مصاحبه خميني با روزنامه گاردين، سال 57 قبل از بازگشت به ايران(قبل از 22 بهمن):
"زنان در انتخاب فعاليت و سرنوشت و همچنين پوشش خود با رعايت موازين آزادند."
"زنان در انتخاب فعاليت و سرنوشت و همچنين پوشش خود با رعايت موازين آزادند."
مصاحبه خميني با روزنامه السفير همان زمان(قبل از 22 بهمن):
"زنان مسلمان به دليل تربيت اسلامي خود پوشيدن چادر را انتخاب كردهاند و در آينده زنان آزادخواهند بود كه در اين باره خود تصميم بگيرند. ما فقط لباسهاي جلف را ممنوع خواهيم كرد."
7 اسفند 57 نامهاي از سوي دفتر امام براي لغو قانون حمايت از خانواده(15 روز بعد از 22 بهمن):
"از اين پس روي اين قانون اقدامي نشود تا لغو آن از طريق وزارت اعلام شود."
16 اسفند 57 ، كيهان به نقل از خميني(24 روز بعد از 22 بهمن) :
"زنان بايد با حجاب به وزارتخانهها بروند"
نيمه دوم فروردين 58(كمتر از دوماه بعد از 22 بهمن):
ممنوعيت قضاوت براي زنان اعمال شد و مراكز رفاه خانواده تعطيل شدند.
16 تير شوراي انقلاب59(كمتر از يك سال و پنج ماه بعد از 22 بهمن):
"ورود زنان به ادارات بدون پوشش اسلامي ممنوع است."
11 آبان 62 تصويب تك ماده 102 قانون مجازات اسلامي(كمتر از 5 سال بعداز 22 بهمن):
"زناني كه بدون رعايت حجاب شرعي در معابر و انظار عمومي ظاهر شوند به تعزير تا 74 ضربه شلاق محكوم خواهند شد."
و همچنان ادامه دارد....
با نگاه به تاريخ لغو قانون حمايت از خانواده و تاريخ تصويب قوانين مربوط به حجاب و عدم حضور زنان در اجتماع، در مسند قضاوت، در ادارات، در دانشگاهها و به كل خانهنشينكردن زنان، گاهي آدم فكر ميكند كل اين انقلاب و شعار و اسلام و مبارزه با استبداد و جمهوري اسلامي و استقلال از بيگانه و چه و چه بدون در نظر گرفتن شرايطي كه منتهي به حمايت عمومي از روند انقلاب شد، هيچ هدفي جز مهجور كردن زنان و هر چه بيشتر زير فشار و ظلم قرار دادنشان نبوده است و گرنه چه عجله اي ميتوانست وجود داشته باشد كه در گير و دار بي نظميها و هرج و مرج آن روز درست دو هفته بعد از روز 22 بهمن قانون حمايت از خانواده لغو شود؟
بعد وقتي حمايت قشر وسيعي از همين زنان از انقلاب را مرور ميكنيم، آن وقت نياز هميشگي جنبش زنان به استقلال شفافتر مشخص مي شود.
چنين بيرحمانه مورد سودجويي واقع ميشوند و در عوض همه حقوق طبيعيشان ازشان گرفته ميشود و به قاعده هرم فشار و قدرت آقايان منتقل ميشوند. زناني بايد وجود ميداشتند كه اين هرم بتواند روي آن بايستد و نيز با انواع و اقسام محدوديت ها و فشارها به نام اسلام، حكومت اسلاميش را با به رخ كشيدن وضعيت قاعده هرمش به دنيا ثابت كند.
۴ نظر:
واژه هایی نظیر استقلال،نظیر مبارزه زنان چیزی که هنوز درگیر آنم این است که لااقل آنچه در متون درسی ام می خوانم این است که از سوی فمینیست ها واژه هایی از این قبیل با بیان اینکه واژه هایی مردانه هستند و از ادبیات مردانه برمی آیند مورد نقد قرار می گیرند. به جای آن واژهایی نظیر همکاری، مساعدت و... در طیف واژهای ادبیات زنانه قرار می گیرند. دوست عزیز یا پرستوی عزیز بهتر است این را بگویم
چرا در نوشته های شما چنین وازهایی با تعداد زیاد یافت می شود. به جای قرار دادن مردان به جای دیگری در روند انقلاب یا هرجای دیگر بهتر نیست این مسئله را بررسی کنیم چه صدماتی کل جامعه از این روند خورده اند. من خود زیاد معتقد به جداسازی مسئله زنان از کل مسئله جامعه ایران نیستم و اینکه زنان بایستی جدا از دیگر نهادها راه خود را در پیش بگیرند . حتی نمی دانم تقسیم ادبیات به مردانه و زنانه شایسته است یا نه؟
اما اگر بر مبنای تعریفی که می کنند ادبیات زنانه را موضوعاتی نظیر همکاری نه فرودستی در برداشته باشد این مسئله از نظر من قابل قبول تر می تواند باشد. ممکن است زنان در دستیابی به حقوق یا به سمت ها از مردان پیشی بگیرند اما اگر روش همان روش باشد تفاوت در چیست.اما با اینهمه ای که نوشتم امیدوارم که یکروز اوضاع برای همه بهتر شود
با آرزوی روزهای خوب
فاطمه
فاطمه جان! شايد واژه هايي مثل مساعدت و همكاري در مقابل رقابت و برتري جويي واژههاي زنانهتري باشند، اما هيچ كدامشان معادل استقلال نيستند.من متوجه منظورت نميشوم كه ميگويي اين واژهها در نوشتههاي من زياد است.
وقتي من دارم در نوشتهام واژه هاي شعارگونه دوران انقلاب را مرور ميكنم، دليلي براي زنانهكردنشان نمي بينم.
ديگر اين كه بيا با خودمان دست كم رو راست باشيم، كجا مردي در اعتراض به قوانين ساده خانواده يا حجاب همراهي كرده است جز اين كه تا به حال خودشان را كنار كشيدند كه اين مشكل شما زنان است و با توجيه اين كه اساس دموكراتيك نيست پس شما زنان هم بايد اسير اسيران باشيد يا برده بردگان شويد.
ديگر اين كه كجاي اين نوشته من مردان را در جاي ديگري از انقلاب قرار دادهام جز اينكه قوانين سريع و پرعجلهاي را كه رهبر كاريزماتيك به سرعت در جهت محدود سازي زنان به نام اسلام پشت هم تصويب كرد برشمردم.
ميخواهم ببينم در اعتراضات گسترده زنان در آن برحه چند درصد از مردان به حمايت زنان برخواستند، جز اين كه سكوت منفعت طلبانهشان داستان رابه امروز رسانده است.
فاطمه جان! تا وقتي تو مشكل من را مشكل خودت نداني، دليلي براي يكيبودن ما وجود ندارد.
اين منظري هم كه تو من را باهاش نقد مي كني، سالهاست حتي در برابر منتقدان بزرگ فمنيست در دنيا منسوخ شده است.
مرد ستيزي چيز ديگري است و از بين بردن پدرسالاري چيز ديگر.
خفه كردن مسائل زنان در زير كل مسائل جامعه منشا پدرسالاري دارد. منشا قيم مابي. منشا سلسله مراتبي زنان زير مردان يا زنان بخشي از كل.
در هر صورت متشكرم كه نظرت را نوشتي
ارسال یک نظر