اگر تهران شهر بی پاییز بود، دیگر دلیلی برای ماندن نداشت. درخت های مقاوم و
مظلومش زیباترین روزهای سال را می گذرانند. محله هایی که هنوز فرصت درخت داشتن
ازشان گرفته نشده و به جز خانه و ماشین، درخت ها هم جایی برای زندگی دارند خیلی
زیبایند.
باران ریز، مداوم و قطع نشدنی یادم انداخت که چقدر این شهر را دوست دارم. گرچه
پنجره خانه فرازیان به پشت بام های خانه های زشت و قد و نیم قد و کوچه های شش متری
فشرده در هم پشت خانه باز می شود. به جز پرده ی خانه دو کوچه پایین تر که حریرِ
رنگ پاییز است: زرد، نارنجی، سبز کمرنگ و قرمز کمرنگ که تابستان همراه با پرده ما
کنار بود؛ و این روزها بیشتر وقت کشیده است و خانه کناری کوچه پشتی که یک گردسوز
قدیمی دارد؛ از آنهایی که وقتی شب های طولانی جنگ برق نبود روشن می کردیم و پایه
بلند داشت و شیشه شعله، گرد و با دهانه بلند بود، و پشت پرده گذاشتند یعنی جوری که
من از پنجره می توانم ببینم، بقیه منظره چیز زیبا و یا حتی شفافی ندارد. پنجره ها
یا مشجرند یا از پشت یا رو دید و نورشان بسته شده است. نمی فهمم آدمها وقتی نور یا
حتی دید نمی خواهند، چرا برای خانه شان پنجره می گذارند. اگر به جای پنجره ای که
جلوی نورش بسته می شود دیوار بود که شاید کارکرد بهتری داشت. مثلن می شد روی دیوار
دست کم یک قاب زیبا بزنند. یک نقاشی، یک عکس یا حتی یک پارچه دست باف خوشگل یا نه
هیچ کدام از اینها یک دیوار خالی و پر از هیچ که زحمت پرده زدن و شستن و روفتن هم
کمتر می شد.
خلاصه که اینجا درخت ندارد. برای دیدن درخت ها باید بروم محله های بالادست. هر
یک خیابان اصلی موازی اینجا را که بالاتر بروی، هم خانه ها گرانترند، هم درخت ها
بیشتر. البته این قانون کلی نیست و خیلی هم این روزها در حال نقض شدن است. مثلا از
درخت 60 ساله یک نیم تنه برای نشستن می ماند و ساختمان 24 واحدی مجلل بدون درخت
جایش سبز می شود. تو محله های پایین دست هم تک و توک خانه های قدیمی 30- 40 ساله
کشف کردم، سه طبقه غیر مستقل با دو بهار خواب، که هر یکی از بهار خواب ها بالای آن
یکی بهارخواب است. طوری که بتوانی از بالایی، به پایینی دید و اشراف کامل داشته
باشی، با درخت های بزرگ خرمالو در حیاط و پنجره های زیاد هر طبقه و هر طرف که
البته این روزها یا مخروبه، یا آماده برای نوسازی است لابد و یا حداکثر از آن همه
خانه فقط در یک اتاق نور شبانه به پاست.
زمین سوخته احمد محمود تمام شد و البته پیش نویس داستان های زنان شاغل که این
بار دیگر تقریبا طبق برنامه پیش رفت. دوباره بازگشت به کار و یک هفته دیگر تنها در
خانه برای کشف چیزهای بیشتر.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر