باز مي كند. نگاه ميكند. دستم دراز مانده كه ازش تحويل بگيرم. ميگويد: كمي صبر كنيد دكتر بايد باهاتون صحبت كنند. دستم دراز خشك ميشود. ميگويم اين يعني جواب خوب نبوده است. ميگويد نگران نباشيد، الآن دكتر مي آيند. خودشان بهتان جواب را بدهند بهتر است.
خواب ميبينم. صحنههاي قبل تكرار ميشود. دكتر مي آيد. همان دكتر كم مو با بلوز و شلوار خاكستريش. من را صدا ميكند، مثل واقعيت. تو خواب بلند ميشوم، سلام ميكنم و ميگويم منم. ميگويد متاسفانه مثبت است. و دو تا است. يكي از گذشته و يكي هم از حال. دكتر مي گويد از آزمايشتان به نظر ميآيد، هر دو نفر فلاني و بهماني( تو خواب به اسم نام ميبردشان) تا آخرش،با همين رويه پيش خواهند رفت و تو ذرهاي هم اهميت نداري. از حالا تا انتهاي وضعيت تمام مسئوليت فقط و فقط مال تو است.
تو خواب ميگويد بهتر است چند روز بعد اگر پزشك خودتان صلاح ديد، دوباره تكرار كنيد(مثل همان چيزي كه در واقعيت گفت)؛ اما چيزي تغيير نميكند. تو محكوم به اين شكنجه هستي.