سه‌شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۷

Deddy


اهل اندونزی بود. خیلی خجالتی بود و در جمع شروع کننده صحبت نبود.
وقتی شروع به حرف زدن می کرد خوب و راحت و با اعتماد به نفس بود و با دخترها هم راحت ارتباط می گرفت، اما آدم گرم و جذابی در وهله اول به نظر نمی آید.

اما وقتی از تو خوشش می آمد، راجع به هر چیزی و هر جایی موضوعی برای صحبت می یافت.
مسلمان بود و شیعه. می خندید به خیلی چیزها که شاید به نظر من آنقدر خنده دار نبود.

لاغر، کوتاه (به نسبت مردهای خوش قد دیگر)، و سبزه.

ارتباط ایمیلی قوی و سریع می گیرد و ...

خلاصه اینکه من را یاد او می اندازد و همین باعث می شود نتوانم آن طور که معمول من است در ارتباط همراهی کنم. به هر حال اینکه من هنوز از خیلی چیزها ناراحتم.

***پی نوشت: یادتان باشد تا وقتی عضو کمپین یک میلیون امضا هستید از کسی کتاب قرض نگیرید، چون برادرها از بین آن همه کتاب درست همه قرضیها را هم می برند و مدام باید از انواع و اقسام دوست و آشنا خجالت بکشید.

هیچ نظری موجود نیست: