به نظرم آدمها علاوه بر تصمیم هایی که می گیرند، رفتاری که
انجام می دهند، حرفهایی که می زنند، مسئول تاثیرگذاری که بر دیگران دارند هم
هستند. البته زیاد رایج نیست که به این بخش از مسئولیت پذیری فکر کنیم، راجع به آن
صحبت کنیم و خودمان را با این چالش مواجه ببینیم.
از ساده ترین و نزدیک ترین رابطه ها شروع می شود. پدران و
مادران در مقابل رفتار خودشان که به تدریج بر فرزندانشان تاثیر گذاشته است، کمترین
مسئولیت را احساس می کنند.
گویی مقوله تربیت فرزند با تاثیر گذاری رفتار والدین بر
آنها دو مقوله جدا به حساب می آید. بحث من در موضوعات تر و تمیز مباحث و صحبت ها و
کتاب های تربیتی نخواندنی نیست، بلکه دقیقا درباره ی چیزی که روزانه در جریان است.
آنچه که بیشتر ما با آن مدل بزرگ شده ایم و حالا هم به همان شیوه فرزندان را بزرگ
می کنیم.
اینها را ننوشتم که به رفتار تربیتی بپردازم، منظورم از
مسئولیت تاثیر گذاری بر دیگران، در رابط بین کسانی است که نخبه به حساب می آیند؛
یا از طرف دیگران، یا از طرف حکومت و یا حتی فقط احساس خودشان این طور است.
روزهایی که از مقاومت تمجید می کنیم و ظرفیت متفاوت آدمها
را ساده تر از حرفهای شیک، با لبخندها و واکنش های صورت و حتی بدن، به کم و زیاد
قضاوت می کنیم، داریم این پیام را برای اطرافیان می فرستیم که تحت هر شرایطی، من
ظرفیت متفاوت تو را به طور مثال نسبت به "نسرین ستوده"، اگر نخواهم
اغراق کنم و نگویم بی ارزش، کم ارزش می دانم.
این کار ما نیست و البته در صلاحیت ما هم نیست که بهترین
تصمیم را برای شرایط ویژه آدمها مشخص کنیم، ولی این کار را تاثیر گذاری رفتارمان
انجام می دهد.
حضور همه آدمها در زندان، پررنگ کردن مقاومت و مبارزه نیست.
وقتی به خودمان فرصت صادقانه اندیشیدن بدهیم، مشخص می شود که نپذیرفتن نهایت سرکوب
با هر هزینه ای، حفظ سلامت آدمها، پرهیز از خشونت علیه خود و نازک کردن لایه های
سرکوب، در اوج شرایط سرکوب است.
دیگر روال معمول شده است در این 2-3 سال که حکم های ریز و
درشت افراد به مرحله اجرا می رسد، و باید برای روزهای "خاموش کردن زندگی"شان
آماده بشوند. مخصوصا این واژه را استفاده می کنم که علی رغم تمام جنب و جوش های
سرزنده زندانیانِ این اواخر یادمان بماند که برای چند سال به زندان رفتن، اردوی
فرهنگی- تفریحی، طولانی مدت چند ساله نیست؛ بلکه به طور واقعی زدن کلید "Log off" زندگی افراد است.
چقدر این روزها به محبوبه کرمی، فکر می کنم.
نمی شد محبوبه را، معالجه نشده، تا زندان بدرقه کرد. نباید
محبوبه، بیمار، زندان بکشد.
و باز فلانی، بهمانی، ... و ...
هر روز یکی بعد از دیگری و ما سرخوشان مست، غیر مسئولانه و
بی محابا از اینکه شاید نخواهد برود، ولی در همهمه های تمجیدآمیز ما از قهرمانی که
فقط در زندان قهرمان می شود، تصمیم شخصی را جهت می دهیم و فقط تا دم در زندان
بدرقه می کنیم، بی آن که بدانیم زندگی طولانی در زندان کیلو چند! ارزش هایی که ما
تبلیغ می کنیم و تحمیل، از کجا می آیند و به کجا می برند دوستانمان را.