رئيسان شركت نيستند. صداي جيغ جيغ منشي مثل هميشه در هر اتاقي ميپيچد.
ميگويد: مسئول فني شركت خانم (من) هستند.
ادامه ميدهد: بله تشريف دارند.
با لحن جيغ بم: بله آقا؟ شما كارتان چي است؟
حالا كمي آرام شده: ايشان حالشان خوب است. شما اگر ميخواهيد بايد رزومه كاري بفرستيد.
گويي دارد يك بچه را شيرفهم مي كند و مجبور است هر چي اطلاعات دارد به سرعت تخليه كند: ايشان (من) مدركشان فلان است. اين كارها و خيلي كارهاي ديگر را هم ايشان انجام ميدهند. رؤساي من الان فلان كشور هستند. بايد بيآيند بعد با خودشان صحبت كنيد. گرچه هيچ مشكلي تا الان پيش نيامده است.
هر جمله را كه اضافه مي كند كنجكاوتر ميشوم كه بدانم كي است و عصباني تر از اين كه چنين مثل بادكنك رها شده هنگام باد كردن هر چي تو ذهنش هست را دارد به يك آدم غريبه توضيح ميدهد.
ظهر روز بعد اتفاقي در اتاق من است، ازش ميپرسم ديروز كي زنگ زده بود كه تو چنين مفصل آمار ميدادي؟
دستپاچه و در عين حال مثل تعريف كردن يك جوك: ميخواست در بخش فني اينجا استخدام بشود، دوست فلاني بود (يكي از مشتريهاي بدقلق) و ميگفت دو سال پيش يك بار آمده بود اينجا و ديده بود شما هستيد و در عين حال شركت كس ديگري را هم براي كار فني نميخواست، اما حالا آقاي فلاني (مشتري مذكور) بهش گفته است شما مريض هستيد و به زودي ممكن است ديگر نتوانيد كار كنيد...
هيچ كدام از مشتريها بيماري من را نميدانند، فقط اين بد قلقه زماني كه بيمارستان بودم خيلي سوال پيچ ميكرده است بهش گفتند بستري است و چون كار شما عجله اي ندارد (به قول معروف خط توليدتان كه رو گاز نيست و بچه تان هم لاي چرخدنده گير نكرده است) تا بعد از برگشتنشان منتظر ميمانيد.
بعد از دو سال واقعن هنوز در جستجوي كار؟ و يا ...
گفتم خوب بيايد. شايد هم استخدامش كردند.
۳ نظر:
بعد از دو سال واقعا هنوز در جستجوی شما !
دوست بينام اشتباه و مغالطه نكنيد لطفا!
بازار كار+ فرهنگ مردسالاري در ايران چنين منشي را به وجود ميآورد كه به قيمت حذف آدم ها ي ديگر ( اگر دختر باشد چه بهتر و راحت تر و نيز بيمار باشد هم ممكن تر) همچنان در جستجوي شلغ باشند.
فقط حلقهي مفقوده در تمام روابط بين آدم ها اخلاق و انسان دوستي است.
ارسال یک نظر