شنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۹

شادي امنيتي

حتي در شادي هاي مردم هم هنوز پليس امنيتي در شهر يعني ترك نظام روز به روز عميق تر مي‌شود.

جوانان 20 تا 30 ساله ساعت حدود 7:30 شب در خانه ها را مي‌زدند و با لحن مودبانه پشت آيفون سلام مي‌كردند و مي‌گفتند ساعت 8:30 شب جلوي حسينيه (انتهاي خيابان حسينيه خصوصي است كه بيشتر متوليان و صاحبان آن اهل اين محل نيستند) مراسم جشن است. به همراه خانواده تشريف بياوريد.

نوع دعوت و نوع مراسم متفاوت بود. داشتم ماشين را مي‌آوردم تو پاركينگ و صداهاي همسايه ها را از پشت آيفون مي‌شنيدم كه يكي مي‌پرسيد كمك مالي مي‌خواهيد؟ يكي مي‌پرسيد جشن چي؟ ديگري مي‌پرسيد دقيقن كجا؟ و نيز با كي بياييم؟
و جوانان همان جمله را با تاكيد بر چيزهاي جوابگو باشد تكرار مي‌كردند و با يك تشكر متعجب همسايه ها مكالمه تمام مي‌شد.

10 دقيقه بعد از انتهاي كوچه و جايي كه قرار بود مراسم برگزار بشود عبور كردم. روبروي حسينه صندلي چيده شده بود با تزئينات سبز و رنگي بر ديوار و پرده بزرگي كه قرار بود براي پخش فيلم باشد و كلي سيم و دستگاههاي مختلف براي ماجراي صوت و تصوير و چند نفر هم كه ايستاده صحبت مي‌كردند و يا كارهايي را انجام مي دادند.

ده قدم جلوتر يك موتور نيروي انتظامي و سه مامور نيروي انتظامي كه با هم و يا با بيسيم صحبت مي‌كردند و 3-4 نفر از آن جوانان مودب هم معلق كنار آنها ايستاده بودند.
 موتور سواران ديگري با لباس نظامي هم كنار آنها بالا- پايين مي‌رفتند.

تا شروع و يا پايان برنامه شان نبودم. اما 11:30 شب هنوز بوي مراسم برگزار شده مي‌آمد ولي ماموران هم حضور داشتند.

ميدان آزادي هم دور تا دور پر از مامورهاي نيروي انتظامي و ون بود.

اما حضور مردم در خيابان نسبت به سالهاي قبل اضافه شده بود و نيز اصرار بر شادي نيز.

دوشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۹

زنان سوژه جنسي در ايران

به نظر نگاه جنسي، يك سوژه فرهنگي است و قابل تغيير.

مثلا اين كه بعد از انقلاب زنها حتي با چادر(اين با چادر را مخصوصا مي‌گويم كه هر گونه توجيه نوع پوشش و ؛حجاب مصونيت است‏؛ و اينها را هم دربر بگيرد) در خيابان، باز به عنوان ابزار جنسي ديده بشوند و در عوض، حكومت هر روز فشار را بيشتر و بيشتر كند بر زنان.

در جوامعي كه زنان سوژه جنسي نيستند به نظر مي‌آيد روابط بين آدمها بر مبناي بي نيازي بيشتر جنسي و به تبع صميمي تر و عاطفي تر است. البته اين تنها مورد ايجاد صميمت بيشتر روابط دو نفره نيست يعني هستند جوامعي كه زنان به عنوان سوژه جنسي نيستند ولي به دلايل مختلف ديگر همچنان ميزان صميمت بين روابط كم است.

یکشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۹

اروپا و ايران

مغازه هاي مارك دار و پرفروش اروپا پر شده است از طرحهاي گليم و فرش سرخ پوستي و ايراني با دوخت و توليد هر جايي جزء ايران روي كيف ها‏ و بلوزها و ظروف و زيورآلات با قيمت هاي كلان حتي بالاتر از چرمين هاي اصل خودشان...

آن وقت صادرات ايران روز به روز كم و كمتر مي‌شود.

به خاطر كمبود آ‏‏فتاب در كشورهاي نزديك قطب كه فقط 2 ماه در سال آفتاب را مي‌بينند‏، مردمشان در ژولاي كمترين لباس ممكن را در خيابان مي‌پوشند و كرور كرور به قبرس و كشورهاي اطراف مديترانه و جنوب خليج فارس سفر مي كنند.

آن وقت ايران روز به روز از توريست هايش كم و كمتر مي‌شود و به مهاجران از كشور گريزانش اضافه مي‌شود...

