همه حقوق را هم كه برابر و منصفانه بگيري، ”بدون امنيت“، واژه گمشده همگاني چي را بر ميگرداني؟***
محبوبه كه ديگر ازش خبري نيست. تمام روزشماريش براي تاريخ دادگاه بود، دادگاه بدون كوچكترين مسئوليتي برگزار نشد تا بيش از يك ماه بعد كه تاريخ مبهم دادگاه بعد است و خوابهاي من با تمام چهره محبوبه، بي جا و باجا...
عاطفه كه گويي صداها بهش نميرسد و شايد داستان ها دارد از اين روزهاي طولاني و كش دار بدون دليل. و آن خاطره دختر و مادري كه كنار هم خوانديم و خنديديم و حالا تصويرش پشت تمام خبرهاي اوين محو و گاه شفاف حضور دارد.
بهاره كه در هر حال صدايش طنين دارد. بلند و واضح
شيوا كه روزهاي بي فاصله بعد از زندان دوباره را در خيابان روشن مي كند، زيبا و مصمم.
و همه دختران ديگر پشت بندها
چه كساني كه ميشناسيمشان و چه آنهايي كه فقط يك نام ازشان به ياد داريم و چه آنهايي كه نه يادي ازشان هست نه نامي و نه آشنايي
و همه دختران ديگر آنسوي ديوار حتي آنسوي مرز...
دختران عاشق و منتظر فاطمه شمس و همه بانام ها و بي نام ها.
دختران بين ديوارها و مرزها، در بيمارستان، در غسالخانه ها، در ...
نرگس محمدي بعد از زندان در بيمارستان،
دخترك در طناب دار، دخترك در آسايشگاه، دخترك بعد از خودكشي ...
بدون امنيت سخت ميگذرد، بدون شما نه، كه اگر امنيت براي شما باشد، براي ما هم حس امنيت به مشام خواهد رسيد.
*** منظورم اين نيست كه گرفتن حقوق بي فايده است، اما ميخواهم يادمان بماند كه طلب كردن امنيت هم جداي حقوق يك ماراتن ديگر نياز داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر