دانشگاه علوم پزشكي را منحل ميكنند؟!!!
كي ميداند چند تا بچه مادر زاد ناشنوا براي اولين بار در ايران در با عمل كاشت حلزون در يكي از بيمارستانهاي درماني دانشگاه علوم ايران شنوا شدند؟
كسي ميداند جراحي كاشت حلزون و راه اندازي تكنولوژي ويژه درماني توسط دكتر فرهادي وزير سابق بهداشت (وزير خاتمي) انجام و عملي شد؟
بهترين پزشكان درمان بيمارهاي خاص به ويژه نورولوژيست ها از استادان و استادياران دانشگاه علوم ايران و شهيد بهشتي هستند+ پزشك من هم همين طور.
بيمارستانهايي كه به قتل هاي سال قبل بلافاصله بعد از انتقال مجروحان اعتراض كردند بيمارستان هاي دانشگاه علوم ايران بود.
شايد به ياد داشته باشيد تحصن شبانه استادان و پزشكان بيمارستان رسول اكرم را پارسال درست شب 25 خرداد و در شروع شب كشتار مردم در محوطه بيمارستان و خيابان اطراف با اعلام تعداد كشته ها تجمع كردند.
حالا براي تمركز زدايي از تهران يك دانشگاه علوم پزشكي به آن وسعت را منحل ميكنند و در دو دانشگاه ديگر تهران پخش ميكنند؟
مرضيه خانم وزير خودشان از پذيرش وسيع بيماران شهرستاني توسط بيمارستانهاي علوم ايران خبر دارند كه... پس رئيس دولت حتي شب و نصفه شب هم خواب نما ميشود و دستور انحلال بهشان ميدهد؟ و يا خواست خودشان است؟
تا حالا مطب خانم دكتر دستجردي رفته بوديد؟
اول بيمه سهم داروها را كم ميكند
بعد دانشگاه علوم پزشكي منحل ميشود
خوب مردم به تدريج در حال مرگ زودرس هستند ديگر اين كارها يعني اتاق گاز مضاعف.
واقعن چه تحليلي براي اين انحلال هست؟
یکشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۹
پنجشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۹
پاريس سعي كن مهربان باشي
پاريس! پاريس با بوي غربت هميشگي!
به محض اين كه ديدمش يادم افتاد كه همان آدم شجاع است كه سخت ترين چيزي كه روانش را آزرده به تفصيل براي همه مردم دنيا تعريف كرده است.
نسبت به جوانان ديگر پاريسي از همه آشناتر بود. شبيه جواناني حرف ميزد كه تا دو- سه روز قبل با آنها زير آسمان دودگرفته و گرم تهران راه ميرفتيم و شايد هيچ نشاني هم از همديگر نداشتيم.
آشفتگي هاي احساس من را وقتي از حقوق زنان ايران حرف ميزديم و در عوض حقوق همجنس گراها را ميشنيديم، حس ميكرد.
عصبانيت هاي من را كه دو روز گذشت و داعيه داران حقوق زنان در ايران هيچ يادي از زنان ايراني زنداني، از زنان ايراني زير فشار و در تنگنا نكردند... پا به پاي من عصباني ميشد و ميگفت هيچ كاري انجام نميشود.
ميگفت كافه نشيني هاي شبانه و روزانه و سيگار و نوشيدني و در نهايت عكس دسته جمعي با عكس ديگراني كه كشته شده اند و يا به تدريج كشته ميشوند... تمام كنش پاريس نشينان است.
هيچ وقت سوالي از خاطره تلخ كهريزك نكردم.گرچه منعي نداشت براي گفتن آنچه را كه به دوربين ها گفته بود.
او هم از من هيچ سوالي نمي كرد. بين ما احساس مشترك حرف ميزد.
در ايستگاه مترو بايد خداحافظي مي كردم بعد از سه روز- با بعضي ها 4 روز و نيز فقط 2 روز
نخواست تا مترو بيايد. بي توضيح ميرفت. بي توضيح آشفته بود. ولي ميخنديد و ميخنداند. در تمام عكس هايي كه من بودم نماند. مثل يك هديه ويژه بودم برايش وقتي مطمئن شد به ايران برميگردم. پايين پله هاي مارپيچي كه اميلي پولن با بازي بالا پايين كرد از من خداحافظي كرد.
گفت ميخواهم يك پيغام بدهم كه برساني وقتي به ايران رسيدي.
منتظر پيغامش نگاه مي كردم.
من را در آغوش گرفت و باز احساس اين بود كه تمام ايران را ميخواهد در آغوش بكشد.
فقط من بودم ولي تمام زندگي و خاطره و تمام عزيزانش را در آغوش ميگرفت.
فكر كردم شايد يادش رفته است.
گفتم پيغامت؟
گفت به ايران بگو دلم برايش تنگ شده است...
هر دو بغض هايمان را خورديم. و زمزمه مبهم نامطئنم كه خيلي زود بر ميگردي...
دوست ندارم اين حدسم درست باشد، دوست ندارم فكر كنم كه آشفتگي و پاييز پاريس طاقتش را تمام كرده است، دوست ندارم فكر كنم كه لحظه اي حتي لحظه اي نمي خواسته زنده باشد. دوست ندارم از اينكه تنهايي آشفتگي دو هفته آخرش را در پاريس خالي از همه چيزها بوده است.
در تعجبم كه جنايات بي خردي ديكتاتورك ها تا چند نسل بعد ميتواند دامان خود ديكتاتور را بسوزاند؟
به محض اين كه ديدمش يادم افتاد كه همان آدم شجاع است كه سخت ترين چيزي كه روانش را آزرده به تفصيل براي همه مردم دنيا تعريف كرده است.
نسبت به جوانان ديگر پاريسي از همه آشناتر بود. شبيه جواناني حرف ميزد كه تا دو- سه روز قبل با آنها زير آسمان دودگرفته و گرم تهران راه ميرفتيم و شايد هيچ نشاني هم از همديگر نداشتيم.
آشفتگي هاي احساس من را وقتي از حقوق زنان ايران حرف ميزديم و در عوض حقوق همجنس گراها را ميشنيديم، حس ميكرد.
عصبانيت هاي من را كه دو روز گذشت و داعيه داران حقوق زنان در ايران هيچ يادي از زنان ايراني زنداني، از زنان ايراني زير فشار و در تنگنا نكردند... پا به پاي من عصباني ميشد و ميگفت هيچ كاري انجام نميشود.
ميگفت كافه نشيني هاي شبانه و روزانه و سيگار و نوشيدني و در نهايت عكس دسته جمعي با عكس ديگراني كه كشته شده اند و يا به تدريج كشته ميشوند... تمام كنش پاريس نشينان است.
هيچ وقت سوالي از خاطره تلخ كهريزك نكردم.گرچه منعي نداشت براي گفتن آنچه را كه به دوربين ها گفته بود.
او هم از من هيچ سوالي نمي كرد. بين ما احساس مشترك حرف ميزد.
در ايستگاه مترو بايد خداحافظي مي كردم بعد از سه روز- با بعضي ها 4 روز و نيز فقط 2 روز
نخواست تا مترو بيايد. بي توضيح ميرفت. بي توضيح آشفته بود. ولي ميخنديد و ميخنداند. در تمام عكس هايي كه من بودم نماند. مثل يك هديه ويژه بودم برايش وقتي مطمئن شد به ايران برميگردم. پايين پله هاي مارپيچي كه اميلي پولن با بازي بالا پايين كرد از من خداحافظي كرد.
گفت ميخواهم يك پيغام بدهم كه برساني وقتي به ايران رسيدي.
منتظر پيغامش نگاه مي كردم.
من را در آغوش گرفت و باز احساس اين بود كه تمام ايران را ميخواهد در آغوش بكشد.
فقط من بودم ولي تمام زندگي و خاطره و تمام عزيزانش را در آغوش ميگرفت.
فكر كردم شايد يادش رفته است.
گفتم پيغامت؟
گفت به ايران بگو دلم برايش تنگ شده است...
هر دو بغض هايمان را خورديم. و زمزمه مبهم نامطئنم كه خيلي زود بر ميگردي...
دوست ندارم اين حدسم درست باشد، دوست ندارم فكر كنم كه آشفتگي و پاييز پاريس طاقتش را تمام كرده است، دوست ندارم فكر كنم كه لحظه اي حتي لحظه اي نمي خواسته زنده باشد. دوست ندارم از اينكه تنهايي آشفتگي دو هفته آخرش را در پاريس خالي از همه چيزها بوده است.
در تعجبم كه جنايات بي خردي ديكتاتورك ها تا چند نسل بعد ميتواند دامان خود ديكتاتور را بسوزاند؟
چهارشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۹
مرگ هاي بي عزا
آدمهايي ميميرند در حالي كه هيچ كس عزادار مردن آنها نيست.
صداي داد و فرياد، حتي كتك هر دو سه روز يك بار و گاهي بيشتر مرتب از خانه همسايه واحد كنار مي آمد.
گاهي هم صداي پرت كردن چيزهايي مي آمد.
يك بار با دوستم نگران از آسيب ديدن كسي، موقع صدا سعي كرديم كه كمي به حرف ها گوش بدهيم تا اگر لازم شد دخالت كنيم.
صداها مربوط به پرت كردن لوازم خانه بود و گاهي هم خود زني مثل زدن به سر و صورت.
پسر جوان همسايه با مادرش دعوا ميكرد و در تمام دعوا به پدرش فحش ميداد و مرتب از مادرش شاكي بود كه چرا طلاق نگرفته.
پسران همسايه حدود 25-30 ساله اند. مادر و پدر پير شايد بيش از 60 ساله.
از آن به بعد دعواها كمي واضح تر شد.
زن با همسر خود.
پسرها با پدر.
زن و پسرها با مرد.
صداي سرفه و زوزه پيرمرد روزهاي آخر زياد شده بود.
يك روز بعد از فوتبال استقلال- پيروزي جلوي آپارتمان چند تا هم محلهاي پارچه تسليت سياه آويزان مي كردند. با تعجب هر چه نگاه كردم از روي اسم تشخيص ندادم كدام يك از همسايه ها مرده است؟
پرسيدم.
پيرمرد واحد كناري بود. 3-4 روز قبل
تمام شب پنجشنبه و جمعه خانه بودم، هيچ صداي مرگي نبود.
جمعه پسران واحد كناري فوتبال را با سر و صدا تماشا كرده بودند. و شب هم سكوت خواب بود.
هيچ صداي گريه نبود. هيچ اعلام مجلسي نبود. هيچ پارچه سياهي نبود.
با اصرار همسايه ها يك تاريخ مجلس ترحيم اعلام شد براي شركت همسايه ها.
ساعت 10 شب كه برگشتم باز هيچ خبري از مرگ نبود. ديگر از پارچه هاي تسليت همسايه ها هم خبري نبود.
و البته خبري هم از دعوا نيست.
مرگ تمام پدرها را نبايد تلخ و جانگذار بداني.
پدرهايي ميميرند كه كسي عزادار آنها نيست.
پدرهايي ميميرند كه با مرگشان خانواده اي را رها مي كنند از آزار.
پدرهايي مي ميرند كه زندگي شان فقط موج مرگ داشته است.
آدمهايي كه مرگشان به ديگران زندگي ميدهد
آدمهايي كه با مرگشان مرگ هديه ميدهند و زحمت و آزار ديگران
آدمهايي كه مرگشان لحظهء تلخي است ولي بعد از آن خاطره مي ماند و تلاش براي شادي در زندگي ديگران
ما انتخاب ميكنيم كه مرگمان براي ديگران چه جور باشد حتي براي بازماندگان و يا ديگران ناآشنا.
متنفرم از مرگ هاي هميشه مرگ!!!
صداي داد و فرياد، حتي كتك هر دو سه روز يك بار و گاهي بيشتر مرتب از خانه همسايه واحد كنار مي آمد.
گاهي هم صداي پرت كردن چيزهايي مي آمد.
يك بار با دوستم نگران از آسيب ديدن كسي، موقع صدا سعي كرديم كه كمي به حرف ها گوش بدهيم تا اگر لازم شد دخالت كنيم.
صداها مربوط به پرت كردن لوازم خانه بود و گاهي هم خود زني مثل زدن به سر و صورت.
پسر جوان همسايه با مادرش دعوا ميكرد و در تمام دعوا به پدرش فحش ميداد و مرتب از مادرش شاكي بود كه چرا طلاق نگرفته.
پسران همسايه حدود 25-30 ساله اند. مادر و پدر پير شايد بيش از 60 ساله.
از آن به بعد دعواها كمي واضح تر شد.
زن با همسر خود.
پسرها با پدر.
