دوشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۷

لرستان

سفر بودم.
روستای بیشه. آبشار بیشه. شهر دورود. دریاچه گهر. دریاچه کیو. خرم آباد و کلی چشمه و رود و آبشار دیگر.
حس خوبی است وقتی از وسط یک شهر رود بزرگی می گذرد و شمال به جنوب شهر را طی می کند.
حس خوبی است از کنار خیابان که رد می شود آبشارهای طبیعی از تپه ها و صخره های کنار خیابان جاری باشند.
همه چیز زیبا بود. به سادگی زیبا.
مردم مهربان بودند. اصراری بر چیزی ندیدم، نه مذهب، نه تعصب. گرچه تصویرهای ذهنی قبلیم چندان مناسب نبود و برای خیلی چیزها خودم را آماده کرده بودم.

اما در هر حال مردانگی مثل بیشتر جاهای دیگر، پررنگ بود.
مسیر دریاچه گهر، پیاده و اگر بارت را خودت به کول بکشی 5-6 ساعت راه است که شیب های نه چندان ملایم بالا و پایین دارد، خیلی از محلی ها و یا لرهای شهرهای دیگر در این تعطیلات سراغ دریاچه می آمدند، اما شاید کمتر از 10% زنی همراهشان بود (مردهای متاهل و مجرد و گاه همراه با پسربچه هایشان بودند).
آبشار بیشه با آن زیبایی محسور کننده اش تفریحگاه مردانی بود که لذت دیدن زیبایی را هم مردانه کرده بودند.

اما با همه اینها خوش گذشت. احساس آرامش عجیبی داشتم. وقتی از جلوی کافی نت های شهرهای بین راه رد می شدیم و می پرسید که کسی با اینترنت کاری ندارد؟ باورم نمی شد که چقدر آزار دیده ام، اما حس رهایی وصف ناپذیر بود.

شاید بعد بیشتر نوشتم.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خود را تغيير دهيم نه جهان را

ساختمان کتابخانه انگلستان قدیمی است و تعمیر آن نیز فایده ای ندارد . قرار بر این شد کتابخانه جدیدی ساخته شود . اما وقتی ساخت بنا به پایان رسید ؛

!!!!! کارمندان کتابخانه برای انتقال میلیون ها جلد کتاب دچار مشکلات دیگر شدند