سر به سمت سقوط پيش ميروند چي ميشود گفت؟
نميدانم بيربط يا مرتبط: محدود دولتآبادي، خداي كليدر هم از ايران مهاجرت كرد.
ميخواستم از خيلي چيزها بنويسم، اما تو تمام مدت هذيانهاي تب اين دو سه روز تنها چيزي كه ميآمد و ميرفت چهره بهاره بود و چيزي بين خواب و بيداري زمان بازجوييش. و البته بسيار شديدتر از او بازجوييهاي وحشيانه پسران. چهره مهدي و ديگراني كه ...، امير... .
من خودم از تحقير روحي بسيار آزار ميبينم و نميدانم اين روزها چندين بار اين بلا را سر بچهها مي آورند.
روز جلسه وقتي وارد شدم و دو بار در جاي متفاوت آدمها با حسرت گفتند كه چه شبيه بهاره، وارد كه شدي يك لحظه فكر كردم بهاره...چقدر از حضور خودم خجالتزده شدم وقتي من بودم و بهاره بازداشت.
باز ميخواهم از سريال مدار صفر درجه تعريف كنم. نمي دانم لازم است قبلش توضيح بدهم كه چقدر برنامههاي صدا و سيما به نظرم وحشتناك و غير قابل تحمل است و شايد اين تنها برنامهاي است كه مشتاق نگاهش ميكنم يا نه؟
صحنههاي بازجويي در اواخر روزهاي حكومت رضاشاه، به نظرم خيلي هوشمندانه انتخاب شده است، به خصوص اگر كمي آگاهي داشته باشي از بلاهايي كه اين روزها در بازجوييها سر دوستانمان ميآورند؛ به وضوح ميتواني مقايسه كني كه وحشيگري امروزه چندين برابر است.
جز مشت و لگد و جز بازجويي در مورد خاص سياسي هيچ تحقير روحي وجود ندارد، هيچ شكنجه روحي- جسمي كه آقايان امروز ... ندارد.
و صحنههاي اشغال ايران و پايتخت توسط متفقين و استعفاي رضا شاه و بدبختيهاي مردم.
مثل روز از جلوي چشمهايم ميگذرد كه مشابه اين را تا چندين سال بعد از اين روزها خواهيم ديد.
بازجوييهاي حيواني از دانشجويان نخبه، حكومت نظامي به بهانه حجاب و دريدن زنان و دختران و امنيت اجتماعي، قتل عام و اعدام گروهي افراد به بهانه جمعآوري اراذل و اوباش، سنگسار، بازداشتهاي غير قانوني طولاني مدت، احكام كذايي متحجرانه و و و حتي سكانسهاي فيلمي از تاريخ امروز هم از جلوي چشمهايم رد ميشود.
چه بيخردند كه تاريخ را باز تكرار ميكنند. به آدمهايي كه انتهاي خودشان را در آيينه ببينند و همچنان با سر به سمت سقوط پيش ميروند چي ميشود گفت؟
نميدانم بيربط يا مرتبط: محدود دولتآبادي، خداي كليدر هم از ايران مهاجرت كرد.
اشتراک در:
پستها (Atom)