براي اينكه راجع به چيزهايي بنويسم كه به طور مستقيم به آدمهايي كه بيش از 35 روز است تحت فشار بازجويي و شكنجهاند، آدمهايي كه نزديك به 4 هفته است كه از خانه رفتهاند و نيامدهاند، آدمهايي كه ديگر نه نفس ميكشند و نه زندگي ميكنند، آدمهايي كه روزها است به سختي ميخندند ربط نداشته باشد، بايد سر ذهنم را خالي كنم.
بايد خيلي چيزها را بردارم بگذارم همينجا دم دست اما كنار، تا دوباره يادم بيايد، جز مسير دادگاه انقلاب، اوين، مركز تشخيص هويت، بهشت زهرا تهران هنوز راههاي بسيار ديگري هم دارد.
بايد خيلي از صحبت ها را كنار تصور كنم تا يادم بيايد، بجز خوبي؟ كجايي؟ هستي؟ خبري شد؟ پيدا كردي؟ زنگ زد؟ برد؟ حرفهاي ديگر بسياري هم بلد بودهايم.
صحبت راجع به اينكه هميشه بيشترين فشار در جوامع طبقاتي بر پايين ترين طبقه و البته گسترده ترين قشري كه در كف هم وجود دارد ميآيد، يك موضوع بوده است؛ اما اينكه به چشم ببيني، حس كني، و تيزي فشار رو گردهات بيفتد يك موضوع ديگر است.
به خاطر كار زياد پيش ميآيد تا 80-90 كيلومتري خارج از تهران تنها رانندگي كنم، بروم و برگردم.
تا قبل از اين يك ماه، يك فاصله اي بود از تهران كه خودم ميگفتم شعاع امن. فرض كن در غرب تهران تا سر عوارضي قديم كرج. در جنوب و جنوب غرب تا بعد از مسير ورزشگاه در جاده قديم در جنوب شرق... واقعن ديگر اسم دقيق آن مناطق شرق را بلد نيستم و خلاصه به همين ترتيب.
حالا داستان بيرون از شعاع امن چي بود؟ وقتي از مرز شعاع به سمت خارج تهران ميرفتي، كلي از علائم عمومي و استاندارد تغيير ميكرد.
مثلن اگر ماشين جلوييت، تك راهنماي چپ را ميزد، معنيش اين نبود كه ميخواهد لاين عوض كند و بپيچد سمت چپ، بلكه يعني خانم خانمها تشريف بياوريد كنار ماشين، يك توك پا يك لحظه مزاحمتان بشوم.
بعد اگر مثل خنگها نميفهميدي و سرعتت را كم نگه ميداشتي تا لاين عوض كند و برود و دوباره تك راهنماي راست را ميزد، اين بار معنيش پيچيدن به راست نبود بلكه يعني خوب من ميروم سمت راست و سرعت كم ميكنم حالا كه ناز ميفرماييد تا بتوانم يك لحظه مزاحمت ايجاد كنم.
باز اگر تو در وضعيت خل و چلي ادامه ميدادي و بعد از رفتن آن به سمت راست گاز ميدادي كه خوب خلاص و بروي. يك دفعه ميپيچيد پشتت و حالا اين بار يك تك راهنما چپ و بعد يك تك راهنماي راست كه هيچ معني در رانندگي ندارد جز گيجي راننده نبود بلكه اين بود كه ايييي شيطانك ميخواهي دنبالت بيفتم؟
و همين طور تا ايما اشاره ها تو آيينه و بعد از بيرون پنجره ماشين بگير تا جايي كه تو ديگر احساس ترس ميكردي و شماره 110 را ميگرفتي و سعي ميكردي پلاك ماشين طرف را پشت گوشي بخواني و اين نمايش را هم بازي كني كه مثلن داري از شماره پلاك و چهره طرف عكس ميگيري و...
نياز به گفتن ندارد كه اين ماشينها همه مدلهاي بالاي 15- 20 ميليون توماني بودند.
اما بعد از اين اتفاقها و در اين يك ماه اخير چطورشده؟ و چه فرقي كرده است؟
1. شعاع امن به وضوح كمتر شده است.
2. متلك ها و مزاحمت ها از حد شوخي و فان و گاهي هم سمج تبديل به تهديد و زور و مرعوب كردن شده است.
3. مدل ماشين هاي مزاحم به ماشين هاي مدل پايين و حتي گاهي تعويض خودرويي هم سرايت كرده است.
4. به همه اينها اضافه كنيد كه ميزان اعتماد شما به پليس و نيروي امنيتي- انتظامي چقدر و به چه سمت تغيير كرده است؟
اين فقط يك نمونه كوچك از تغييرات جامعه قبل و بعد از جريانات انتخابات است. كه مانند اين چندين و چند موردديگر هم ميشود پيدا كرد.
اگر تا به حال جامعه از بياخلاقي عمومي رنج ميبرد و فساد مسئولان در حد پيامك ها و ايمليها بود كه بين مردم رد و بدل ميشد، حالا سطح وسيعي از بيقانوني و بياخلاقي به طور رسمي گفته ميشود و بدون عذرخواهي بابت هر جنايت و بيمسئوليتي صرفن همه چيز با درنظرنگرفتن شعور و خرد جمعي توجيه ميشود. به همه اينها اضافه كنيد كه مسئولان امنيتي انتظامي هم به جاي كارهاي روزمره، يا در حال آماده باش براي برخورد با مردم معترض هستند يا در حال استراحت براي شيفت بعد و عملن دزدي دزدان قديم، تهاجم متجاوزان و تبهكاران، و خلاصه بياخلاقي بي اخلاقان جسورانه تر و راحت تر و گسترده تر شده است. و فشار اين وضع روي زنان، طبقات پايين اقتصادي و خلاصه بخش گستره و در عين حال هميشه در تنگناي جامعه، بيشتر و محسوس تر ميشود.
بايد اين روزها در شمار جنايات و آمار ريز و درشت نقض قانون و حقوق بشر، اين اتفاقات را هم كه به طور غير مستقيم ادامه همان روند است، فراموش نكرد و از همه مهمتر آسيب ديدگان اين اتفاقات را هم بيش از هميشه دريابيد كه دست كم همدلي بين مردم شايدبتواند بخشي از بي مسئوليتي مسئولان را جبران كند.