دو روز تمام با مردمي كه چنان بكر و دور از فرهنگ ماندهبودند كه غريزه و رابطه جنسي جز پررنگترين موارد زندگيشان است. و اين به وضوح در رفتار مردان و زنان مجردشان ديده ميشد.
هر جا رفتيم و هر چه گفتيم، همه حرف از اين بود كه اينجا به دختران همراهتان تجاوز ميشود و خطرناك است و بايد بترسيد و چنان مطئمن گفته ميشد كه در كمترين حالت فكر ميكردي خودش حتمن اقدامي خواهد كرد.
آدمهاي منفينگري كه تظاهر به دينداري ميكردند و دليل تمام فضاي رعب و اتفاقات ناخوشآيند شهرشان را حضور دانشجوها ميدانستند و در همان حال به اين فكر بودند كه به تو، كه خودت را دانشجوي غريبه معرفي ميكردي، چطور خانه اجاره بدهند و چطور ازت پول بكشند. القاي فضاي ترس و منفي چنان قوي بود كه زيباييهاي جنگل ابر، در آن زمان برايم بسيار كمرنگ بود. شايد عكسها به مرور به كمك بيآيد.
آدمها را به دو قسمت بالا تنه و پايين تنه تقسيم ميكردند و كم كاركردن پايين تنه را توجيهي براي هر رفتار خشونت بار ميدانستند و پيشاپيش از بلايي كه ميخواستند سرت بيآورند، همشهريهاشان را تبرئه ميكردند.
سفر بودم: شاهرود، بسطام، ابر، دامغان، سمنان
حالا ميفهمم كه چرا ختنه زنان فقط در دوجاي ايران همچنان اجرا ميشود. سيستان و بلوچستان و روستاهايي از سمنان.
جز فقيرترين مناطق از نظر فرهنگي-اخلاقي در ايران بود كه تا به حال ديدهام و نه تنها با فاصله بسيار بزرگي نسبت به تهران، بلكه نسبت به شهرهاي ديگر هم بسيار عقب بود. بعيد ميدانم باز براي سفر آنجا را انتخاب كنم.
پي نوشت:
داستان كمپين در آنجا
http://www.wechange.info/spip.php?article951
۱ نظر:
shahrood az jahaie ke ba vajoode tedade ziade daneshjoo hanuz be shedat az lahaze farhangi aghabe.
dar 5 sali ke man unja budam be jorat mitunam ke hich etefaghi farhangi unja etefagh naioftad.
be hamin dalil jonbeshe daneshjooii be shedat unja sarkoob shode hamishe
shad bashi
ارسال یک نظر