زن و پسرها با مرد.
صداي سرفه و زوزه پيرمرد روزهاي آخر زياد شده بود.
يك روز بعد از فوتبال استقلال- پيروزي جلوي آپارتمان چند تا هم محلهاي پارچه تسليت سياه آويزان مي كردند. با تعجب هر چه نگاه كردم از روي اسم تشخيص ندادم كدام يك از همسايه ها مرده است؟
پرسيدم.
پيرمرد واحد كناري بود. 3-4 روز قبل
تمام شب پنجشنبه و جمعه خانه بودم، هيچ صداي مرگي نبود.
جمعه پسران واحد كناري فوتبال را با سر و صدا تماشا كرده بودند. و شب هم سكوت خواب بود.
هيچ صداي گريه نبود. هيچ اعلام مجلسي نبود. هيچ پارچه سياهي نبود.
با اصرار همسايه ها يك تاريخ مجلس ترحيم اعلام شد براي شركت همسايه ها.
ساعت 10 شب كه برگشتم باز هيچ خبري از مرگ نبود. ديگر از پارچه هاي تسليت همسايه ها هم خبري نبود.
و البته خبري هم از دعوا نيست.
مرگ تمام پدرها را نبايد تلخ و جانگذار بداني.
پدرهايي ميميرند كه كسي عزادار آنها نيست.
پدرهايي ميميرند كه با مرگشان خانواده اي را رها مي كنند از آزار.
پدرهايي مي ميرند كه زندگي شان فقط موج مرگ داشته است.
آدمهايي كه مرگشان به ديگران زندگي ميدهد
آدمهايي كه با مرگشان مرگ هديه ميدهند و زحمت و آزار ديگران
آدمهايي كه مرگشان لحظهء تلخي است ولي بعد از آن خاطره مي ماند و تلاش براي شادي در زندگي ديگران
ما انتخاب ميكنيم كه مرگمان براي ديگران چه جور باشد حتي براي بازماندگان و يا ديگران ناآشنا.
متنفرم از مرگ هاي هميشه مرگ!!!
نسرين ستوده
روز جمعه اعتصاب غذاي خود را شكسته است.
ديروز به خواهر نسرين ملاقات داده اند.
اين حاميان خانواده هنوز به همسر و فرزندان نسرين ملاقات نداده اند. حتي اجازه تماس تلفني با فرزندانش را نيز نداده اند.
دوشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۹
نسرين ستوده/ 50 روز بازداشت/ 31 روز اعتصاب غذا
یکشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۹
نسرين ستوده/ 49 روز بازداشت/ 30 روز اعتصاب غذا
30 روز از اعتصاب غذاي نسرين ستوده گذشت.
كاش خبرها به گوشش رسيده باشد. كاش اعتصابش را شكانده باشد. كاش اجازه تلفن بدهند.
پريشاني نيما هر لحظه جلو چشمم است. ازش مي پرسي چند سالت است؟ ميگويد 3 سالم تمام شده..
فقط 30 ثانيه باهاش يك بازي را شروع كردم.
موقع گزارش نوشتن مي آمد و سرش را بين كاغذها و سر من جوري نگه مي داشت كه مستقيم تو چشمم نگاه كند.
موقع بند كفش بستن هم همين بود. ميخواست با ما بيايد.
به وعده پارك رفتن بابايش راضي شد.
قبل از اين جريانات هم نيما را ديده بودم. دست مامانش را رها نمي كرد و به اين سادگي ها با بزرگترهاي غريبه جور نميشد.
كودكي ما با اين شعرها تمام مي شد:
ستاره بود بالا
شكوفه بود پايين
قصه ما شد تمام
قصه ما بود همين
پايين آمديم آب بود
رفتيم بالا آسمان
حالا كودكي بچه هاي نسرين و بقيه بچه هايي كه پدر-مادرهايشان در زندانند
پايين تنهايي و دلتنگي
بالا اضطراب و بي خبري...
بالاخره امروز همسر نسرين ستوده...
“سرانجام موفق به ملاقات با رئیس دادگاه شدم و به او گفتم وکلای خانم ستوده پیگیر پرونده ی او هستند، من با اتهام های ایشان و امور دادگاه کاری ندارم. آمده ام از حق خودم و فرزندان ام و نسرین ستوده دفاع کنم. ما باید حق تلفن و حق ملاقات داشته باشیم. بچه ها 50 روز است حتی صدای مادرشان را نشنیده اند. حقوق ما چه می شود ؟”
شنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۹
نسرين ستوده/ 48 روز بازداشت/ 29 روز اعتصاب غذا
ديگر آشفتگي هاي بچه هاي نسرين به وضوح ديده ميشود.
گرچه كودكانه ميخندند، بازي ميكنند اما كسي در چشمهايشان گم است.
همچنان ممنوع الملاقات است. همچنان تماسي نيست.
خبري نيست...
گرچه كودكانه ميخندند، بازي ميكنند اما كسي در چشمهايشان گم است.
همچنان ممنوع الملاقات است. همچنان تماسي نيست.
خبري نيست...
پنجشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۹
نسرين ستوده/ 46 روز بازداشت/ 27 روز اعتصاب غذا
كاش يك خبري مي رسيد
كاش مي فهمديد كه هيچ جاي دنيا با يك وكيل چنين نمي كنند
كاش ميفهميديد كه نسرين ستوده چقدر به نفعتان كار كرده است.
چقدر به سود منافع نظام بوده است.
كاش ذره اي ميفهميديد
كاش مي فهمديد كه هيچ جاي دنيا با يك وكيل چنين نمي كنند
كاش ميفهميديد كه نسرين ستوده چقدر به نفعتان كار كرده است.
چقدر به سود منافع نظام بوده است.
كاش ذره اي ميفهميديد
چهارشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۹
نسرين ستوده/ 45 روز بازداشت/ 26 روز اعتصاب غذا
نزديك يك ماه از اعتصاب غذاي نسرين ستوده ميگذرد
كاش به گوشش برسد كه اين بيرون همه ميخواهند كه اعتصابش را بكشند.
گلادياتورها نميدانيد وقتي زني مقاوم 26 روز در انفرادي ايزوله باز هم مقاوم تر ميشود چيزي از شما نميماند؟
نسرين ستوده را آزاد نكنيد به پرونده هاي پر و سنگين اضافه ميشود...
كاش به گوشش برسد كه اين بيرون همه ميخواهند كه اعتصابش را بكشند.
گلادياتورها نميدانيد وقتي زني مقاوم 26 روز در انفرادي ايزوله باز هم مقاوم تر ميشود چيزي از شما نميماند؟
نسرين ستوده را آزاد نكنيد به پرونده هاي پر و سنگين اضافه ميشود...
سهشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۹
نسرين ستوده/ 44 روز بازداشت/ 25 روز اعتصاب غذا
25 روز اعتصاب غذا ميدانيد يعني چي؟
قبلن 4 نفر در نامه اي از نسرين ستوده خواهش كرده بودند كه اعتصاب را بشكند.
حالا هم 5 نفر از ملي- مذهبي ها :
حبیبالله پیمان، عزتالله سحابی، حسین شاهحسینی، اعظم طالقانی، نظامالدین قهاری
به اضافه نامه شيرين عبادي
بي خبري از وضعيت نسرين:
رضاخندان همسر نسرین ستوده وکیل مدافع حقوق بشر که هم اکنون درزندان به سر می برد به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که همسرش در سلول انفرادی و در ایزوله خبری به سر می برد اگر چه به وکیل گفته شده است که تحقیقات پرونده وی به پایان رسیده است.وی به کمپین بين المللي حقوق بشر گفت که نمی تواند شایعات منبی بر شکنجه همسرش را به دلیل در بیخبری بودن نسبت به وضعیت او تایید یا تکذیب کند.
(به اين ميگويند همسر نمونه يك وكيل نمونه كه نه خبر را ضايع ميكند و نه بي جهت تاييد ميكند )
پس از گذشت چند روز از انتشار خبرهایی مبنی بر بدرفتاری و فشار روحی و جسمی بر نسرین ستوده در سایت های اینترنتی، همسر این زندانی عقیدتی به کمپین گفت که صبح امروز (یک شنبه) بازپرس دادسرای اوین به نسیم غنوی ، وکیل این حقوقدان و فعال حقوق بشر گفته است پرونده او به دادگاه انقلاب فرستاده شده است.
قبلن 4 نفر در نامه اي از نسرين ستوده خواهش كرده بودند كه اعتصاب را بشكند.
حالا هم 5 نفر از ملي- مذهبي ها :
حبیبالله پیمان، عزتالله سحابی، حسین شاهحسینی، اعظم طالقانی، نظامالدین قهاری
به اضافه نامه شيرين عبادي
بي خبري از وضعيت نسرين:
رضاخندان همسر نسرین ستوده وکیل مدافع حقوق بشر که هم اکنون درزندان به سر می برد به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که همسرش در سلول انفرادی و در ایزوله خبری به سر می برد اگر چه به وکیل گفته شده است که تحقیقات پرونده وی به پایان رسیده است.وی به کمپین بين المللي حقوق بشر گفت که نمی تواند شایعات منبی بر شکنجه همسرش را به دلیل در بیخبری بودن نسبت به وضعیت او تایید یا تکذیب کند.
(به اين ميگويند همسر نمونه يك وكيل نمونه كه نه خبر را ضايع ميكند و نه بي جهت تاييد ميكند )
پس از گذشت چند روز از انتشار خبرهایی مبنی بر بدرفتاری و فشار روحی و جسمی بر نسرین ستوده در سایت های اینترنتی، همسر این زندانی عقیدتی به کمپین گفت که صبح امروز (یک شنبه) بازپرس دادسرای اوین به نسیم غنوی ، وکیل این حقوقدان و فعال حقوق بشر گفته است پرونده او به دادگاه انقلاب فرستاده شده است.
دوشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۹
نسرين ستوده/ 43 روز بازداشت/ 24 روز اعتصاب غذا
بالاخره ديروز كيفر خواست صادر شد يا شايد هم تازه ديروز، تفهيم اتهام در مورد نسرين صورت گرفت:
اقدام عليه امنيت ملي
اجتماع و تباني به قصد بر هم زدن امنيت ملي
همكاري با كانون مدافعان حقوق بشر
بازپرس مملكت با فك قرار بازداشت موافقت كرده در اوين بي صاحب يا (اوين بابام) كسي به حكم بازپرس تره هم خرد نكرده است.
خوب زندان را ببريد در حياط خلوت عموهاي دست اندر كار ديكتاتوري بگذاريد تا دست كم تكليف مردم معلوم بشود و بدانند كه دادگاه و قوه قضاييه و ... كوچكترين نقشي ندارد.
اقدام عليه امنيت ملي
اجتماع و تباني به قصد بر هم زدن امنيت ملي
همكاري با كانون مدافعان حقوق بشر
بازپرس مملكت با فك قرار بازداشت موافقت كرده در اوين بي صاحب يا (اوين بابام) كسي به حكم بازپرس تره هم خرد نكرده است.
خوب زندان را ببريد در حياط خلوت عموهاي دست اندر كار ديكتاتوري بگذاريد تا دست كم تكليف مردم معلوم بشود و بدانند كه دادگاه و قوه قضاييه و ... كوچكترين نقشي ندارد.
یکشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۹
نسرين ستوده/ 42 روز بازداشت/ 23 روز اعتصاب غذا
يكشنبه 25 مهر 89
42 روز از بازداشتنسرين ستوده ميگذرد
بيشتر از يك ماه است نسرين هيچ تماسي نداشته است.
ديروز به وكيل نسرين هيچ جوابي نداده اند.
23 روز كه در اعتصاب غذا به سر ميبرد.
...
حالا باز هي آبرو ريزي راه بياندازيد
معني اين همه نگاه داشتن بدون توضيح و غير قانوني و اعتصاب يك وكيل در بازداشت چي است كه كل دنيا را خبرها ميتكاند؟
بیخبری نگرانکننده از وضعیت نسرین ستوده در گفتگو با همسرش
نگرانی ها ادامه دارد: وکیل نسرین ستوده امروز موفق به دیدار بازپرس نشد
آخرین خبرها از وضعیت نسرین ستوده و واکنشها به ادامه فشارها بر وی
30 تن از اعضای زنان سوسیال دموکرات سوئد خواستار آزادی نسرین ستوده شدند
بازداشت و احضار هشت زن در هفتهای که گذشت / مریم حسینخواه
بیانیه اعتراضی بیش از 900 تن از کنشگران جنبش زنان و فعالان مدنی
متنی که از نسرین ستوده عقب می ماند...
42 روز از بازداشتنسرين ستوده ميگذرد
بيشتر از يك ماه است نسرين هيچ تماسي نداشته است.
ديروز به وكيل نسرين هيچ جوابي نداده اند.
23 روز كه در اعتصاب غذا به سر ميبرد.
...
حالا باز هي آبرو ريزي راه بياندازيد
معني اين همه نگاه داشتن بدون توضيح و غير قانوني و اعتصاب يك وكيل در بازداشت چي است كه كل دنيا را خبرها ميتكاند؟
بیخبری نگرانکننده از وضعیت نسرین ستوده در گفتگو با همسرش
نگرانی ها ادامه دارد: وکیل نسرین ستوده امروز موفق به دیدار بازپرس نشد
آخرین خبرها از وضعیت نسرین ستوده و واکنشها به ادامه فشارها بر وی
30 تن از اعضای زنان سوسیال دموکرات سوئد خواستار آزادی نسرین ستوده شدند
بازداشت و احضار هشت زن در هفتهای که گذشت / مریم حسینخواه
بیانیه اعتراضی بیش از 900 تن از کنشگران جنبش زنان و فعالان مدنی
از به خطر افتادن سلامتی نسرین ستوده بیمناکیم
متنی که از نسرین ستوده عقب می ماند...
شنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۹
نسرين ستوده/ 41 روز بازداشت/ 22 روز اعتصاب غذا
شنبه 24 مهر 89
41 روز از بازداشت نسرين ستوده ميگذرد.
در اين مدت 22 روز هم در اعتصاب غذا به سر بده است.
چهار زنداني از در نامه اي از نسرين ستوده خواسته اند كه اعتصاب غذاي خود را بشكند.
منصور اسانلو
رسول بداغی
عیسی سحرخیز
حشمت الله طبرزدی
41 روز از بازداشت نسرين ستوده ميگذرد.
در اين مدت 22 روز هم در اعتصاب غذا به سر بده است.
چهار زنداني از در نامه اي از نسرين ستوده خواسته اند كه اعتصاب غذاي خود را بشكند.
منصور اسانلو
رسول بداغی
عیسی سحرخیز
حشمت الله طبرزدی
پنجشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۹
نسرين ستوده/ 39 روز بازداشت/ 20 روز اعتصاب غذا
پنجشنبه 22 مهر 89
ديروز تمام معدنچيان نجات داده شدند.
رئيس دولت دهم رفت لبنان بعد از محمدرضاشاه و خاتمي سومين ايراني كه ميرود و جالب اين كه دانشگاه لبنان به هر سه اينها مدرك دكتراي افتخاري داده است.
مزدبگيران و منفعت مندان حق شناسي نسبتن مفصلي كردند.
هيچ كدام از عربها نپرسيد نسرين ستوده در زندان چه مي كند؟
هيچ كس نپرسيد 20 روز اعتصاب غذا براي چي؟
خبرها همه شعار غرور و قدرت و افتخار و تحسين مقاومت لبناني ها است. اين قدرتمندي است كه نسرين ستوده 20 روز در اعتصاب به سر ببرد و يا رياضت مقاومت؟
ديروز تمام معدنچيان نجات داده شدند.
رئيس دولت دهم رفت لبنان بعد از محمدرضاشاه و خاتمي سومين ايراني كه ميرود و جالب اين كه دانشگاه لبنان به هر سه اينها مدرك دكتراي افتخاري داده است.
مزدبگيران و منفعت مندان حق شناسي نسبتن مفصلي كردند.
هيچ كدام از عربها نپرسيد نسرين ستوده در زندان چه مي كند؟
هيچ كس نپرسيد 20 روز اعتصاب غذا براي چي؟
خبرها همه شعار غرور و قدرت و افتخار و تحسين مقاومت لبناني ها است. اين قدرتمندي است كه نسرين ستوده 20 روز در اعتصاب به سر ببرد و يا رياضت مقاومت؟
چهارشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۹
نسرين ستوده/ 38 روز بازداشت/ 19 روز اعتصاب غذا
چهارشنبه 21 مهر 89
38 مين روز بازداشت نسرين ستوده است.
تمام اين مدت نسرين ستوده در انفرادي بوده است.
امروز 19 مين روز است كه نسرين ستوده در اعتصاب غذا به سر ميبرد.
38 مين روز بازداشت نسرين ستوده است.
تمام اين مدت نسرين ستوده در انفرادي بوده است.
امروز 19 مين روز است كه نسرين ستوده در اعتصاب غذا به سر ميبرد.
آدمهاي كمياب
يك چيزهاي را دوست دارم دست كم در چند تا جمله و دو سه تا پاراگراف بنويسم تا لااقل در دنياي مجازي ثبت بشود و شايد در ذهن آدمهايي، منتظر بودم قبل از نوشتن به خودش بگويم.
راحت تر از قبل عقايدش را در مدت معاينه باليني مي گويد. عصباني و شاكي است. حق دارد و نگران است.
كمي خارج از معاينه صحبت مي كند و فقط دلم ميسوزد و نميدانم براي خودم، خودمان يا او...؟
سه ماه قبل رفته بودم سوئد. يك فاميل دكتر آنجا زندگي مي كند. به توصيه قوم و خويش (بخوانيد به سيخ زدن هر كي من را ديد و نديد) از 4 روز سفر به آنجا به يك ملاقات و معاينه با متخصص مغز و اعصاب سپري شد.
2 ساعت معاينه باليني، مشاهده عكس ها و ام.آر.آي ها و آزمايشها و گزارش پرونده بيمارستان طول كشيد.
تشخيص پزشك خودم با مشاور تيم پزشكي تاييد شد.
مراجعه مستقيم به نورولوژيست را خوب و دقيق خواند.
زمان تشخيص را مناسب ترين زمان اعلام كرد.
زمان و نوع داروهاي تجويز شده را هم بهترين حالت معرفي كرد.
در عين حال از تجربه پزشكان ايراني در مورد ام.اس تعريف كرد و زمان اقامت و دليل مراجعه به او را پرسيد كه گفتم فقط طبق توصيه فاميل (سيخ هاي برنده سنت) در عين اعتماد كامل به پزشك خودم.
تحسين و ستايش كرد پزشكم را و البته طبق اخلاق اروپايي من را.
دو ساعت معاينه حدود 27 برابر ويزيت هر بار پزشك متخصص اينجا، هزينه داشت.
گزارش معاينه را به انگليسي نميتوانست بنويسد و قرار است به سوئدي بعد از سه ماه بالاخره بدهد كه هنوز در راه است.
پزشك من مثل بقيه هم در بيمارستان خصوصي كار ميكند و هم در بيمارستان آموزشي-دولتي. بيماران را اول به دولتي ميفرستد مگر اينكه بيمار بعد از بستري شكايت داشته باشد و بخواهد منتقل بشود به خصوصي.
استاديار دانشگاه است. مهربان و شوخ و اهل روحيه دادن. در بيمارستان هر روز صبح اول وقت تك تك بيمارانش را شخصن ميبينيد و هر از گاهي دانشجوها هم همراهيش ميكنند. هر بيماري ديگري هم در اتاق باشد كه سوال داشته باشد و يا موردي براي مطرح كردن با وجود اينكه پزشكش نيست اما با دقت گوش ميدهد و راهنمايي ميكند. هر سوال تخصصي هم بپرسي گرچه با شوخي، اما به هر حال جوري برايت توضيح ميدهد كه بفهمي و خيالت راحت بشود.
داشت ميرود سوئد براي پانل تخصصي راجع به ام.اس ميتواند برنگردد. ميتواند بي اخلاقي معمول ايراني ها را در كار داشته باشد. ميتواند دانشجوها را رها كند. ميتواند درمان را آنقدر طولاني كند كه مثل بقيه جاهاي دنيا بشود ... . اما هنوز...
نميدانم كي قرار است فكر كنم كه چقدر دير شد، چرا هيچ كسي و هيچ نهاد مسئولي كاري نكرد.
دوشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۹
استقلال صنعتي ايران- ساخت چين
جلوي سردر سالن خليج فارس در نمايشگاه صعنت كه بيشتر صنعت گران سيستم هاي اتوماسيون صنعتي در آن غرفه داشتند و كارشان اتوماتيك كردن كارخانه هاي صنعتي ايران است يك بنر بزرگ زده بودند كه در آن جمله اي بود كه در آن نقل به مضومن اين بود كه استقلال صنعتي مهم ترين عامل پيشرفت صنعت است.
خوب معلوم است جمله از كي بود. ديگر نياز به توضيح بيشتر نيست.
روز آخر نمايشگاه در اختتاميه محمدرضا رحيمي معاون اول رئيس دولت دهم در سخنرانيش گفت: «ما اگر در پاسخ به تحریم اروپاییها فقط یک اخم کنیم بخشی از صنعت فرانسه فرو ریخته میشود.»
اين دو تا جمله را داشته باشيد. همه كساني كه در صنعت كار ميكنند حالا هر صنعتي ميدانند كه خيلي محصولات اوليه و يا حتي نهايي از كشورهاي ديگر وارد ميشود ولي با كاربردهاي اينجا مورد استفاده بهينه قرار ميگيرد. وقتي ميگويم واردات صنعتي فكر نكنيد مثل سير و برنج و قليان و فرش و اينها باشد، محصولاتي است كه كشورهاي صعنتي نزديك به بيش از قرن است كه آنها را توليد ميكنند و تكنولوژي بسيار پيشرفته اي در آن زمينه ها دارند.
اين هم به كنار حال و هواي نمايشگاه بين اللملي:
هر روز در ساعت كار نمايشگاه اتوبوس هاي بزرگ توريستي در محوطه حدود 30- 40 نفر چيني را پياده ميكردند و انها تمام وقت در غرفه ها مشغول صحبت راجع به واردات محصولاتشان به ايران بودند. انقدر نيرو زياد داشتند كه حتي تراكت هاي تبليغاتي چيني را هم نيروها مرتب به مردم بازديد كننده و غرفه ها مي دانند.
و ناهار هم كه در سالن مجلل به پا بود.
تك و توك اگر از كشور ديگرآمده بودند، هيچ از اين خبرها نبود. با ماشين شخصي دعوت كننده يا با تاكسي پشت ترافيك نمايشگاه مي آمدند و ميرفتند و پول پاركينگ ميدانند و وروديه و همين.
حالا با اين اوصاف كمي سخت است تحليل استقلال صنعت با حضور زياد چيني ها، مثل زائران حرم خميني و يا سانديس خورهاي مبارزه گر با فتنه سبز كه با اتوبوس حمل ميشوند.
اما حضور زنان در صنعتي كه مردسالاري از هر شغلي ديگري در آن ريشه دارتر است:
قبل از افتتاحيه به هر غرفه كه حضور زني را در آن غرفه اعلام كرده بود، راجع به پوشش خانمها تذكرات مفصل از پيش داده شد و يك نكته اضافه شد كه قبل از افتتاحيه خانمها بايد در حراست حضور داشته باشند تا پوششان چك بشود.
{از اين نكته بگذريم كه هيچ كدام از شركتهاي خصوصي زير بار اين مورد نرفتند.}
زنان موظف بودند در داخل غرفه ها با مقنعه باشند وگرنه تذكر ميگرفتند يا جلب ميشدند و غرفه پلمپ ميشد.
ون هاي گشت ارشاد در محوطه نمايشگاه صنعتي كه وروديه ميگرفت و جز صاحبان مشاغل صنعتي نميآمدند، با خانم هاي چادري مستقر بود كه اگر لازم شد بد حجابان را بازداشت كنند. خانمهاي چيني مهمان روز اول با كت و شلوار و شال حرير كه فقط قسمتي از موها را ميپوشاند حضور داشتند و از روز دوم به بعد ديده نشدند.
خوب معلوم است جمله از كي بود. ديگر نياز به توضيح بيشتر نيست.
روز آخر نمايشگاه در اختتاميه محمدرضا رحيمي معاون اول رئيس دولت دهم در سخنرانيش گفت: «ما اگر در پاسخ به تحریم اروپاییها فقط یک اخم کنیم بخشی از صنعت فرانسه فرو ریخته میشود.»
اين دو تا جمله را داشته باشيد. همه كساني كه در صنعت كار ميكنند حالا هر صنعتي ميدانند كه خيلي محصولات اوليه و يا حتي نهايي از كشورهاي ديگر وارد ميشود ولي با كاربردهاي اينجا مورد استفاده بهينه قرار ميگيرد. وقتي ميگويم واردات صنعتي فكر نكنيد مثل سير و برنج و قليان و فرش و اينها باشد، محصولاتي است كه كشورهاي صعنتي نزديك به بيش از قرن است كه آنها را توليد ميكنند و تكنولوژي بسيار پيشرفته اي در آن زمينه ها دارند.
اين هم به كنار حال و هواي نمايشگاه بين اللملي:
هر روز در ساعت كار نمايشگاه اتوبوس هاي بزرگ توريستي در محوطه حدود 30- 40 نفر چيني را پياده ميكردند و انها تمام وقت در غرفه ها مشغول صحبت راجع به واردات محصولاتشان به ايران بودند. انقدر نيرو زياد داشتند كه حتي تراكت هاي تبليغاتي چيني را هم نيروها مرتب به مردم بازديد كننده و غرفه ها مي دانند.
و ناهار هم كه در سالن مجلل به پا بود.
تك و توك اگر از كشور ديگرآمده بودند، هيچ از اين خبرها نبود. با ماشين شخصي دعوت كننده يا با تاكسي پشت ترافيك نمايشگاه مي آمدند و ميرفتند و پول پاركينگ ميدانند و وروديه و همين.
حالا با اين اوصاف كمي سخت است تحليل استقلال صنعت با حضور زياد چيني ها، مثل زائران حرم خميني و يا سانديس خورهاي مبارزه گر با فتنه سبز كه با اتوبوس حمل ميشوند.
اما حضور زنان در صنعتي كه مردسالاري از هر شغلي ديگري در آن ريشه دارتر است:
قبل از افتتاحيه به هر غرفه كه حضور زني را در آن غرفه اعلام كرده بود، راجع به پوشش خانمها تذكرات مفصل از پيش داده شد و يك نكته اضافه شد كه قبل از افتتاحيه خانمها بايد در حراست حضور داشته باشند تا پوششان چك بشود.
{از اين نكته بگذريم كه هيچ كدام از شركتهاي خصوصي زير بار اين مورد نرفتند.}
زنان موظف بودند در داخل غرفه ها با مقنعه باشند وگرنه تذكر ميگرفتند يا جلب ميشدند و غرفه پلمپ ميشد.
ون هاي گشت ارشاد در محوطه نمايشگاه صنعتي كه وروديه ميگرفت و جز صاحبان مشاغل صنعتي نميآمدند، با خانم هاي چادري مستقر بود كه اگر لازم شد بد حجابان را بازداشت كنند. خانمهاي چيني مهمان روز اول با كت و شلوار و شال حرير كه فقط قسمتي از موها را ميپوشاند حضور داشتند و از روز دوم به بعد ديده نشدند.
یکشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۹
نسرين ستوده
همه آنهايي كه جايزه هاي بين المللي ميدهند
همه آنهايي كه شش ماه در ميان جايزه هاي بين المللي ميگيرند
همه آنهايي كه ميگويند زنان ايران ديگر نيستند و كار نميكنند و بلد نيستند و ضعيفند و...
همه آنهايي كه روضه حقوق بشر و حقوق كودك و حقوق زنان را حفظند...
يادتان هست كه نسرين ستوده بيش از يك ماه بازداشت است؟
يادتان هست نسرين ستوده حقوق دان و وكيل و پيگير انجام كارها از روند قانوني اعتصاب غذا كرده است؟
ميدانيد اعتصاب غذاي چنين فردي يعني چطور دارد بر او ميگذرد؟
ميدانيد اين پيام ها از زندان در كجا دود ميشود و به جاي آن نقل و نبات بين المللي براي چه كساني و چطور پخش ميشود؟
حتي بردن نام ايران در چنين شرايطي شرم آگين است.
همه آنهايي كه شش ماه در ميان جايزه هاي بين المللي ميگيرند
همه آنهايي كه ميگويند زنان ايران ديگر نيستند و كار نميكنند و بلد نيستند و ضعيفند و...
همه آنهايي كه روضه حقوق بشر و حقوق كودك و حقوق زنان را حفظند...
يادتان هست كه نسرين ستوده بيش از يك ماه بازداشت است؟
يادتان هست نسرين ستوده حقوق دان و وكيل و پيگير انجام كارها از روند قانوني اعتصاب غذا كرده است؟
ميدانيد اعتصاب غذاي چنين فردي يعني چطور دارد بر او ميگذرد؟
ميدانيد اين پيام ها از زندان در كجا دود ميشود و به جاي آن نقل و نبات بين المللي براي چه كساني و چطور پخش ميشود؟
حتي بردن نام ايران در چنين شرايطي شرم آگين است.
سهشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۹
بازار كار مردانه و منش لاشه خوري؟
رئيسان شركت نيستند. صداي جيغ جيغ منشي مثل هميشه در هر اتاقي ميپيچد.
ميگويد: مسئول فني شركت خانم (من) هستند.
ادامه ميدهد: بله تشريف دارند.
با لحن جيغ بم: بله آقا؟ شما كارتان چي است؟
حالا كمي آرام شده: ايشان حالشان خوب است. شما اگر ميخواهيد بايد رزومه كاري بفرستيد.
گويي دارد يك بچه را شيرفهم مي كند و مجبور است هر چي اطلاعات دارد به سرعت تخليه كند: ايشان (من) مدركشان فلان است. اين كارها و خيلي كارهاي ديگر را هم ايشان انجام ميدهند. رؤساي من الان فلان كشور هستند. بايد بيآيند بعد با خودشان صحبت كنيد. گرچه هيچ مشكلي تا الان پيش نيامده است.
هر جمله را كه اضافه مي كند كنجكاوتر ميشوم كه بدانم كي است و عصباني تر از اين كه چنين مثل بادكنك رها شده هنگام باد كردن هر چي تو ذهنش هست را دارد به يك آدم غريبه توضيح ميدهد.
ظهر روز بعد اتفاقي در اتاق من است، ازش ميپرسم ديروز كي زنگ زده بود كه تو چنين مفصل آمار ميدادي؟
دستپاچه و در عين حال مثل تعريف كردن يك جوك: ميخواست در بخش فني اينجا استخدام بشود، دوست فلاني بود (يكي از مشتريهاي بدقلق) و ميگفت دو سال پيش يك بار آمده بود اينجا و ديده بود شما هستيد و در عين حال شركت كس ديگري را هم براي كار فني نميخواست، اما حالا آقاي فلاني (مشتري مذكور) بهش گفته است شما مريض هستيد و به زودي ممكن است ديگر نتوانيد كار كنيد...
هيچ كدام از مشتريها بيماري من را نميدانند، فقط اين بد قلقه زماني كه بيمارستان بودم خيلي سوال پيچ ميكرده است بهش گفتند بستري است و چون كار شما عجله اي ندارد (به قول معروف خط توليدتان كه رو گاز نيست و بچه تان هم لاي چرخدنده گير نكرده است) تا بعد از برگشتنشان منتظر ميمانيد.
بعد از دو سال واقعن هنوز در جستجوي كار؟ و يا ...
گفتم خوب بيايد. شايد هم استخدامش كردند.
ميگويد: مسئول فني شركت خانم (من) هستند.
ادامه ميدهد: بله تشريف دارند.
با لحن جيغ بم: بله آقا؟ شما كارتان چي است؟
حالا كمي آرام شده: ايشان حالشان خوب است. شما اگر ميخواهيد بايد رزومه كاري بفرستيد.
گويي دارد يك بچه را شيرفهم مي كند و مجبور است هر چي اطلاعات دارد به سرعت تخليه كند: ايشان (من) مدركشان فلان است. اين كارها و خيلي كارهاي ديگر را هم ايشان انجام ميدهند. رؤساي من الان فلان كشور هستند. بايد بيآيند بعد با خودشان صحبت كنيد. گرچه هيچ مشكلي تا الان پيش نيامده است.
هر جمله را كه اضافه مي كند كنجكاوتر ميشوم كه بدانم كي است و عصباني تر از اين كه چنين مثل بادكنك رها شده هنگام باد كردن هر چي تو ذهنش هست را دارد به يك آدم غريبه توضيح ميدهد.
ظهر روز بعد اتفاقي در اتاق من است، ازش ميپرسم ديروز كي زنگ زده بود كه تو چنين مفصل آمار ميدادي؟
دستپاچه و در عين حال مثل تعريف كردن يك جوك: ميخواست در بخش فني اينجا استخدام بشود، دوست فلاني بود (يكي از مشتريهاي بدقلق) و ميگفت دو سال پيش يك بار آمده بود اينجا و ديده بود شما هستيد و در عين حال شركت كس ديگري را هم براي كار فني نميخواست، اما حالا آقاي فلاني (مشتري مذكور) بهش گفته است شما مريض هستيد و به زودي ممكن است ديگر نتوانيد كار كنيد...
هيچ كدام از مشتريها بيماري من را نميدانند، فقط اين بد قلقه زماني كه بيمارستان بودم خيلي سوال پيچ ميكرده است بهش گفتند بستري است و چون كار شما عجله اي ندارد (به قول معروف خط توليدتان كه رو گاز نيست و بچه تان هم لاي چرخدنده گير نكرده است) تا بعد از برگشتنشان منتظر ميمانيد.
بعد از دو سال واقعن هنوز در جستجوي كار؟ و يا ...
گفتم خوب بيايد. شايد هم استخدامش كردند.
یکشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۹
ژرنيكا
اسمش اينجا ژرنيكا است Guernica
بنزين گران ميشود
يارانه ها قطع ميشوند
هيچ جنايتكاري محاكمه و مجازات نشد
استادان، هنرمندان، دانشجويان يا زندانند يا از ايران رفته اند
تصاوير هنوز آشنا نيستند؟
سال 1937 در طي جنگ داخلي اسپانيا، اينجا بمب باران شد
پيكاسو يك نقاشي كشيد به همين نام
با اين ابعاد
بنزين گران ميشود
يارانه ها قطع ميشوند
هيچ جنايتكاري محاكمه و مجازات نشد
استادان، هنرمندان، دانشجويان يا زندانند يا از ايران رفته اند
تصاوير هنوز آشنا نيستند؟
شنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۹
سرفراز باشي وطن من
خودكفايي ملي يعني ضرغامي هي سازش خودش را بزند و مديري سريالش را بيرون در هر بقالي به مردم بفروشد و فرهنگ نداشته كپي رايت را هم خودش كنترل كند و كلي هم سود كند به كوري چشم...
خودكفايي ملي يعني روزنامه ها را تعطيل كنند و سايت ها را فيلتر، فايل روزنامه ها رو نت پخش بشود و مردم پرينت بگيرند و به همديگر بدهند به كوري چشم...
خوكفايي ملي يعني لايحه خانواده تنظيم كنند و به زور و ضرب تصويب كنند و قانون كنند، دخترها و پسرها n تا شرط به عقدشان اضافه كنند به كوري چشم...
خوكفايي ملي يعني استادها را بيكار كنند يا بفرستند زندان و نيز دانشجويان را و تهديد كنند كه دانشگاه را با خاك يكسان مي كنند و استادان و دانشجويان در زندان كلاس تشكيل بدهند و واحد ارائه بدهند و آموزش پيش برود به كوري چشم...
خوكفايي ملي يعني هر چي شهيد است به نام خودشان بزنند و خانواده هاي شهيدان غير مزدور را بزنند و اذيت كنند و بعد از هر بچه ي دهه 70 به بعد بپرسند چند تا شهيد نام ببر بگويد محمد جهان آرا، همت و باكري به كوري چشم...
بله من هم تصديق ميكنم اين دوره، دوره شكوفايي عزت و خوكفايي ملي است
خودكفايي ملي يعني روزنامه ها را تعطيل كنند و سايت ها را فيلتر، فايل روزنامه ها رو نت پخش بشود و مردم پرينت بگيرند و به همديگر بدهند به كوري چشم...
خوكفايي ملي يعني لايحه خانواده تنظيم كنند و به زور و ضرب تصويب كنند و قانون كنند، دخترها و پسرها n تا شرط به عقدشان اضافه كنند به كوري چشم...
خوكفايي ملي يعني استادها را بيكار كنند يا بفرستند زندان و نيز دانشجويان را و تهديد كنند كه دانشگاه را با خاك يكسان مي كنند و استادان و دانشجويان در زندان كلاس تشكيل بدهند و واحد ارائه بدهند و آموزش پيش برود به كوري چشم...
خوكفايي ملي يعني هر چي شهيد است به نام خودشان بزنند و خانواده هاي شهيدان غير مزدور را بزنند و اذيت كنند و بعد از هر بچه ي دهه 70 به بعد بپرسند چند تا شهيد نام ببر بگويد محمد جهان آرا، همت و باكري به كوري چشم...
بله من هم تصديق ميكنم اين دوره، دوره شكوفايي عزت و خوكفايي ملي است
اشتراک در:
پستها (Atom)