یک حس
غریبی است. خودت هستی ولی انگار دیگری است. یک بوی آشنا که مال تو نیست ولی از تو
است.
در من
بوی بذری بود. بوی خالص که ابتدا غریب به نظر میرسید. سخت میشود عطر آدم ها را
شناخت. مثل حس نابشان، بدون هیچ وابستگی. بدون بوی ناخالص شستشودهندهها، کرمها
و خوشبوکنندهها. فکر میکردم بوی وضعیت جدیدم است. هورمونها و آنزیمها و
چرخدندههای جدید آدمسازی. ولی نبود.
شاید اینطوری
است که بعضی از زنها عاشق بچههایشان میشوند.
مثل
جوانههای ریحان، همین که سر از خاک بلند میکنند، فضای دورشان را عطر ریحان میگیرد
و هر هفتهای که میگذرد بوی ریحانها بیشتر میشود.
زمانهایی
که در آغوشش آرامم، عطر بذر باز زنده میشود.