باز یک سری خرده مشغولیت های ذهنی را همه با هم می ریزم اینجا:
خیلی وقت است که می بینم چیزی به نام کرامت و احترام انسانی، روز به روز در
رفتارمان کم رنگ تر می شود.
نمی دانم صدا و سیما چقدر باعث این موضوع شده است، ولی مطمئنم که بی تاثیر
نبوده است.
نمونه بزرگ: NGOهای
فرمایشی، یعنی آنهایی که مثل کمیته امداد یکی از اقمار حکومت شده اند و توسط
حکومتیان یا وابستگان آنها مدیریت می شوند، یک سری کارمند مزدبگیر دارند که مثل
بقیه کارمندان حقوق و مزایا و معمولا بیمه دارند و نوع و مکان کارشان ربطی به
خدماتی که آن سازمان یا نهاد ارائه می دهد ندارد. یعنی اگر همان کار را در یک
اداره دیگر می کردند و همان قدر حقوق می گرفتند، موظف بودند مشتری مدارانه رفتار
کنند. اما امان از رفتار آنها با مردمی که برای خدمات به آن جور جاها مراجعه می
کنند.
حرفی از کمیته امداد نمی زنم، فقط یک مثال بود و البته دیگر به اندازه کافی
اعتماد مردم به آن کم شده است که من نخواهم یک جمله اضافه تر بنویسم.
ولی بقیه انجمن های مشابه، حتی با این که خدمات خاصی هم عملن ارائه نمی دهند،
ولی در حد جواب تلفن دادن هم پر از منت و غرور و بی احترامی هستند.
یک جمله کلی وجود دارد که در هر انتقادی نسبت به نوع برخورد آنها -کارمندان حقوق
بگیر- کف دستت می گذارند و این است که نمی خواهی برو/ مجبور نیستی/ این مدل خدمات
کمک است، وظیفه که نیست.
در حالی که تو می دانی این جملات را از کسی می شنوی که ذره ای از حقوقش، به
عنوان بودجه آن سازمان استفاده نمی شود که حالا بی احترامی خودش را با کمکی که از
طرف آن سازمان انجام می دهد، توجیه کند. و یا به فرض دور اگر هم کمک باشد، باز هم
دلیلی برای بی احترامی نمی شود.
و خب نمونه های دیگر هم بدبختانه، در باقی شرایط رفتارها وجود دارد. از میوه
فروش و بقال محل بگیر تا در و همسایه.
همه چیز حالت طلبکارانه و منش برده پروری دارد. به نظر می آید همه آدم ها
دیکتاتورهای غول پیکری در وجودشان دارند؛ کمک که سهل است، حتی معامله و خرید و فروش
را هم با شرط به بردگی کشاندن انجام می دهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر