شاید یکی از اهداف نمایشنامه خوانی، گسترش فرهنگ و روح تئاتر و نمایش و رایج کردنِ این هنر ِ قوی و تاثیر گذار است که در تمام جوامع جزء سیاسی ترین هنرهاست و تمام دولتها نیز حساسیت ویژه ای در این عرصه دارند.
به خصوص در ایران و حتی تهران، امکانات کم نمایشی مثل سالنهای محدود، هزینه های بسیار بالای کار نسبت به سینما و دستمزد بسیار اندک هنرمندان، و از طرفی مهجور گذاشتن عمدی آن توسط حکومت، باعث شده است که تئاتر ایران زمین، در یک دایرهء محدود و تنگ بچرخد. اما راهگشای این عرصه شاید محافل نمایشنامه خوانی است که کم کم در کشور رایج می شود و حتی می شود آن را از گروه های کوچک دوستانه آغاز کرد.
دو روز آغازین هفته، محوطهء باز فرهنگسرا و باغ نیاوران، شاهد نمایشنامه خوانی مرگ یزدگرد، بهرام بیضایی بود. گروه کوچک هشت یا نه نفره که به ادعای خودشان با پنج روز تمرین، بدون رعایت حتی ابتدایی ترین اصول نمایشنامه خوانی که از آن جمله فن بیان بود، و به سرپرستی جوانی بیست و پنج ساله، کار به آن سنگینی را در جمعِ حدودِ بیست تماشاگر( فقط در روز دوم )، با اعتماد به نفس و مصمم اجرا کردند.
کار را قبلا خوانده بودم، از نحوهء اجرا هم که ... ، اما لذت بردم هم از جسارت و هدفمند بودن گروه، هم از اینکه جامعه به سمتی پیش می رود که مطالبات هنری- سیاسی- آگاهانه، برای مردم تبدیل به نیاز و عطش فوری می شود.
شاید این طوری، بشود به پیشرفت آگاهی جمعی و فرهنگ تودهء جامعه، امیدوار بود.
به خصوص در ایران و حتی تهران، امکانات کم نمایشی مثل سالنهای محدود، هزینه های بسیار بالای کار نسبت به سینما و دستمزد بسیار اندک هنرمندان، و از طرفی مهجور گذاشتن عمدی آن توسط حکومت، باعث شده است که تئاتر ایران زمین، در یک دایرهء محدود و تنگ بچرخد. اما راهگشای این عرصه شاید محافل نمایشنامه خوانی است که کم کم در کشور رایج می شود و حتی می شود آن را از گروه های کوچک دوستانه آغاز کرد.
دو روز آغازین هفته، محوطهء باز فرهنگسرا و باغ نیاوران، شاهد نمایشنامه خوانی مرگ یزدگرد، بهرام بیضایی بود. گروه کوچک هشت یا نه نفره که به ادعای خودشان با پنج روز تمرین، بدون رعایت حتی ابتدایی ترین اصول نمایشنامه خوانی که از آن جمله فن بیان بود، و به سرپرستی جوانی بیست و پنج ساله، کار به آن سنگینی را در جمعِ حدودِ بیست تماشاگر( فقط در روز دوم )، با اعتماد به نفس و مصمم اجرا کردند.
کار را قبلا خوانده بودم، از نحوهء اجرا هم که ... ، اما لذت بردم هم از جسارت و هدفمند بودن گروه، هم از اینکه جامعه به سمتی پیش می رود که مطالبات هنری- سیاسی- آگاهانه، برای مردم تبدیل به نیاز و عطش فوری می شود.
شاید این طوری، بشود به پیشرفت آگاهی جمعی و فرهنگ تودهء جامعه، امیدوار بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر