تلخم تلخ. آنقدر تلخ که دلم می خواهد همه 8 مارسهای تاریخ را بالا بیآورم.
شده بهت ظلم کرده باشند و درست همان موقع دهنت را گرفته باشند که جیک نزنی...
شده گریه ات بگیرد، اما همه اش را در خودت فرو بدهی که مبادا...
شده بخواهی داد بزنی از درد، اما بهت بگویند برای حفظ آبرو (نمی دانم کدام آبرو؟) تحمل کن و صبور باش...
شده خسته باشی و در عین حال مجبورت کنند مسیری را بدوی...
نمی دانم این همه خستگی را 8 مارس امسال از کجا آورده ام؟
خاله سوسکه می گفت اگر من زنت بشوم من را با چی می زنی؟
خنده مان می گرفت هم از سوال خاله سوسکه و هم از جواب بقال و قصاب و رمال و که و که...، اما حالا دیگر لبخند هم بر لبمان می ماسد از بس روشنفکر و فیلسوف و دین شناس و وکیل و بازرگان و و و ... از همان جنس مردان زمان خاله سوسکه مانده اند و خود خاله سوسکه ...
حالا خاله سوسکه باید سوالهایش را بیشتر و پیچیده تر کند:
باید بپرسد من را با چه لحنی تحقیر می کنی اگر همسرت (همتراز) بشوم؟
باید بپرسد با چه منطقی بی مسئولیتی را که قانون بهت هدیه داده است، توجیه می کنی اگر همرات بشوم؟
باید بپرسد عصبانیت های جامعه مدرن را چگونه به پشتوانه سنت همچنان بر سر من می کوبی، اگر یارت بشوم؟
باید بپرسد جای خالی شعارهای آزادانه و دموکرات خواه و انسانی و حقوق بشری را با چه ابزاری پر می کنی، اگر همسازت بشوم؟
به همه اینها اضافه کن تواناهایی امروز خاله سوسکه را که علاوه بر مینیژوب و لپ های گلی، تخصص حرفه ای دارد، دانش مدیریتی می داند، تیزهوشی تصمیم گیری بهینه کسب کرده است و حقوق نداشته اش را می شناسد و برای گرفتنش تلاش می کند.
خاله سوسکه! حالا می ماند که عشق را چگونه معنی کنیم در این بی معنایی و ناامنی مکرر؟
پي نوشت:
واقعيتهاي جنسيتي در دنيا
جام همبستگي زنان// اين
خداست :)
وضعيت زنان در ايران
۴ نظر:
به نظرم میاد که دیگه خیلی این آش داره شور میشه.آشی که باید خود همون هایی که 8 مارس بهشون تعلق داره، اینقدر دیگه تلخش نکنن.
همه ما واقعیت های موجود در جامعه و وضع اسفبار همه اقشار و مخصوصا خانم ها رو میدونیم، اما چه بهتر که از این سیاهی نامه بشه سفیدی های نامریی اش رو بیرون کشید و دربارش نوشت!
سفیدی هایی که به همممون تعلق داره و با سختی به دست اومده!
تا بعد...
شما بسیار خوب و کامل احساسها و اندیشه هایتان را تبدیل به واژه میکنید باید اعتراف کنم حسودیم شد
راستی چرا خاله سوسکه اون سوال رو میپرسه؟
در اولین لینکی که داده بودید به نظر من موارد زیادی از موردهای ذکر شده ارتباطی به تبعیض های جنسیتی ندارند
شاد و بهروز باشید
فريد خان! موافقم كه تلاش ها و مبارزهها و حتي زنگي كردن زنها تا به امروز آنقدر دستآورد داشته و رو به جلو بوده است كه سفيدي هايي براي نوشتن ازش بشود پيدا كرد، سفيدي هايي كه اگر نبود ما نميتوانستيم همچنان با همه سختي ها ادامه بدهيم،اما وقتي تمام سياهي ها را در دنياي واقعي پشت سر گذاشته فرض ميكني و همچنان با اميد و با لبخند پيش ميروي، ميشود همان گريه در خود فروخورده كه دست كم در اين فضاي مجازي شايد بشود تخليهاش كرد تا قبل از اينكه افسردگي بگيريم. در هر صورت مرسي كه نظرت را نوشتي
بهمن جان! به نظر من براي آن مطلب تيتر مناسبي انتخاب شده، واقعيت هاي جنسيتي و نه تبعيض. همان طور كه تو ميگويي عاملهاي زياد ديگري هم در وجود داشتن آنها موثر بوده است.
ارسال یک نظر