می بینیم! نه! نگاهم می کنی!
صدایم را می شنوی! نه! به صدایم گوش می کنی!
خطابم می کنی! نه! صدایم می زنی!
بودنم را دنبال می کنی! نه! به دنبالم می گردی و می آیی! می آیی و می گردی!
آشناییمان را می گریزی! نه! آشناییمان را می پذیری!
دوست داشتنم را از زیر هزار قفل تو در توی هزار صندوق بیرون می کشی و زیر آفتاب پهن می کنی!
و با همهء اینها من هنوز آزادم. و با همهء اینها هنوز مثل صدای نسیم هر از گاهی نجوای دوست داشتنهای ناشکفته و آغاز آشناییهای ناپرابسته زیر گوشم در حضور تو، کنار دستانت، در گوشم زمزمه می شود و من هنوز و بیش از هر زمان دیگر به دوستت داشتنم و به دوستم داشتنت می بالم.
تصور محدود کردنت حتی با دوست داشتنم جنایت است، تو را آزاد و همیشه آزاده امید می برم.