این احساس که حضور آدمها در تو ترس به وجود می آورد، قابل شنیدن است.
این احساس که آن آدم من باشم، در کمال خودخواهی، ناخوشآیند است.
این احساس که تو هنوز آماده حضور آزادانه و رهای من در هر شرایط نباشی، من را به فاصله هر چه بیشتر ترغیب می کند.
می بینی احساسهای من ترسناک نیستند، از من بخواه که آنها را بشنوی.
***گفته بودم پاییز من را عاشق می کند؟
۲ نظر:
داخل بلاگر دنبال آشنا میگشتم واین برخورد حاصل شد.
چند تا از آخرین مطالبتان را خواندم.
نمی دانم داخل ایران هستید یا نه
بحرحال امیدوارم از راهی که در پیش گرفتید خسته نشوید.
برای ما هم صدایی حتی اگر در دور دستها باشد دلگرمیست.
بهمن جان!
راستش این آشنایی که می گویی را به خاطر نیآوردم. شاید هم آشناتر از آن باشی که بخواهم به دورها فکر کنم.
ایران هستم و متشکرم برای کامنتت
ارسال یک نظر