مدرسه که می رفتیم دوستی مان با نزدیک ترین فردی که کنارمان نشسته بود شکل می گرفت.نحوه شکل گیریش به کنار، اما با همین روند ادامه پیدا می کرد.
هم نیمکتی می شد دوست صمیمی و دوستی صمیمی می شد در نزدیک ترین فاصله فیزیکی بودن.
اگر صبح تو صف کلاس، نزدیک هم نیمکتی، که دیگر تبدیل به دوست شده بود نمی ایستادی، برداشت تو، دوست صمیمیت و بقیه همکلاسی ها این بود که یک سوراخی در دوستیتان شکل گرفته است.
اگر زنگ تفریح ها موقع یارکشی تو و هم نیمکتی در دو تیم مقابل هم می رفتید و خودت هم به این جدایی معترض نمی شدی، باز معنیش این بود که دوستی به چالش جدی رسیده است.
نمی دانم چقدر طول کشید که دوستی هایم را فراتر از هم نیمکتی و کنار هم نشستن و همیشه در نزدیکترین مکان بودن، بشناسم و تعریف کنم.
اما جنس دوستی های مورد انتظار هنوز همان هم نیمکتی بودن است. هنوز توقع عمومی این است که در صف بین شما دو تا کسی نباشد...
هنوز تعریف دوستی این است که زنگ تفریح ها، همبازی همیشگی تو، دوستت باشد...
هنوز اصرار بر این است که موقع یارکشی، جز دوستت هیچکس هم تیمی تو نباشد...
هنوز کل دنیای آدمها خلاصه می شود به یک نیمکت، حتی اگر در یک کلاس، که نه در یک مدرسه زندگی کنی....
هنوز توقع های گفته و ناگفته این است که از همه دنیا، به یک آدم قناعت کنی و هیچ چیز جز او نبینی...
هنوز سوراخهای دوستی را کنار هم ننشستن، می سازد...
هنوز چالشهای رابطه ها، با به اتفاق آمدن و نیامدن، مداوم کنار هم بودن و نبودن، در تمام شرایط با هم ماندن و نماندن تعریف می شود.
نفسم را بند می آورد فشار این انتظارات عمومی.
حس تلخ نارضایتی بهم می دهد، برای صاف و سالم نگه داشتن انتظار عموم، دیدم را با یک آدم پر کنم.
میله های قفس "نظریه هم نیمکتی"، زندگی معمول و سالم را هم می دزدد، بی آنکه بدانیم کی و چگونه؟
۳ نظر:
وقتی به روند و حرکت تفکر عمومی دقیق میشویم شاهد مسیری هستیم که سعی دارد از انسانها به جای آنکه دارای شخصیت باشند تیپ بسازد
تیپ پدر خوب ,تیپ پدر بد,تیپ دوست ,تیپ عاشق,و.....تیپهایی که هر کدام دارای محدوده و نشانه هایی هستند
مثلا احساس دوست داشتن شما زمانی قابل لمس خواهد بود که آنرا با علامتها و کدهای پیش تعریف شده ابراز کنید و یا زمانی یک رابطه را دوستی میدانیم که از آن کدها پیروی کند
خب، براي همين است كه در روش هاي جديد آموزشي، ديگر نيمكت منسوخ شده، به جايش ميزگرد خيلي بهتر است
حداقل نظريه اش كه بهتر است
!
با همه اين نظريه بازي ها، يك وقت هايي لازم است كه آدم بي نظريه زندگي كند، و همينطور بي هيچ احساسي از تنگنا، آنوقت دلشوره ها و استرس ها و عصبانيت ها و ترس ها و همه احساسات بد از بين مي روند
...
نگاه كن، دارد بهار مي آيد، زندگي زيبا مي شود و نمي دام چرا اين مدت فكر مي كنم سال بعد اميد هم مي آيد
دغدغه اين روزهام... كه تو كلمه كرديشون!!
ارسال یک نظر