یکسری رفتارها چندش آور است.
رفتار بازجویی که بدون دلیل قانونی(قانون مکتوب منظورم است، نه قانونی تفسیری بر اساس سلیقه)، بدون توجیه اخلاقی-انسانی، سرش را تو زندگی خصوصیت کرده است و همه جاهای خصوصی ترین فضایت را دست مالی کرده است و حالا نقش پلیس خوب را بازی کند و زنگ بزند و با مادرت حال و احوال کند و بگوید چرا بی خداحافظی رفتید و ...
منزجر بودن این رفتار از آنجایی می آید که آقا شعور و عقل تو را نادیده گرفته است و فکر کرده است کار او قانونی بوده است و تو راستی راستی مجرم بودی و او حالا باید نقش مودبترین مامور اطلاعاتی شهر را بازی کند.
خشونت روانی که این رفتار با خودش دارد، دست کمی از خشونت فیزیکی دوران مبتدی بودن آقایان ندارد. حالا فقط یک بسته بندی ظاهر فریب دارد.
صاف بایستید آقایان و با من فقط با لحن رسمی صحبت کنید. جز خبر کوتاه، هیچ حرف دیگری را حاضر نیستم پشت گوشی از شما بشنوم و یا بهتان بگویم.
من به خاطر دارم که شما مامور تفتیش منزل من بودید و هنوز به خاطر دارم که شما مامور بازجویی از من بودید.
به جرم؟ فقط به جرم زن بودنم و به جرم زن ماندنم و به جرم خواست حقوق بدیهی و طبیعی زن بودن.
۴ نظر:
هر بار که به دنیای نت پا میگذارم و مطالبی این چنین را میبینم امیدوارتر میشوم که دریچه ای برای بدست آوردن خواستهایمان گشوده شود
اگر جوامعی با قانونهای انسانی تر را بررسی کنیم متوجه میشویم بابت هر تکه از آن قانون بهای سنگینی پرداخت شده است
فیلم زندگی دیوید گیل را ببینید
تسکین بخش خواهد بود
این زیاده گویی بر من ببخشید چرا که آنچه ما میگوییم شما لمس کردید
تا بعد...
بيا اتاق من ، هديه تو بگير...
متشکرم بهمن جان!
مارال جانم متشکرم برای هدیه و متشکرم برای دوستی.
قابلي نداشت دوستم.
ارسال یک نظر