آخر دردهاي آدم تا كدام محدوده ها ريشه بدواند؟

شنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۹

زندگی در ایران

نفس کشیدن در هوای گرم و آلوده کشور (تهران)، کنار مردمی که با آنها بزرگ شده ای، با آنها مبارزه کرده ای، با آنها با حقوق کم زندگیت را چرخانده ای و همه فشارها را حس کرده ای لذتی دارد که با هیچ جای دیگر دنیا قابل مقایسه نیست.

این که بخواهی خودت را ایرانی بدانی و در مورد اتفاقات ایران نظر بدهی و به راهکار فکر کنی و برای زندگی بهتر برای ایران تلاش کنی در هر جایی بیرون از ایران بیشتر یک خیال و تصویر دیدن است.

گفتن این حرفها ممکن است به مذاق خیلی ها خوش نیاید اما تجربه کوتاه من این را برایم واقعی کرد.

چهارشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۹

بي نقطگي

تمام روزها‏، انتظارهاي طولاني و بي وقفه

سه هفته... نه نمي‌شود
يك هفته... هيچ خبري نيست
انجام مي‌دهم... كاري پيش نمي‌رود
گفتم انجام مي دهم‏، اعتماد كن... هيچ چيز فرق نكرده است


خبرهاي خوبي نمي‌رسد
همه چيز را همگاني مي كنند، بر خلاف انتظار و قرار قبل
دوباره احضار شده به زندان
همه سايه ها غير واقعي و متوهم به نظر مي‌آيد
تمام روزها به شب بي خوابي منجر مي‌شود، شبهايي كه يا برق نيست، يا من سردرد دارم، يا تب دوباره رو آورده، يا گرما هجوم مي‌آورد، يا .... بي خوابي محض


همين طور هر بار آب فرو مي بلعم
دو سانس ديگر هم اضافه شده است
به لبخند من خنده شاد تحويل مي‌دهد
همه چيز لغو شده است
انتظار هر چيزي را مي‌كشد جز واقعيت

اما اضطراب است كه رها نمي كند
بي وقفه، پرغم، هول آور...


*** تو ضيح: اين پست هيچ جملهء تمامي ندارد و تمام جمله ها رها شده مانده اند
حتي همين جمله

یکشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۹

امنيت

همه حقوق را هم كه برابر و منصفانه بگيري‏، ”بدون امنيت“، واژه گمشده همگاني چي را بر مي‌گرداني؟***

محبوبه كه ديگر ازش خبري نيست. تمام روزشماريش براي تاريخ دادگاه بود، دادگاه بدون كوچكترين مسئوليتي برگزار نشد تا بيش از يك ماه بعد كه تاريخ مبهم دادگاه بعد است و خوابهاي من با تمام چهره محبوبه، بي جا و باجا...

عاطفه كه گويي صداها بهش نمي‌رسد و شايد داستان ها دارد از اين روزهاي طولاني و كش دار بدون دليل. و آن خاطره دختر و مادري كه كنار هم خوانديم و خنديديم و حالا تصويرش پشت تمام خبرهاي اوين محو و گاه شفاف حضور دارد.

بهاره كه در هر حال صدايش طنين دارد. بلند و واضح

شيوا كه روزهاي بي فاصله بعد از زندان دوباره را در خيابان روشن مي كند‏، زيبا و مصمم.

و همه دختران ديگر پشت بندها
چه كساني كه مي‌شناسيمشان و چه آنهايي كه فقط يك نام ازشان به ياد داريم و چه آنهايي كه نه يادي ازشان هست‏ نه نامي و نه آشنايي


و همه دختران ديگر آنسوي ديوار‏ حتي آنسوي مرز...
دختران عاشق و منتظر فاطمه شمس و همه بانام ها و بي نام ها.

دختران بين ديوارها و مرزها‏، در بيمارستان، در غسالخانه ها، در ...
نرگس محمدي بعد از زندان در بيمارستان‏،
دخترك در طناب دار، دخترك در آسايشگاه، دخترك بعد از خودكشي ...

بدون امنيت سخت مي‌گذرد‏، بدون شما نه، كه اگر امنيت براي شما باشد، براي ما هم حس امنيت به مشام خواهد رسيد.


*** منظورم اين نيست كه گرفتن حقوق بي فايده است‏، اما مي‌خواهم يادمان بماند كه طلب كردن امنيت هم جداي حقوق يك ماراتن ديگر نياز داد.

شب زنده داري

شده است تا به حال وقتي زماني است كه قرار است‏ خواب باشي‏، هر دو دقيقه يك بار غلت بزني و هر بار نجوا كني كه :
” عجب غلطي كردم”...؟

اصلن جاي گله نيست از تهوع و سردرد بعد از آن ذكر مناجات...

شنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۹