جمعه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۶

براي شهرزاد زنده به گور

شهرزاد! بلند باد تخيل زنانه‌ات منجي عدل!
آن همه هوش و آن همه قدرت تخيل اگر شهرزاد را شهرزاد نكرده است پس چه چيز توانش مي‌داد كه شبها و شبها و شبها عاشقانه زير گوش ظالمانه قصه بگويد تا هزار و هزار و هزار جوان ايراني به آزادگي به در برند و سرفرازي؟
نوشين جان! امشب داستان تخيل زنانه‌مان را كه از تو شنيده بودم براي خودم چندين و چند باره تخيل مي‌كنم.
تمام ذهن من پر است از زناني كه با تخيلشان عاشق كسي مي‌شوند كه مي‌دانند قصه هزار و يك شب، براي رساندن او به معشوقگيشان لازم است ولي براي آزادگي جوانان ايران، با تخيل معشوقشان را مي‌پرورند تا عاشقي كنند، عاشقيي در خور.
تمام خاطرات من دوره مي‌شود از دختراني كه هزاره باره غرورشان بر سرشان شكسته شد، به جرم عشق‌ورزي و تخيلشان به جاي معشوق، غرور را براي چندهمين بار ترميم كرد،‌ مبادا غرور جوانان ايران را لگد مال كنند.
من لمس كرده‌ام حس زناني را كه غرور، خودخواهي يا هر چيز ديگر كه تو مي‌خواهي اسمش را بگذاري آنها را از جايگاه عاشق شدگي حذف كرده است.
من شنيده‌ام صداي زناني را كه از سيلي طلاق احساسي برگشته‌اند.
من ديده‌ام دختراني را كه با هزار توجيه مدرن و سنتي، ‌هيچ وقت خود خودشان را از دهان معشوق نشنيده‌اند.
من صداهايي را كه همچنان معشوق را مي‌خواند، جسمي را كه همچنان گلوله شده در آغوش تخيل همسر مي‌خوابد، و حسي را كه همچنان توانايي‌ها را در بر معشوق تخيلي مي‌خراماند لمس كرده‌ام.
تمام زنان و دختراني كه تخيلشان حتي تخيلشان ديگر هيچ وقت نام معشوق را از ذهن رد نمي‌كرد. و تخيلشان حتي تخيلشان هيچ جايي براي معشوق متصور نمي‌شد.
اما شهرزاد! تو بگو آنجا كه تخيل زنانه معشوق را اخراج كند، من و دختران در تخيلمان به جاي جاي خالي معشوقي كه تخيلمان معشوقش مي‌كرد، چه بگذاريم؟
ما با پدرانمان چاي مي‌نوشيم و مطيعانه به گور مي‌رويم براي زنده به گور شدن، چون معشوقهاي تخيلي ما، از روز اول گفته بودند كه حساب ما و عشقمان با فرهنگ و پدرانمان پاي خودمان است. آنها هم كه هيچ وقت هرگز كلمه‌اي از عشق نياوردند كه مبادا سنگريزه‌اي از خاك گورمان به گرد پايشان بگيرد. حالا چه فرق مي‌كند با چه توجيهي؟؟؟ سنتي يا مدرن! من و تو كه مي‌دانيم!
شهرزاد! قصه خواهم ساخت در عدم معشوق حتي در تخيلم از هزاران مني كه در غرور و خودشيفتگي و ترس يا در جهالت و تعصب و فقر، زنده به گور شدند؛ سوزانده شدند؛‌ سنگسار شدند يا به طرز مدرني بايكوت شدند براي دخترانم كه از هوش و شجاعت وارث بر حق‌تواند براي فرداهاشان.

۷ نظر:

ناشناس گفت...

اين جنبش زنان كه اين همه سر و صدا به پا كرده بود چي شد آخر

مي شه يه كمي توضيح بدي

آخر و عاقبت اون امضاها چي شد

آيا نتيجه اي داد يا نه

منظورم از نتيجه يك نتيجه ي عيني و ملموس است براي زمان حال است نه اينكه بگويي انشاء الله تا بيست سال ديگه نتيجه مي دهد

Parastoo گفت...

من بايد براي كي توضيح بدهم؟

ناشناس گفت...

براي من

براي يك دوست

براي يك همشهري

براي يك هموطن

و مهم تر از همه براي يك انسان

ناشناس گفت...

سینه هامان عریان...

ناشناس گفت...

هر حرکت یا برنامه ای برای رسیدن به اهدافش زمان می بره. نمی شه خروجی یه برنامه رو تو یه مدت زمان کوتاه دید. اونهم برنامه ای با این ابعاد. حس می کنم هنوز برنامه تو بخش آگاهی بخشی یا تنها طرح سئوال تو ذهن زنانه همین که سئوال تو ذهن ایجاد بشه مبنایی برای حرکت می تونه باشه من نمی تونم زیاد راجع بهش نظر بدم چون اطلاعات کافی ندارم. فقط آن چیزی رو نوشتم که برداشت خودم از این کمپینه.

ناشناس گفت...

پس با اين حساب مي توان انتظار داشت كه انشاءالله تا يك ميليون سال ديگه نتيجه اش را ببينيم.
با اين جور فعاليت هايي كه ما داريم واقعا بايد اميدوار بود

Parastoo گفت...

دانشجوي حقوق بشر عزيز! شما به عنوان كسي كه شايد بيشترين سهم را بايد در اين بازي ايفا كند چه كرده‌ايد؟
و بعد واقعن همه چيز را همين‌طور تحليل مي‌كنيد؟
واي به حقوق بشر!!!