یک مدتی است که توجهم بر حوزهء شخصی و البته مستقل آدمها جلب شده است و خیلی چیزهای جالبی را می بینم. مانند تغییراتی که در آن زمینه پیش میآید در دوران مختلف زندگی و بیشتر از همهء آنها تفاوت این حوزه ها در زوجها.
خیلی برایم جالب است: هر چه بیشتر توجه می کنم می بینم در زوجهایی که حوزهء شخصی هر کدام مستقل و تحت تاثیر کمتری از رابطهء دونفریشان قرار گرفته است، بر خلاف آنچه که در ادبیات رمانتیک و عاشقانهء ما وجود دارد که فوری روح دو آدم را یکجا می چپاند و آن را دلیل عشق می داند، بین آن زوجهای مستقل و به ظاهر غیر رمانتیک، احترام بیشتر و با دوام طولانی تر است و دوست داشتن واقعی و محبت بینشان بیشتر ملموس است.
حالا استقلال و حوزهء خصوصی در خیلی چیزها:
کسانی که نوع کار و زمان کاریشان تحت تاثیر زوجشان و یا به خاطر زندگی مشترکشان تغییر چشمگیری نکرده است.
کسانی که رابطه شان با دوستهاشان قبل و بعد از زوج شدن تغییر اساسی نکرده است و یا تحت رابطهء زوجشان با دوستهای قبلی خودشان، متفاوت نشده است.
کسانی که با فامیل و آشناها و دوستهای زوجشان، رابطه ای جدا و غیر زنجیر وار به زوجشان، تعریف کرده اند.
کسانی که علاقه مندیهای مختص خودشان دارند که با وجود بی علاقگی زوجشان، آن انگیزه و حس قبلی در آنها سرکوب نشده است و یا تغییر نکرده است.
کسانی که تفریحاتی برای خودشان، تنها، بدون همسرشان، در نظر می گیرند.
و نمونهء خوبی از آن آدمهایی که گاهی بدون زوجشان سفر تفریحی می روند.
کسانی که مثل دو تا دوست با هم رابطه دارند، بدون اینکه مدام از لوازم شخصی هم استفاده کنند، بدون اینکه کیف و دفتر یادداشت و نامه های شخصی همدیگر را مال خودشان بدانند و وقتی سفر می روند باز هم مثل دو تا دوست حتی دو ساک جدا از هم داشته باشند.
یا باز شبیه دو تا دوست یک میزانی از دخل و خرجشان کاملا شخصی باشد، مثل دوتا آدم که با هم همخانه اند. به جز خرج مشترک بقیه حساب کتابهای هر کس مربوط به خودش تنها است.
وقتی تو تجربه ها، فیلمها، داستانها و ادبیات دقیق تر می شوم، به نظرم میآید که مشکل زوجها گویا همیشه از جایی به وجود می آید که تمام زندگی و گذشته شان را در کاسه ای میریزند و بعد از یک عمر زندگی شروع می کنند از کاسه ای خوردن که عمر و گذشتهء یک آدم جدید دیگر هم همین طور در هم در آن ریخته شده است و حالا قرار است، هر دو قاشق قاشق از این کاسه بخورند.
به نظرم نتایج بهتری دارد اگر به بهداشت فردی و روحی هم احترام بگذاریم و کمی متمدن تر زندگی کنیم. اگر نظرتان متفاوت است مشتاقم که بشنومش.
خیلی برایم جالب است: هر چه بیشتر توجه می کنم می بینم در زوجهایی که حوزهء شخصی هر کدام مستقل و تحت تاثیر کمتری از رابطهء دونفریشان قرار گرفته است، بر خلاف آنچه که در ادبیات رمانتیک و عاشقانهء ما وجود دارد که فوری روح دو آدم را یکجا می چپاند و آن را دلیل عشق می داند، بین آن زوجهای مستقل و به ظاهر غیر رمانتیک، احترام بیشتر و با دوام طولانی تر است و دوست داشتن واقعی و محبت بینشان بیشتر ملموس است.
حالا استقلال و حوزهء خصوصی در خیلی چیزها:
کسانی که نوع کار و زمان کاریشان تحت تاثیر زوجشان و یا به خاطر زندگی مشترکشان تغییر چشمگیری نکرده است.
کسانی که رابطه شان با دوستهاشان قبل و بعد از زوج شدن تغییر اساسی نکرده است و یا تحت رابطهء زوجشان با دوستهای قبلی خودشان، متفاوت نشده است.
کسانی که با فامیل و آشناها و دوستهای زوجشان، رابطه ای جدا و غیر زنجیر وار به زوجشان، تعریف کرده اند.
کسانی که علاقه مندیهای مختص خودشان دارند که با وجود بی علاقگی زوجشان، آن انگیزه و حس قبلی در آنها سرکوب نشده است و یا تغییر نکرده است.
کسانی که تفریحاتی برای خودشان، تنها، بدون همسرشان، در نظر می گیرند.
و نمونهء خوبی از آن آدمهایی که گاهی بدون زوجشان سفر تفریحی می روند.
کسانی که مثل دو تا دوست با هم رابطه دارند، بدون اینکه مدام از لوازم شخصی هم استفاده کنند، بدون اینکه کیف و دفتر یادداشت و نامه های شخصی همدیگر را مال خودشان بدانند و وقتی سفر می روند باز هم مثل دو تا دوست حتی دو ساک جدا از هم داشته باشند.
یا باز شبیه دو تا دوست یک میزانی از دخل و خرجشان کاملا شخصی باشد، مثل دوتا آدم که با هم همخانه اند. به جز خرج مشترک بقیه حساب کتابهای هر کس مربوط به خودش تنها است.
وقتی تو تجربه ها، فیلمها، داستانها و ادبیات دقیق تر می شوم، به نظرم میآید که مشکل زوجها گویا همیشه از جایی به وجود می آید که تمام زندگی و گذشته شان را در کاسه ای میریزند و بعد از یک عمر زندگی شروع می کنند از کاسه ای خوردن که عمر و گذشتهء یک آدم جدید دیگر هم همین طور در هم در آن ریخته شده است و حالا قرار است، هر دو قاشق قاشق از این کاسه بخورند.
به نظرم نتایج بهتری دارد اگر به بهداشت فردی و روحی هم احترام بگذاریم و کمی متمدن تر زندگی کنیم. اگر نظرتان متفاوت است مشتاقم که بشنومش.
۳ نظر:
منم با نظراتت در این مورد موافقم.ادمها باید یه خط قرمز هایی تو رابطه هاشون داشته باشن.که تو هر رابطه محدوده اون فرق میکنه.و مهم اینه که رو اون محدوده هر دو توافق داشته باشن.در مورد تاتیر گرفتن نظر من اینه که در جزییات اگه تاتیر بگیرن یا بذارن متبت هم هست.ولی در کلیات و اصول زندگیشون نه..
صد درصد باهات موافقم.جالبه که تا حالا بهش فکر نکرده بودم اما الان میبینم علت رابطه خوب من و شوهرم همین چیزهایی هست که نوشتی.
هر دومون هم از این وضعیت راضی هستیم.
درسته! مشکل ترین بخش زندگی مشترک اینه که آدم هم حد خودش رو بدونه و هم اینکه حد رو واسه طرف مقابلش تعریف کنه
ارسال یک نظر