یکشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۹

امنيت

همه حقوق را هم كه برابر و منصفانه بگيري‏، ”بدون امنيت“، واژه گمشده همگاني چي را بر مي‌گرداني؟***

محبوبه كه ديگر ازش خبري نيست. تمام روزشماريش براي تاريخ دادگاه بود، دادگاه بدون كوچكترين مسئوليتي برگزار نشد تا بيش از يك ماه بعد كه تاريخ مبهم دادگاه بعد است و خوابهاي من با تمام چهره محبوبه، بي جا و باجا...

عاطفه كه گويي صداها بهش نمي‌رسد و شايد داستان ها دارد از اين روزهاي طولاني و كش دار بدون دليل. و آن خاطره دختر و مادري كه كنار هم خوانديم و خنديديم و حالا تصويرش پشت تمام خبرهاي اوين محو و گاه شفاف حضور دارد.

بهاره كه در هر حال صدايش طنين دارد. بلند و واضح

شيوا كه روزهاي بي فاصله بعد از زندان دوباره را در خيابان روشن مي كند‏، زيبا و مصمم.

و همه دختران ديگر پشت بندها
چه كساني كه مي‌شناسيمشان و چه آنهايي كه فقط يك نام ازشان به ياد داريم و چه آنهايي كه نه يادي ازشان هست‏ نه نامي و نه آشنايي


و همه دختران ديگر آنسوي ديوار‏ حتي آنسوي مرز...
دختران عاشق و منتظر فاطمه شمس و همه بانام ها و بي نام ها.

دختران بين ديوارها و مرزها‏، در بيمارستان، در غسالخانه ها، در ...
نرگس محمدي بعد از زندان در بيمارستان‏،
دخترك در طناب دار، دخترك در آسايشگاه، دخترك بعد از خودكشي ...

بدون امنيت سخت مي‌گذرد‏، بدون شما نه، كه اگر امنيت براي شما باشد، براي ما هم حس امنيت به مشام خواهد رسيد.


*** منظورم اين نيست كه گرفتن حقوق بي فايده است‏، اما مي‌خواهم يادمان بماند كه طلب كردن امنيت هم جداي حقوق يك ماراتن ديگر نياز داد.

هیچ نظری موجود نیست: