یکشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۵

یکشنبه

روز یکشنبه من
جدول نیمه تموم
همه خونه هاش سیاه
روی خونه جغد شوم....
از نگاه های آدمها می ترسم.
از سوالهایشان، از نگاه هایشان دلگیرم. دلتنگم.
یک احساس تنهایی عجیب می کنم. یک احساس ترس که نمی دانم ترس از چی است.
چه تلخ شده بودم. چه حرفهای تلخی زدم. من سردم است. من تنهایم و من می ترسم.
آدمها از همه تان می ترسم با این همه نامهربانیهایتان!
دلم می خواهد بلند بلند ....

هیچ نظری موجود نیست: