دو ماه و نیم بعد از کارآموز شماره یک، یک دختر دیگر هم
اضافه شد که اینجا به اسم کارآموز شماره دو میخوانمش.
کارآموز شماره دو لیسانس مهندسی داشت و تازه فوقلیسانس
همان رشته لیسانسش هم قبولشده بود و قرار بود پنجشنبهها را به کلاسهایش برسد. 9
سال از من کوچکتر است. به قول خودش صفرکیلومتر بود و هیچ تجربه کار نداشت، حتی بیربط
و موقت و داوطلبانه. اخلاق شماره 2 نرمتر به نظر میآمد. گرچه تکفرزند است و
عزیزکرده. طبق معمول رفتار رایج، از همان ابتدا حسابی مشتومال همکارهای دیگر را
دریافت کرد که درست دستش بیاید که فضای کار با خانه چه تفاوتهایی دارد. گرچه
بدقلقی نمیکرد و شاید خیلی از تکههایی را که بارش میکردند متوجه نمیشد یا
حداقل اینطور نشان میداد. خیلی حواسم بود که همکارها این شوخیها را بیشازاندازه
پیش نبرند که از ابتدا رابطهشان با او اینطور تعریف نشود که توپ بازیشان است. جاهایی
دخالت میکردم یا سریع اصل منظور همکارها را توضیح میدادم که خودش را برای جوابی
در همان حد آماده کند. بهخصوص تکنسینهای مرد که کار مشترکی با او انجام میدادند
منتظر بودند که از خانم مهندس تازهکار سوتی بگیرند تا هرروز ماجرا را با آبوتاب
پیش ببرند. اشکال بازار کار جدید ایران است که افراد خیلی دیر وارد بازار کار و
روابط کاری میشوند. زمانی که بعضاً مهارتی هم در هیچ زمینهای ندارند و در عوض
مدارک کتوکلفتی دارند که جامعه از ابتدا بر آنها ارزشگذاری کرده است و همین
ارزش، توقع فرد را بالا میبرد و نمیگذارد آنها بهسادگی روابط خودشان را تنظیم
کنند یا هر مهارتی را بخواهند یاد بگیرند.
کارآموز شماره دو دید گستردهای بر کل کار نداشت و خودش را
برای سمت کارشناس فروش آماده کرده بود و برخلاف انتظار من که فکر میکردم دختری که
مهندسی میخواند، توقع کاری بیشتری باید از جایگاهی در آن قرار میگیرد داشته باشد،
شماره دو اینطور نبود. اولین روزی که باید باهم یک دستگاه را باز میکردیم تا
اشکال سختافزاری را چک کنیم وقتی من شروع کردم با تعجب گفت هیچوقت فکر نمیکرد
خانم مهندسی اینطور کارها را انجام بدهد؛ در حالی تازه داشتم با پیچ گشتی، پیچهای
دستگاه را باز میکردم و حتی به تست برد هم نرسیده بودم، کمی یکه خوردم. از او دلیلش
برای رشته مهندسی خواندن را پرسیدم و اینکه چه انتظاری از رشتهاش داشته است؟
برایش توضیح دادم که اینجا باید این کارها را هم یاد بگیرد که البته ربطی به اینکه
مرد باشد یا زن ندارد. از واحد کارآموزی او در دانشگاه پرسیدم و پروژه لیسانسش. تقریباً
هیچچیزی از این دو تا نیاموخته بود. گویا در کارخانهای که برای کارآموزی دوره دانشگاه
رفته بود، کسی او را بازی نداده است؛ و بنابراین چیزی هم یاد نگرفته است.
دختر دیگری چند سال قبل برای کارآموزی دانشگاهی آمده بود. پدرش سرپرست فنی یک کارخانه بزرگ بود.
سه ماه آمد و رفت و سال بعدازآن بلافاصله بعد از تمام شدن درس ازدواج کرد و دیگر
کار نمیکند.
یک جایی نوشتم که دختران برای محیط کار تربیت نمیشوند و
دارم میبینم که این روند تشدید شده است. برنامه حکومت در این مورد به نظر درست
عمل کرده است.