پاییز را دوست دارم. خیلی زیاد. گرچه همیشه شروع پاییز با اضطرابی همراه است که یادآور شروع های دلنشینی است که گرچه می دانستی دلنشین است، اما می دانستی هم که از آن نوع لذت هایی نخواهد بود که با آرامش دلت را قرص کنی و لذت را مزه مزه کنی.
بوی پاییز
باران پاییز
بادهای رو به سرمای پاییز
یکی از آن شروعها، حالا چنان قرص ته دلم نشسته که مطمئنم هر چند تا پاییز دیگر هم بگذرد، یادآوری نگرانی 10 سال پیش،جز خوشی خط دیگری ندارد.
اما خوب... باید نگرانی هایی هم باشد که همیشه تلخ و رنجاننده و آزاردهنده بماند تا بتوانی دلنشینی دیگری را مقایسه کنی.
دلم سفر می خواهد. سفر آرام.دور. دراز.
شاید هم آرامش و ثبات و پایداری.
تنها دلخوشی این است که لایحه خوب پیش رفت و پروژه شرکت هم جواب داد.
اگر بتوانی رو پایت بایستی، یعنی این سالها به جلو بوده است؛ گرچه دور و دیر و بعید است. امیدی نیست... هیچ هیچ هیچ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر