دوشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۸

عاطفه نبوي




چكار مي‌كند حكومت كه باعث مي‌شود تو خودت را سانسور كني؟
چكار مي‌كند حكومت كه باعث مي‌شود ديگران هم به تبع از تو، تو را سانسور كنند؟
چه برنامه اي را پيش مي‌برد حكومت كه در نهايت سانسور و بي‌خبري از تو يك باره تو را براي خودش پررنگ مي‌كند و يادش مي‌افتد كه حتمن خيلي خطرناكي يا نه خيلي محاربي يا ...؟

هنوز يادم نرفته، از يك پسر ساده و نسبتن شوخ جلوي تئاتر شهر به چيزي تبديل شده بود در اين 4-5 سال كه سخت مي‌شد شناختش:

وكيل كاري را پيش نمي‌برد.

ماشين گران تر از 4-5 سال كار و تلفن مبلغهاي هنگفت چك فلان و بهمان پشت تلفن:

بهش بگوييد به مادر من نگويد اين حرفها را.

يادم نيست چي صدايم كرد اما:

اين بچه ها نمي‌خواهند معروف بشوند كه فشار بيشتري بهشان بيايد.
شما دايه مهربان تر از مادر نيستيد!

دو تا وثيقه سنگين و نمي‌دانم سه تا چند روز بازداشت.

حالا كه نوشته شيوا را مي‌خوانم بغضم مي‌گيرد.
گروه بازجويي نفاق مگر چه بلايي بر سر تو آورده بودند كه شيوا مي‌توانست بگويد ولي تو نه؟

توهم نفاق مگر چه بلايي بر سر دوستان ايران نشين و خارج نشين تو مي‌آورد كه بردن اسمت چه اين بار و چه بار قبل كه دو ماه بيشتر نبود، فقط ته دل ممكن مي‌شود؟

تو را به عمو چكار؟
اين همه فعالين سياسي-اجتماعي كه پرند از ته مانده همه خانواده ها يك روزي در يك گروهي- دسته اي فعاليت مي‌كردند و حالا حتي خود آدمها كه روزي... و بعد تواب شدند. يا كساني كه كسانشان اعدام شدند، يا يكي مثل تو كه كسانشان اعدام نشدند چون لابد دست حكومت بهشان نرسيد.

چه پدر كشتگي با كسان آدمها، كسان كسان آدمها، آشناي آدمها، دوست آدمها و يا ... دارند كه حتمن بخواهند با يك اتهام سنگين و و بعد هم لابد حكم سنگين به خيالشان سركوب كنندشان.

عاطفه مگر روزهاي سال شصت تو چند ماهه بودي كه تا اين روزها چيزي از محاربه درت مانده باشد، آن هم فقط به واسطه خون لابد.

كاش چيزي بگويي.
كاش صدايي از تو برسد، صدايي كه منهاي احتياطها و نگراني ها خبري از تو همراه داشته باشد.

كاش نوشته اي از تو برسد.
كاش نامي از تو تكرار بشود بعد از اين 160 روز زندان.

هیچ نظری موجود نیست: