یکشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۸

بيانيه ها

بيانيه مجمع روحانيون مبارز

بيانيه مجاهدين انقلاب اسلامي

استعفاي جمعي 125 نفر از اساتيد دانشگاه شريف

اعتراض به سانسور کردن میرحسین و تاکید بر دفاع موسوی از حقوق حقه ملت

فاتح:مردم در دام آشوب ها گرفتارنشوند/خواستار آزادی دستگیرشدگانیم/مهندس
درخواست مجوز راهپیمایی داد

قلم - رییس کمیته رسانه و تبلیغات میرحسین موسوی تاکید کرد که مردم عزیز
و شریف ایران مطمئن باشند که مهندس موسوی با تمام توان در جهت دفاع از
حقوق آنها تلاش می کند.
دکتر ابوالفضل فاتح در گفت و گو با قلم نیوز با بیان اینکه همه مراقبت
کنند که به شکل قانونمند و با خویشتن داری مسایل خود را بیان کنند از
مردم خواست که به دام آشوب ها و رفتار غیرقانونمند گرفتار نشوند. وی گفت:
روشن است که ما به تخریب اموال عمومی به شدت ظنین هستیم و آن را محکوم می
کنیم؛ چرا که مطمئنیم حساب مردمی که برای دفاع از حق خود سخن می گویند،
از آشوب و آشوب طلبی جداست. رییس کمیته رسانه و تبلیغات ستاد موسوی گفت:
مطمئنا مردم در ابراز نظر خود موازین قانونی را رعایت کرده و مراقب
نامحرمان و بهانه جویان هستند؛ انتظار می رود که همگان در ابراز نظر خود
موازین قانونی را رعایت کنند. فاتح از عوامل نیروی انتظامی هم خواست تا
خویشتنداری کنند و مرزهای قانونی را در رفتار خود رعایت کنند. وی با
اشاره به برخی دستگیری ها و برخوردهای انجام شده گفت: از مسوولان امر
انتظار می رود که جلوی امنیتی شدن فضا را بگیرند و در برخوردهایشان
خویشتن داری کنند. فاتح با استقبال از خبر آزادی برخی از دستگیرشدگان،
تاکید که ما خواهان آزادی تمام دستگیرشدگان هستیم. وی همچنین با محکوم
کردن فیلتر شدن سایت قلم نیوز و پلمپ کلمه سبز، ایجاد محدودیت در فضای
اطلاع رسانی در شرایط فعلی را به نفع کشور ندانست و رفع فیلتر از قلم
نیوز و رفع پلمپ کلمه سبز را خواستار شد. فاتح با اعتراض شدید نسبت به
سانسور کردن مهندس موسوی در کشور، این اقدامات را مغایر با قانون و اخلاق
ملی و مصلحت کشور خواند. وی همچنین درباره برخی شایعات مبنی بر حصر یا
اعمال محدودیت برای مهندس موسوی، این موضوع را قویا رد کرد و از مردم
خواست که به شایعات گوش ندهند و اخبار دقیق مربوط به مهندس موسوی را از
طریق سایت رسمی وی پیگیری کنند. فاتح با رد برگزاری سخنرانی یا هر گونه
اجتماعی از سوی مهندس موسوی در روز یکشنبه تاکید کرد که هر گونه برنامه
یا سخنرانی مهندس موسوی حتما از طریق سایت های رسمی وی به اطلاع مردم
عزیز می رسد. رییس کمیته رسانه و تبلیغات ستاد موسوی در عین حال خبر داد
که مهندس موسوی برای برگزاری یک راهپیمایی در روز دوشنبه درخواست مجوز
کرده است. وی در رابطه با هزینه های ستاد نیز گفت: پس از رفع پلمپ ستاد،
ریز هزینه های ستاد در اختیار عموم مردم قرار خواهد گرفت تا مردم خود
قضاوت کنند که تا چه اندازه نسبت های ناروا به این ستاد وارد شده است

تفتيش و بازداشت فعالان

تفتیش منزل و تلاش برای بازداشت شیوا نظرآهاری

كيوان صميمي هم در دفترش بازداشت شده و تمام وسايل و كامپيوتر و ... را هم برده‌اند

سايت بالاترين هم بسته شده است

پي نوشت:
خبر اول سايت ياهو هم راجع به انتخابات ايران است

نيما نامداري هم اطلاع رساني را قبل از من تو وبلاگش شروع كرده است

خبر جديد

روزنامه کلمه سبز متعلق به میرحسین موسوی توقیف شد


به دليل بسته شدن همه سايت ها و كانال هاي ارتباطي بيشتر چيزهايي را كه بتوانم اينجا مي‌گذارم.

به جز خبرهايي كه با نام و نشان است، سعي مي‌كنم خبرهاي ديگر را با احتمال موثق بودن بالايي بگذارم.

راستي سرعت اينترنت هم خيلي كند است فعلن پابليش اينجا بهتر از ميل جواب مي‌دهم چون خيلي از مناطق تهران سرعت در حد بازكردن ميل هم نيست.

نوشته ابراهيم نبوي

جنبش سبز به خیابان آمده است. حالا دیگر تفاوتی میان سبزها و سفیدها نیست، رای ما، نظر ما و انتخاب همه ما را دزدیده اند. ما به عنوان کسانی که با یک انتخاب دموکراتیک می خواستیم آرام ترین رفتار را برای اصلاح کشور داشته باشیم، حالا مجبوریم رو در روی دولت غاصب رای ملت بایستیم و رای مان را از آنان پس بگیریم. شاید بگویم که من از مردم دعوت نمی کنم به خیابان بروند، آنها قبل از این به خیابان رفته اند و تا آنجا که شنیده ام، حتی خبر کشته شدن دو نفر از معترضین در خیابان فاطمی داده شده و تهران زیر صدای گلوله و حضور معترضان خیابانی است که رای شان را پس می خواهند. برای این کار پیشنهاد می کنم:

اول، مردم نباید به خانه بروند، چرا که به محض رفتن به خانه امکان بازگشت به خیابان دشوارتر می شود و با رفتن به خانه عملا قدرت مذاکره برای نمایندگان مان از دست می رود.
دوم، راهی باید پیدا کنیم که برای مدتی طولانی بتوانیم در خیابان بمانیم و حضورمان در خیابان باید محسوس و روشن باشد.
سوم، یادمان باشد که پلیس می تواند یک گروه هزار نفری را سرکوب کند، ولی هیچ پلیسی نمی تواند یک جمعیت نیم میلیون نفری را سرکوب کند. ما باید به آرام ترین شکل ممکن در خیابان بمانیم و سعی کنیم همه را به خیابان بکشانیم و از خواسته های مان دفاع کنیم.
چهارم، خواسته ما بازشماری آرا زیر نظر نمایندگان نامزدها و یا ابطال انتخابات به دلیل تخلفات گسترده قبل از شمارش آرا و یا متوقف کردن زمان شمارش آرا است.
پنجم، ما از آقایان موسوی، کروبی و خاتمی می خواهیم به عنوان نمایندگان اصلاح طلبان از حق ملت دفاع کنند. ما باید از آنها پشتیبانی کنیم و با حضور دائمی در کنارشان قدرت مذاکره آنها را افزایش دهیم.
ششم، مردم باید شعارهای مشخص بدهند، ما رای مان را می خواهیم و رای ما را پس بدهید، این ها شعار اصلی ماست. بهتر است از دادن شعارها پراکنده و طرح همه خواسته ها خودداری شود. شعارهای ما باید به صورت پلاکاردهای شخصی، مثل روزهای ماه گذشته در دست مان باشد.
هفتم، رنگ سبز را نه تنهابه همراه داشته باشید، بلکه با نشانه ها و رنگ سبز این اعتراض را با جدیت نشان بدهید. رنگ سبز باید بر همه دیوارهای شهر باشد.
هشتم، ما باید تا پذیرش خواسته های مان خیابان ها را متوقف کنیم. در صورت افزایش تنش باید کف خیابان بنشینیم. بطور طبیعی وضع ترافیک تهران چنان است که توقف اتومبیل حرکت را متوقف می کند، و توقف حرکت خیابانی به معنی کاهش میزان آسیب پذیری مردم است.
نهم، بطور طبیعی باید گروهی از معترضین به کار ساماندهی و حفاظت از جمعیت بپردازند. اعضای ستادهای انتخاباتی که در این مدت با هم رابطه تشکیلاتی داشتند این کار را می توانند انجام دهند.
دهم، بصورت جدی و گسترده به تمام سفارتخانه های جمهوری اسلامی که رای گیری را برگزار کردند و آرای مردم را مخدوش کردند باید مراجعه کنیم و همه مردم جهان را متوجه تقلب گسترده انتخاباتی کنیم. بطور خاص پیشنهاد می کنم هموطنان مقیم لندن به دفتر تلویزیون بی بی سی که برخلاف تمام قواعد اخلاق رسانه ای موضع جانبدارانه به نفع متقلبین انتخابات داشت، جدا اعتراض کنند.
یازدهم، احتمالا شبکه موبایل و اینترنت کشور ممکن است قطع شود یا وب سایت های فراوانی محدود شود، در صورت فیلترینگ از ای میل استفاده کنیم و در صورت قطع اینترنت و موبایل شماره خانه های دوستان مان را برای تماس گرفتن داشته باشیم.
دوازدهم، موبایل و دوربین عکاسی و فیلمبرداری با خودتان داشته باشید تا بتوانید از تصاویر و حوادث تصویربرداری کنید.

آرزو می کنیم همه چیز با کمترین تنش پیش برود، ولی وظیفه ماست که به دولت دروغگوی شیاد احمدی نژاد نشان بدهیم که با رای مردم نمی تواند بازی کند. این متن را به هر شکل به دست همگان برسانید.
ابراهیم نبوی
23 خرداد 1388

نامه موسوي به مراجع قم

"بسم‌الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
محضر مبارک مراجع عظام و علمای اعلام
با اهدای سلام، اینجانب اطمینان دارم که روند حوادث انتخابات ریاست جمهوری دهم را با دقت پیگیری کرده‌اید. اگر چه توسل به دروغ و استفاده‌ی بی حساب از امکانات عمومی و دولتی برای تبلیغات یک‌سویه به سود نامزد حاکم به خوبی نشان دهنده عزم این گروه خاص برای پیروزی به هر قیمت و از هر راه ممکن بود، اما تصور تقلب در آرای مردم تا این اندازه و برابر انظار شگفت‌زده جهانیان از حکومتی که تعهد به عدالت شرعیه از ارکان اساسی آن شمرده می‌شود، برای کسی ممکن نبود.
امروز که با حیرت تمام شاهد چنین تصورات جسورانه در امانت مردم هستیم و تمامی راه‌ها برای احقاق حق بسته شده، مواجه شدن مردم مظلوم با سکوت علما و مراجع که ملجا راسخ این ملت شمرده می‌شوند، خسارتی بیش از یک تغییر در آرا را به دنبال خواهد داشت.
عواملی به بهانه‌های واهی با چوب و چماق و باطوم و شوک الکتریکی به جان اعضای ستادهای اینجانب و مراجعه کنندگان سرگردان و مبهوت از این وضعیت افتاده‌اند، در حالی که امیدی به کارایی قوه قضاییه محترم نمی‌رود زیرا جایی که دادستان کل کشور نتواند از سخن قانونی خود در پیشگیری از سخنرانی اضافی نامزد حاکم در سیما جلوگیری نماید، با چه ابزاری می‌تواند از این خشونت سیاه بازداری کند؟ به حسب وظیفه صیانت از آرای مردمی که اینک دچار چنین زیان عظیمی شده‌ا‌ند عرض حالی تقدیم و یادآور می‌شوم که شاید تذکر به جای شما به مسوولان مفید واقع شود.
ایاک و الظلم لمن لیس له الا الدعا
برادر شما - میرحسین موسوی"

تظاهرات خیابانی در چند شهر ایران در اعتراض به نتایج انتخابات

تظاهرات خیابانی در چند شهر ایران در اعتراض به نتایج انتخابات
گزارش هاى رسيده از ايران حاكيست كه به دنبال معرفى محمود احمدى نژاد به عنوان رييس جمهور پيروز در انتخابات، هزاران تظاهر كننده به خيابان ها ريخته و در برخی نقاط با پليس درگير شدند.

وزارت كشور جمهورى اسلامى ايران روز شنبه، ۲۳ خرداد، اعلام كرد كه محمود احمدى نژاد با كسب ۲۴ ميليون و ۵۰۰ هزار راى از مجموع ۳۹ ميليون راى ريخته شده به صندوق، فرد پيروز در انتخابات دهم رياست جمهورى است.

در حالى كه اعتراض شديد نامزدها به نتايج راى گيرى ادامه دارد و هنوز به آن رسيدگى نشده است، آيت الله على خامنه اى، رهبر ايران، در پيامى به مردم ايران نتايج اين راى گيرى را تاييد كرد.

گزارش ها و تصاوير دريافتى از شهر تهران بيانگر آن است كه هزاران نفر از معترضان به آراء در خيابان هاى فاطمى، وليعصر و ميدان ونک اقدام به راهپيمايى اعتراض آميز كردند و با نيروهاى پليس درگير شدند.

تظاهر كنندگان با پرتاب سنگ و همچنين آتش زدن سطل هاى زباله شعار هاى «مرگ بر ديكتاتور»، «نيروى انتظامى، حمايت حمايت»، «موسوى، موسوى حمايتت مى كنيم»، «موسوى، موسوى، راى مرا پس بگير»، «دولت كودتا، استعفا استعفا» و «نصر من الله و فتح قريب، مرگ بر اين دولت مردم فريب» سر دادند.

از شهر مشهد نيز گزارش مى رسد كه صدها تظاهر كننده با راهپیمایی در خيابان هاى اين شهر نسبت به نتايج انتخابات رياست جمهورى اعتراض كردند.

از شهر مشهد گزارش مى رسد كه صدها تظاهر كننده با تظاهرات در خيابان هاى اين شهر نسبت به نتايج انتخابات رياست جمهورى اعتراض كردند.
مير حسين موسوى، نخست وزير سابق، و مهدى كروبى، رييس سابق مجلس، در پيامى به «ملت ايران» اعلام كردند كه نتايج انتخابات را نمى پذيرند و در مقابل آن خواهند ايستاد.

آقاى موسوى در پيام خود نتايج انتخابات را «بهت آور» خوانده و گفته است: «مردمى كه در صف‌هاى طولانى اخذ راى شاهد تركيب آرا بودند و خود مى ‌دانند كه به چه كسى راى داده ‌اند با حيرت تمام به شعبده ‌بازى دست‌ اندركاران انتخابات و صدا و سيما نگاه مى‌ كنند، آنان بيش از هميشه به دنبال آن هستند كه بدانند، چگونه و توسط چه كسانى و مقاماتى طرح اين بازى بزرگ ريخته شده است.»

وى افزود: « اينجانب ضمن اعتراض شديد به روند موجود و تخلفات آشكار و فراوان روز انتخابات هشدار مى‌دهم كه تسليم اين صحنه‌آرايى خطرناك نخواهم شد.»

مهدى كروبى نيز نتايج اين انتخابات را «مضحک» توصيف كرده است و مى گويد: «بديهى است كه نتايج و نهاد برآمده از چنين شمارش آرايى فاقد مشروعيت است و مورد قبول اينجانب نيست.»

وى اظهار داشت: «حتما در مقابل اين مهندسى و تنظيم ناشيانه راى ملت» سكوت نخواهد كرد.

دهمین دوره انتخابات رياست جمهورى كه روز جمعه برگزار شد با استقبال گسترده ايرانيان در داخل و خارج از كشور روبرو شد و به گفته اعضای ستاد انتخاباتی میر حسین موسوی و بر اساس آنچه «نظرسنجی ها از حوزه های رای گیری» خوانده شد، انتظار مى رفت كه آقاى موسوى اكثريت آراء مردم ايران را براى كسب مقام رياست جمهورى كسب كند.

اين انتخابات در حالى برگزار شد كه روز پنجشنبه سيستم ارسال پيامک در ايران قطع شد، سايت هاى اينترنتى نزديک به اصلاح طلبان از سوى كميته فيلترينگ مسدود و به ستاد انتخاباتى مير حسين موسوى در قيطريه تهران نیز حمله شد.

اصلاح طلبان مى گويند در حالى كه در بسيارى از حوزه هاى راى گيرى به دليل استقبال مردم، تعرفه هاى برگ راى تمام شد ولى وزارت كشور حاضر نبود كه كمبود تعرفه ها را جبران كند و اين در حالى است كه بيش از ۵۲ ميليون تعرفه چاپ شده بود.

نحوه اعلام سريع آراء از سوى وزارت كشور قبل از پايان ساعت اخذ راى و انتشار نتايج آن پيش از اعلام رسمى ستاد انتخابات كشور از سوى خبرگزارى هاى نزديک به دولت به گمانه زنى هاى رقباى محمود احمدى نژاد مبنى بر تقلب در راى گيرى دامن زده است.



© 2009تمام حقوق این وب‌سایت بر اساس قانون کپی‌رایت برای رادیو فردا محفوظ است.

http://www.radiofarda.com/articleprintview/1753532.html

شنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۸

...

بوی گند لجن جمهوری اسلامی را پر کرده است.

موبایلها هم قطع شده، بیشتر سایتها هم فیلتر شده

این مردک هم دارد پشت هم دروغ اضافه می بافد

...

شد سه شب


و این درد که از عصر می کوبد پشت هم


و این نفس ...

و نگرانی مردم...

و بی اعتمادی

و اضطراب...

و کاوه...

جمعه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۸

...

زخم را با زخم مرهم کردن است...

22 خرداد 88

این روزها بین مردم هوای دیگری است.
خیابان ها، پلیس ها، حتی دوست ها هوای دیگری دارند.
در تمام این سه سال، هر پلیسی که دیدیم، صحبت هایمان را راجع به حق طلاق و چند همسری و حضانت و ولایت و شهادت و ارث و چه و چه کوتاه کردیم، با اضطراب لبخند زدیم و برگه را بی امضا و یا با امضا از مردم گرفتیم و سریع گم شدیم از خیابان های شهرمان.

در تمام این سه سال، هربار که در خانه هامان راجع به لایحه حمایت از خانواده و حق تابعیت و حق کار و حق ازدواج و حق نفس کشیدن زنان بی اجازه مردی صحبت کردیم، گوش به زنگ در بودیم که باز پشت آیفون به نام بخواندمان، خودش را پلیس امنیت معرفی کند و تهدید کند که اگر مهمانها را از خانه ات بیرون نکنی چنین و چنان.

در تمام این سه سال، هر بار سالنی، مکانی، جایی قرار بود راجع به حقوق بدیهی شهروندی و انسانی مان دور هم جمع بشویم و صحبت کنیم گوش به زنگ بودیم که کی پلیس همه چیز را لغو می کند و چند نفرمان را به جرم اقدام علیه امنیت، فعالیت تبلیغی علیه نظام، تمرد از دستور پلیس، تشویش اذهان عمومی بازداشت می کند و تا چند روز باید در بازداشت باشیم.

فضای این روزها، به تلخی دلم را می فشرد. در جایی زندگی می کنی که خواستن حق برابر با یک مرد امنیت ملی کشورت را می آلاید و یا نه در بهترین حالت پوزخند عصبی دوست را به همراه دارد. و در عوض هر دروغ و هر افشاگری و هر بی مسئولیتی ملی شور و هیجان و شوق مردمی لقب گرفت.
وقتی به قاضی می گوییم ما از نمایندگانمان می خواهیم قوانین را تغییر بدهند، بر سرمان داد می زند که شما چه کاره اید که به نمایندگان که از نخبگان و روشنفکران این مملکت هستند چیزی بگویید. بعد نخبگان و روشنفکران با هم بر سال مال خورده شده مردم، به خطر انداختن امنیت کلی کشور در دورانهای مختلف با گستاخی و بی شرمی افشاگری می کنند و همچنان خیلی از برابری خواهان همچنان زندانند.
شعارها و حرف ها و واکنش های عمومی، در مقابل نحوه خواست صلح آمیز ما، در مقابل خواست مسالمت آمیز ما که به هیچ فرد و گروه و اعتقادی توهین نمی کرده است... و برخورد حکومت با ما...

این چند روز، جلوی ماشین پلیس با مردم راجع به کمپین یک میلیون امضا حرف زدن، نسیمی از امنیت نداشته می آورد که بادش چشم ها را می سوزاند.
این چند روز با مردم حرف زدن در حالی که چندین نفر کنارت جمع می شوند و می ایستند و گوش می دهند و بی هراس با همه شان تک تک حرف می زنی و چشمهایت هزار بار تا دور و نزدیک دنبال ماموران امنیت ملی نمی گردد، حق بدیهی امنیت را به یادت می آورد که مدتهاست شمه ای از آن را هم نچشیده ای. نه در خیابان و نه در آرامش درونی زندگیت.
حالم خوب نیست وقتی کاوه 41 روز بازداشت است و مردم شهرش را نمی بیند که از میزان فشار چه شعارها می دهند، چه حرفها می زنند و با چه لحن هایی همدیگر را توصیف می کنند.
حالم خوب نیست وقتی می بینی که این حکومت و این نظام آرامش در برخورد با مردم را بلد است و شما را نفی می کند در حالی که کتاب خواندن ما در خانه مان هم جرم به شمار می رفت.
حالم خوب نیست وقتی آوای تشکر مردم از نیروی انتظامی را می شنوم و همچنان حضور آن را در زندگی ام دقیقه به دقیقه تحمل می کنم.
حالم خوب نیست وقتی لجبازی جایگزین درک و همراهی است.
حالم خوب نیست وقتی نمی خواهند ببینندمان درحالی که وجود داریم، وقتی ترجیح می دهی نشان بدهی که ...
همیشه فاصله ها را من و ما پر نخواهیم کرد...

دوشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۸

كور خوندي

كور خوندي


فكر مي‌كردي زنجيرهاي گرداننده چرخ مخرب كه شل شد ايستاندنش ساده تر مي‌شود


كور خوندي


فكر مي‌كردي دور از چرخيها به ايستاندنش همراه مي‌شوند


كور خوندي


فكر مي‌كردي له شدگي بخشي از پروسه ايستاندن است كه درمان مي‌شود


كور خوندي


هر لحظه كه بخواهي دوباره سرپا بايستي، بي‌مقاومت در برابر چرخ يا با مقاومت، تو اولين هدف چرخ هستي براي رد شدن از رويت

فقط براي اينكه يادت بماند كه كور خوندي

چهارشنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۸۸

جلوه كاوه

بيش از يك ماه مي‌شود كه خودم از اينجا گم شده‌ام.

به دوستي مي‌گفتم، وقتي در شرايط ناامني مطلق باز نقطه‌هايي، ‌تكه‌هايي، ‌دوستهايي براي اطمينان كردن داري...گرفتار آمدن همان دوستها در شرايط نا امني مطلق بر احساس امنيت نداشته ات چنان محكم لگد مي‌فشارد كه نفس به شماره مي‌افتد.


ديدن مادر- پدر كاوه بوديم كه كاوه از بند عمومي مردان اوين زنگ زد. بعد از حال و احوال و خوش بش سرحالش اولين سوالش اين بود كه از مغيثه (قاضي دادگاه پرونده‌ام) چه خبر؟

نمي‌دانستم بخندم يا گريه كنم؟ موضوع را عوض كردم از بازجويي و وضعيتش پرسيدم و ... و باز با اين سوال تمام كرد كه پرستو جواب اعتراض حكمت چي شد؟

فردا صبحش جلوه از بند عمومي زنان اوين تماس مي‌گيرد، خوشحالي صدايش برق مي‌زند و معلوم مي‌شود كه بالاخره بعد از يك ماه اجازه ملاقات نيم ساعته با كاوه را دادند و همديگر را ديدند و سراغ از صداي كتك و ضرب و شتم همديگر موقع بازجويي گرفتند و ...

بعد از خبر ديدارش سوال بعدي جلوه هم همين است: به كاوه كه نگفتي به من مي‌گويي جواب اعتراضت چي شد؟
و در جواب اعتراض من كه الان وقت اين حرفها نيست و حالا شما بياييد بيرون و بعد حكم من، ‌مي‌گويد نه ديگر من و تو هم پرونده اي شديم تا راضي كند من را كه خبري بدهم.



هر دو بلاتكليف 30 روز است در زندانند و اولين سوالشان راجع به حكم من است.


ياد حرفهاي پوچ مي افتم.

ياد دوستهايي مي‌افتم كه نه در ناامني اماني دارند و نه درامنيت شاديي.

ياد ادعاهاي بزرگ و دهن پركن نخبگي و مردم-بآوري و فرهنگ مي‌افتم.

ياد دوستهايي مي‌افتم كه اين چند ماه، حتي از يك تماس كوچك،‌ يك ديدار كوچك با من هم واهمه داشتند مبادا كه پاي آلودن امنيت ملي كشور توسط من گوشه دامنشان را بگيرد و از حرفها و بحث‌هاي آزادي و دموكراسي‌شان باز بمانند.

ياد حرفهاي پوچ.... ياد... ياد..

سه‌شنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۸

اعتراض به بازداشت های خشن و غیر قانونی 1 می

به ادامه بازداشت فعالان کارگری و کمپینی پایان دهید

جمعه 11 اردیبهشت 1388 مصادف با روز جهانی کارگر گردهمایی مسالمت آمیزی که قرار بود به دعوت تشکل های کارگری در پارک لاله برگزار شود، پیش از شروع به خشونت و بازداشت کشیده شد. در میان بازداشت شدگان مردم رهگذر، کارگران، دانشجویان و فعالان کارگری و همچنین برخی از فعالان کمپین یک میلیون امضا حضور داشتند. در حالی که طبق اصل 27 قانون اساسی حتی برگزاری تجمعات مسالمت آمیز منع قانونی ندارد.

برخی از بازداشت شدگان روز جهانی کارگر به "تبانی برای شرکت در تجمع"، "اقدام علیه امنیت" و "اخلال در نظم عمومی" متهم شده و اکنون به قید کفالت و وثیقه آزاد شده اند اما بسیاری دیگر همچنان در بازداشت بسر می برند. بنا بر اظهارات خانواده زندانیان، بازداشت شدگان در بند 240، تحت بازجویی همراه با اعمال خشونت (از جمله لگد زدن به شکم و پهلو ها، زدن سیلی و مشت به صورت، کوبیدن زندانی به دیوار و و ضرب و شتم طولانی مدت ) قرار گرفته اند، طی روزهای اخیر با توجه به انتقال آنان به بند عمومی، برخی از آنان را مجددا به بند 209 و 240 منتقل کرده و مورد ضرب وشتم قرار می دهند.

به رغم ابراز نگرانی های بسیار خانواده ها و ارسال شکایت نامه هایی از سوی آنها به دفتر رئیس قوه قضائیه، کمیسیون اصل نود، کمیسیون امنیت ملی و... هیچ توضیح و پاسخ روشنی در مورد وضعیت افراد بازداشتی داده نشده است. بر اساس اظهارات خانواده ها از میان مردان بازداشتی حدود 20 نفر همچنان در زندان اند و از میان فعالان کمپینی، کاوه مظفری همچنان در بازداشت بسر می برد و گفته می شود که زیر فشار روحی و فیزیکی بسیار بوده است.

جلوه جواهری را با آنکه در زمان برگزاری مراسم در پارک حضور نداشت در ساعات بامدادی 12 اردیبهشت در منزل مسکونی اش بازداشت کردند. همسر او ، کاوه مظفری در روز 11 ازدیبهشت پیش از شروع مراسم روز کارگر در پارک لاله بازداشت شده بود و وقتی ماموران با یک حکم بازرسی بدون عنوان (طبق گفته مظفری) به همراه وی برای تفتیش منزل مراجعه کردند جواهری را نیز به زور و بدون حکم بازداشت با خود بردند و سپس در خانه را نیز پلمب کردند. با آنکه همه زنان بازداشت شده در روز جهانی کارگر آزاد شدند، و علاوه بر این بازجویان پرونده به جواهری گفته بودند که او به اشتباه بازداشت شده اما وی را همچنان در حبس غیر قانونی نگه داشته و به بازجویی از وی و همسرش به خاطر فعالیت در کمپین ادامه می دهند و نیز آنها را ضمن اتهام زنی های بی اساس تحت فشار قرار داده اند.

ما امضا کنندگان این بیانیه از مسئولان قضایی کشور به ویژه رئیس قوه قضائیه، خواهان تضمین امنیت جسمی و روانی بازداشت شدگان و پایان دادن به شکنجه های روحی و روانی بر زندانیان و نیز، تبرئه همه متهمان روز جهانی کارگر و آزادی بی قید وشرط کلیه فعالان مدنی از جمله دو فعال کمپین یک میلیون امضا جلوه جواهری و کاوه مظفری هستیم



بیانیه اعتراضی بیش از 800 نفر برای آزادی فعالان کمپینی: جلوه جواهری و کاوه مظفری و فعالان کارگری

سه‌شنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۸

بازگشت وحشيگيري با فعالان مدني

ديگر مصلحتي وجود ندارد.

بازداشتي‌هاي روز كارگر را دارند زير شكنجه مي‌‍زنند و به زور اعتراف مي‌گيرند.

كاوه خيلي تحت فشار است و بارها مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.

...

امیر بعد از خستگی های زندان، آزاد پیشمان است.


جلوه

کاوه

...

یکشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۸

دوشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۸

جمعه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۸

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۸

همگرایی زنان برای انتخابات چگونه و توسط چه کسانی؟

این نوشته بیش از آنکه نقد باشد، چند پرسش و بعد توضیح من برای نپیوستن به همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات است.

به واقع من حتی فرصت خواندن و دنبال کردن مو به موی این همگرایی را نیافته ام و تا مدتها درست نمی دانستم هدف واقعی این همگرایی چیست و دلیل مختص شدن مطالبات آن به دو مورد ذکر شده چیست.
مقاله های "شکار ثانیه ها"، "مبانی تئوریک همگرایی جنبش زنان در انتخابات" و "همگرایی جنبش زنان در مواجهه با قانون اساسی" دید مشخص تری از این همگرایی برای من به وجود آورد به اضافه چندین سوال.

موضع حمایت کنندگی ائتلاف
در مقاله دوم تعریف های مفیدی از ائتلاف به معنای عام و این همگرایی به معنای خاص آورده شده است:
در مشخصه های ائتلاف آمده است: "ائتلاف یک وحدت مشروط و زمان دار است، و تنها شرط شرکت در آن، پشتیبانی از خواسته مشترک ائتلاف است."
اما چگونگی پشتیبانی مشخص نشده است؟
در این بین من وجه اشتراک بین این همگرایی و کمپین یک میلیون امضا را هم که به نظرم جزء بزرگترین ائتلافهای معاصر بوده است می آورم تا شاید برای خودم سوالها واضح تر باشد.

کمپین یک میلیون امضا هم برای تغییر ده مورد قانونی تا رسیدن به یک میلیون امضا از افراد مختلف و با افکار و ایده های متفاوتی تشکیل شد.
"پشتیبانی از ائتلاف، یا ائتلاف پشتیبانی: افراد و گروهها می توانند از یک ائتلاف، پشتیبانی و اعلام حمایت کنند، در حالی که ائتلاف تعهدی در پشتیبانی از مشارکت کنندکان خود ندارد، مگر آن که ائتلاف به منظور پشتیبانی از فرد یا گروه معینی باشد. ائتلاف فقط می تواند مدافع حامیان خود در جهت طرح خواسته های معین ائتلاف باشد و هر آنچه با اندک تفاوتی از این دامنه خارج شود از تعهد ائتلاف خارج خواهد بود."
وقتی از "عدم تعهد ائتلاف" در پشتیبانی از مشارکت کنندگان و توامان با آن "دفاع کردن از حامیان" در جهت طرح خواسته ها صحبت می شود، این سوال برای من پیش می آید که چطور این دو مورد متضاد کنار هم قرار می گیرند و این اختلاف واژه های "نداشتن تعهد" و در عین حال "توانستن در حمایت" توسط چه کس یا کسانی و یا در چه جریانی مشخص می شود؟
یعنی چطور یک ائتلاف به این مشخصه می رسد که پشتیبانی از حامی شماره آ در تعهد ائتلاف نیست و در نتیجه انجام نمی شود ولی حمایت از حامی شماره ب جز توانایی های ائتلاف است، پس انجام میشود؟

پایداری یک ائتلاف
در مورد همگرا کردن افراد جامعه حول یک موضوع خاص و کم کردن هزینه با حضور افراد بیشتر، مقاله بسیار خوب و دقیق بیان شده است.
اما سوال دیگری برای من پیش می آید که چرا در جامعه مان با وجود ائتلافهای مختلف، پایداری افراد در آن ائتلاف (حتی فقط تا محقق شدن هدف آن ائتلاف ) کمتر از دیگر جاهای دنیا است؟
خیلی از افرادی که به این همگرایی جدید، پیوسته اند جز اعضا و یا حامیان اولیه کمپین یک میلیون امضا بوده اند، که عملن در زمان حال پیوستگی با کمپین ندارند و یا به معنی دیگر هویت کمپینی در خود نمی بینند.
بی شک یکی از دلایل ریزش نیرو، وجود اشکالات ساختاری و نیز افزایش هزینه ها است که هر کدام از این موارد می تواند به طور حلقه بی پایان دیگری را نیز افزایش دهد و برعکس.
اما جدا از این دو گزینه که حتمن در مورد بقیه کسانی که هنوز در کمپین فعالیت می کنند هم فشار می آورد، عدم مدارا و انعطاف ناپذیری و بازتولید نکردن خویش و فرآیند نیز می تواند دلایل دیگر جدایی های زودرس افراد از ائتلاف ها باشد.
چه بسا اگر خیلی از کسانی که جز اعضای کمپین بودند و امروز نیستند، در ائتلاف کمپین می مانند و به جای ترک، طرح نظر و انتقاد و پیشنهاد عمل می کردند، حجم هزینه های کمپین به اندازه حالا نبود.
چه بسا اگر خیلی از اشکالات کمپین، از جمله اشکال ساختاری که خود من جز یکی از مطرح کنندگان آن به طور عمومی از 7 فروردین 86 به بعد بودم با مسئولیت و تعهد جمعی بررسی و اصلاح می شد، هم هزینه ها کمتر بود و هم پیشروی روند کمپین بهتر.
این بار سوال من از همگرایی از جنس دایره بسته و تکراری انتقادها که در این مقاله آمده نیست، بلکه من به این فکر می کنم که وقتی در کمپین سخن از استفاده از حق درخواست ملاقات و مطرح کردن خواسته ها از دولت-مردان بود چرا واکنشی که فائق می آمد واکنش پس زننده بود؟ برعکس رویکرد همگرایی انتخابات. و چرا امروز که فاطمه مسجدی و مریم بیدگلی که بارها دلسوزانه از حق مطالبه همراهی شرعیت در حقوق زنان استفاده کردند و ملاقات های متعددی با مراجع تقلید داشته اند، در شلوغی انتخابات و همگرایی، بازداشتشان کمترین حمایت را جلب می کند؟ منظورم حمایت ائتلاف همگرایی انتخابات نیست، بلکه منظورم افراد ائتلاف کمپینی پیوسته به همگرایی انتخابات هستند.

عضویت در کدام ائتلاف ترجیح دارد؟
در مقاله تئوری همگرایی آمده است : فعالان سنتی طرفدار همه یا هیچ هستند. آنها به راحتی نمی پذیرند که در کنار افراد دیگر با گرایش های متفاوت قرار گیرند. یا تن به ائتلاف نمی دهند و یا در ائتلاف می خواهند، تصمیم گیرنده باشند.
از نظر برخی از فعالان سنتی، یک فعال جنبش هم باید به فعالیت های زیست محیطی بپردازد، هم از حقوق زنان حمایت کند، هم طرفدار حقوق کودکان باشد هم به مخالفت با اعدام کودکان بپردازد، هم از حقوق معلمان و کارگران پشتیبانی نماید، هم طرفدار دانشجویان مبارز باشد، هم به آزادی زندانیان سیاسی بیاندیشد، هم از حقوق وبلاگنویسان حمایت کند هم به اعدام های 67 اعتراض کند، هم...
در حالی که جانبداری از همه این ها می تواند مغایرتی با هم نداشته باشد، عدم تفکیک این عرصه ها منجر به ظهور جمع محدودی از فعالان مدنی است که فعالیت مدنی کار تمام وقت آنها شده است و چون هزینه سنگینی را بابت این مشارکت می پردازند از دیگرانی که مایل به پرداخت این هزینه سنگین نمی باشند شاکی هستند
که به نظر من هم تحلیل و تعریف مناسبی است. اما باز سوال من قوت می گیرد که اعضای کمپین چطور می توانند هم در ائتلاف قبلی فعالیت کنند که خواست تغییر قوانین مدنی از پایین را داشت و هم در ائتلاف انتخابات که خواست تغییر موضوع کلی تر، این بار قانون اساسی از بالا را دارد؟ و علاوه بر تمام هزینه هایی که به خاطر کمپین می پردازند، بخش دیگری از مسئولیت و هزینه کار دیگری را هم بپردازند، مگر اینکه یکی را برای دیگری ترک کنند.
می خواهم این سوال ذهنی را بلند مطرح کنم که بعد از دوازده روز از بازداشت غیر قانونی جلوه جواهری، آن هم به ظاهر فقط برای فعالیت در کمپین، آیا سایت های کمپین و اعضای آنها : "کانون زنان ایرانی" و "مدرسه فمینیستی" به طور مفید و مانند قبل از این عضو ائتلاف حمایت کرده اند و یا اینکه انتخابات را بر کمپین ترجیح داده اند؟
اگر هم چنین باشد باز به نظر من جای هیچ خرده ای نیست و این انتخاب شخصی افراد است در انجام کار داوطلبانه. اما اگر چنین عملکرد و چنین رویه ای منش عمومی فعالین اجتماعی شود، در آن صورت نگرانی برخی فعالان دهه ی 60 که به دلیل ترس زیاد از هزینه ها، و نبود توافق جمعی در زمانی پایدار، به انفعال نزدیک می شدند، باز-تکرار خواهد شد چرا که با افزایش فشار، افراد از ائتلافی به ائتلاف دیگر می پیوندد و تعداد محدودی می مانند با هزینه های بسیاری که حاصل کار جمعی مدت زمانی قبل است.

چرا جابجایی از قانون مدنی به قانون اساسی؟
در مورد مطالبه بازنگری در قانون اساسی هم برای من سوال پررنگی وجود دارد که تغییر رویه از سال 84 به 85 و حالا از کمپین به انتخابات، به جز مواردی که در این مقاله مطرح شده و بحث عقب نشینی از مطالبات و نیز حالا بازگشت به خواست کلی تر است، قبل از به نتیجه رسیدن یکی، مطرح کردن دیگری در بین مردم آیا بی اعتمادی به خواسته هایی را که فعالین جنبش زنان مطرح می کنند به وجود نمی آورد؟
بعد از نزدیک به سه سال مطرح کردن گفتمان برابری حقوقی در بین بخشی از مردم و حالا در همگرایی چنین بزرگی فراموشی کلی آن و مطرح کردن فقط قانون اساسی، بدون انضمام ده خواسته حقوقی کمپین، تصور کلی جامعه را که بعد از سالها اعتماد به فعالین مدنی و خواسته های آنها بود، از همین حالا در بین مردم کمرنگ کرده و از این شاخه به آن شاخه پریدن تعبیر می شود، به ویژه اینکه این همگرایی ادعای همگرایی کل جنبش زنان را دارد که در دید عموم، کمپین هم بخش وسیعی از آن شده است این روزها.

در انتها من با وجود تمام انتقاداتی که به ساختار درونی کمپین داشته و دارم، اما به دلیل قبول مسئولیت عضویت در کمپین، در عین حال که فشارهای مضاعفی بر ما وجود دارد، همچنان تمام انرژی و توانم را در پیشبرد و البته اصلاح و بازتعریف ائتلاف کمپین یک میلیون امضا می گذارم و طبیعی است که با فشار بیشتری که در سوء استفاده از فضای پر هیاهوی انتخابات وارد می شود نمی توانم و نمی خواهم که کمپین را عملن ترک و به ائتلاف همگرایی انتخابات بپیوندم.

دوشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۸

امنیت بی تار و پودمان را به کجای این شب تیره بیآویزیم؟


تنها باری که تلخیش را دیدم، وقتی بود که از بی اعتمادی و دسته بندی و چه و چه می شنیدیم.
چشمهایش سرخ شد و اشکهایش سرازیر شد، باور نمی کردم. گرچه بی اعتمادی همه مان را آزار می داد اما تصور نمی کردم آدم به آن سرحالی را چنین مچاله کند. نمی دانستم باید کی را آرام کنم؟ روای را و یا نیکزاد؟ سرش را که تو بغلم گرفتم به هق هق افتاد و من مبهوت از فشار بیرونی گفتم و ذره بودن این چالشها.
تلخ که می شد سخت تغییر می کرد، نمی خورد، نمی خندید، حرف نمی زد. یک ضرب حرف زدم و لودگی کردم و راه رفتیم تا عصبانیتش را واژه کرد و تمام. باز همان دخترک پرانرژی قبل بود اما کمی خسته.
وقتی در جمع نشسته بودم و سیلی پشت سیلی و فقط آرام نگاهم می کرد و دستم را می فشرد و تمام راه از فراموشی می گفت و باز دفعه بعد من از فراموشی و او و من و ...
به همه چیز خندیدیم برای خود کمپین، منهای طرز فکرها، منهای بی اعتمادیها، منهای نادوستیها، منهای منیتها. همه چیز منهای خود خود کمپین.

چقدر سخت آمد روز اول. هر بار شوخی و جدی که تو برو و من برمی گردم درست تا پای کوه و اصرار من که منهای همه چیز مردم را می بینیم و چه خوب مردم را دید، پای ثابت شد و انگیزه دهنده منهای همه چیز، حتی من. و این نهایت لذت بود برایم.

کار زیاد، اما فکر هم می کرد. دیگر دنبال رهبر نبود بالاخره خودش را باور کرد بی نیاز به رهبر، بی نیاز به دسته بندیی که سهمی درش نداشت، بی نیاز به تایید من و او و دیگری. بی نیاز به اینجایی و آنجایی. اگر همینجا همه چیز تمام بشود هم کمپین موفق بوده است، همین که فقط یک نیکزاد داشته باشد. نیکزادی که خودش به تنهایی کمپین شد.

بازجویم چه می فهمید، وقتی از او می پرسد "چه خبر؟" جواب می شنود :"سلامتی! شما چه خبر؟" چه می فهمید که کسانی که خود کمپین هستند، بازجو با مردم عادی که قرار است از حقوق زنان بشنوند فرقی برایشان ندارد. با هر قدرتی، با هر خشونتی، با هر حقارتی، با هر بی قانونی.

همین است که خیالم نیست که در بازجویی های شبانه اوین، یا بازیهای فنی و غیر فنی امنیتی چه می گذرد و چه می گوید و چه جواب می شنود.

همین است که خیالم نیست که برای زنان بوده است یا کارگری. کسی که هیچ دسته بندی نداشته است جز هدف، کسی که هیچ هدفی نداشته است جز برابری و آزادی کی می تواند نفس کشیدنش را جیره بندی کند؟ و فعالیتش را خطکشی کند؟
کی می تواند تعیین کند که از آزادی و برابری زنان حالا بگو و برابری گارگران پیشکش بگذار برای فرداها؟
فضای امنیتی بسته است که باشد، این اشکال نیکزاد و طاها و پوریا و امیر و کاوه نبود و نیست؛ اشکال فضای امنیتی است که جز قدرت موجود، همه چیز علیه امنیت است.
فضای امنیتی مسموم و متوهم فعالیت تبلیغی است؟ این اشکال نبود امنیت در همه سطوح است.
زنان و کارگران شعارهای دهن پرکن انتخاباتی دولت-مردان است، بگذار جایگاه هدف شعارها در دستگیری جوانان 20 -23 ساله مشخص بشود.
فضای آزاد اجتماعی برای رقابت سالم انتخاباتی است، بگذار آزادی را در تفتیش شبانه منزل امیر و کاوه و بردن بی مصداق جلوه با چشمهای کاملن باز ببینیم.

تا چند روز دیگر نیاز دارید به نگه داشتن این بچه ها برای کشف توطئه هایی علیه امنیت؟
تا چند روز دیگر نگه داشتن این بچه ها، امنیت کشور را تامین می کند و ما از بوی خوش امنیت سرمست می شویم؟
شما که مدتهاست با ما و شاید به ما می خندید و با ما زندگی می کنید و با ما همدوش قدم می زنید، از ساده بودن حرف ما می ترسید یا از سست بودن همه چیزتان؟

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۸

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۸

ماراتن امروز

بعد از 4 روز مریم تو تاریکی و باران و سرمای شب آزاد شد

نامه مادران کمپین به رئیس قوه قضائیه

جناب آقای شاهرودی

ریاست محترم قوه قضائیه

با سلام و احترام

به عرض می رسانیم بیش از دو سال است اعضا کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان به شیوه ای مدنی و مسالمت آمیز به جمع آوری امضا برای تغییر قوانین از طریق ارتباط چهره به چهره با مردم پرداخته اند و قصد دارند در نهایت امضاهای خود را به مجلس شورای اسلامی جهت درخواست اصلاح قوانین تقدیم کنند . طرح مطالبات حقوقی زنان ، خواسته ای نابجا نیست و همین تلاش ها باعث شده که برخی تبعیضات قانونی علیه زنان مورد توجه مسئولان قرار گیرد و حتی تغییر برخی از آنها مانند قانون سهم الارث زمین بعد از 70 سال اصلاح شود .

خواسته های برحق اعضاء کمپین ازابتدائی ترین حقوق همه زنان ایران است و فعالیت کمپین درجهت تحقق آن ها بوده ، نه مخالفت با نظام و یا اصول و قوانین شریعت . ولی متاسفانه حرکت و تلاش مردمی و مدنی ما همواره با سرکوب نیروهای امنیتی روبرو بوده است به طوری که اعضا ما همواره نه تنها در زندگی اجتماعی بلکه در زندگی خصوصی خود نیز امنیت ندارند . شاهد مثال: احضار، دستگیری و احکام حبس وممنوع الخروج کردن اعضا کمپین برای برگزاری مراسم ختم، عید دیدنی، مهمانی ، عیادت از بیمار ، نشست های دوستانه حتی با تعداد اندک و شرکت در جلسات و سمینارها می باشد.

دراین مدت پلیس امنیت به صورت غیر قانونی و سلیقه ای به بدترین وجه ممکن با ما ، مادران و فرزندانمان برخورد کرده است.

سوال ما ازآن مقام محترم این است که این همه فشار به اعضا کمپین چه دلیلی دارد ، آن هم با توجه به این که حرکت و تلاش جمعی برای تغییر قوانین در کمپین یک میلیون امضا منطبق بر قانون اساسی جمهوری اسلامی است؟ آیا احضار بازداشت و احکام صادره نا عادلانه و سلیقه ای برای اعضا کمپین به بهانه های مختلف قانونی است ؟ بازداشت مریم مالک دانشجوی جوان، مومن و متعهد و صدور وثیقه سنگین برای او بی هیچ دلیل و منطق قانونی ، شرعی و عرفی به چه دلیل است ؟

ما مادران کمپین از آن مقام تقاضای پاسخگویی و رسیدگی به موارد فوق و آزادی هر چه سریع تر و بدون قید وشرط مریم مالک فرزند عزیزمان را داریم.و بی صبرانه منتظر پاسخ آن مقام و مسولان در دفتر جناب آقای جمشیدی سخنگوی محترم قوه قضاییه هستیم .

با تشکر - کمیته مادران کمپین یک میلیون امضا 8/2/88

رونوشت : جناب آقای جمشیدی – سخنگوی محترم قوه قضائیه

رونوشت – سرکار خانم خالقی – مسئل محترم دفتر حمایت از حقوق کودکان و زنان

رونوشت – ریاست محترم ستاد حقوق بشر

یکشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۸

مریم بیا تا صبح به حال امنیت کشور بگرییم

تازه از دادگاه (به معنی سابق عدالت خانه) برگشته ام که خبرهای پشت هم از احضار و تفتیش و بازجویی مریم. شوکه می شوم، فکر می کنم کاش این تعطیلی خبری می گرفتم. کاش از دادگاه برنمی گشتم.

کی بود؟ هفته پیش بود؟ 5 روز پیش؟ مریم از نحوهء بازجویی این ...، "نجفی مقدم" می پرسید.
وقتی می خوانم که درست وقتی که من از روی حکمم رونوشت می کردم، مریم در ساختمان پشتی داشته عقده های مانده بچه ماموران بی قانون را پس می داده دلم خیلی می گیرد.
می دانم در کدام یک از اتاق ها بازجویی شده است.
یکی از همانها که کارآموز جدید حتی یک سال هم پشت میزهایش ننشسته. خوب می دانی، کارآموزی مراحل دارد:
باید اول مامور خیابانی باشی. از آنها که مردم را کتک می زنند، بعد از اینکه دستت آمد، بعد می رود یک درجه بالاتر، از مردم عکس و فیلم می گیری، بعد از مدت زمانی که اینها را خوب یاد گرفتی و هم و چم کار دستت آمد، به عنوان مامور تفتیش می ری.
البته می دانی مامور تفتیش برای خانه و دنبال مواد گشتن، تا مامور برای تفتیش یک فعال مدنی، هم هر چقدر مستبد باشی باز فرق می کند.
مثلن مامور فعال مدنی یا حتی سیاسی، تو لباس زیرها و نوار بهداشتی دخترها، یا تو گاز و یخچال خانه و اتاق بچه ها را نمی گردد، البته اگر کارش را بلد باشد وگرنه اگر فیلم زیاد دیده باشد که هیچ...
همه اینها را که در زمانهای کافی پشت سر گذاشتی، اگر باهوش بودی و در سلامت روانی، آنوقت بازجویی کردن را یاد می گیری.
بازجوهای حرفه ای اهل مطالعه اند و باسواد.
حالا فکر همه این کارها را یک آدم انجام بدهد. هم کتک بزند. هم عکس بگیرد، هم تفتیش کند، هم بازجویی کند، هم تو بتوانی موقع گزارش نوشتن آنقدر حواسش را پرت کنی که کاغذ رسمی بازجویی را پاره کند و دوباره از نو بنویسد.
تاره توهین هم بکند، تازه بی قانونی هم بکند. مریم را برده وزار تا صبح پرونده های همکارهایش را دوره کند و بقیه بازجویی فردا.
از ساختمان پشتی تا به اتاق بازپرس برسیم می دوید که من را جا بگذارد، راهروها را از حولش گم کرده بود و با خنده من به مسیر برگشت، مطمئنم مریم هم می تواند تمام امشب و فردا را به دستپاچگی کارآموز جدید بخندد، ما با هم به خیلی چیزها خندیده بودیم.
هر دو سوال در میان تاکید می کرد که واحد فنی برای بازجویی گذرانده و من بی واکنش به حس حقارتش می خندیدم. مطمئنم مریم هم به کوچکی کسی که می خواهد از اهداف مردم سر در بیاورد می خندد.

نگران امنیت کشور است و درست نزدیک انتخابات حیاتی به قول خودشان، دارد آزمون و خطا مامور اطلاعاتی شدن را تمرین می کند.

خنده دار نیست. بهش گفتم من تو را آدم شرعی و یا حتی مامور قضایی کشور نمی شناسم، باید یک مرجع صلاحیت دار کشوری نظرش را در مجامع عمومی در مورد کمپین اعلام کند. عصبی می شد. کاش آبروی کشور با گرفتن مریم، با عصبانیت های ناشیانه اش نبرد.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۸

ما و مساله حجاب

بچگي آدمها پر از ابراز احساسات خانواده و اطرافيان( كه انگار اولين موجود زنده اي هستي كه مي‌بينند) كه هر روز به يك شكل در مي‌آورندت و باهات عكس مي‌گيرند و صدايت را ضبط مي‌كنند و ... اين روزها هم كه كلن خود بچه را كامل ثبت مي‌كنند.


مثلن فكر كنم بيشتر آدمهاي هم نسل ما و به خصوص چند سال قبل از ما، عكس هاي لخت مادرزاد دارند، گرچه اين يك مورد بيشتر درباره شازده پسرها صدق مي‌كند و شاهكار خلقتشان كه اصرار داشته‌اند ثبت بشود كه همه بدانند پسرشان،‌ كاملن پسر بوده است.

اما در مورد دخترها هم انواع و اقسام عكسهاي مشابه هست، مثلن كلي عكس با ميني ژوب. كلي عكس وقتي موهايش افشان بوده است. كلي عكس وقتي موهايش كوتاه مثل پسرها بوده است. كلي عكس با روسري عمقزي. كلي عكس با چادر ننه جون. كلي عكس با كلاه حاج ممد آقا . كلي عكس با مايو و خلاصه...

من هم از تمام عكسهاي چپر چوله بچگيم دو تا عكس دارم با چادر گل گلي خانگي.

حالا در اين وانفساي شبها كه تا صبح به صورت فشرده پشت سر هم انواع و اقسام خوابهاي گوناگون مي‌بينم، خواب ديدم به اين دو تا عكس گير دادند.

حدس بزنيد كي ها؟
از طرفي بازجويان گرامي امنيتي كه آن را به همان مزخرفاتي كه خودشان هميشه مي‌گويند ربط مي‌دادند و پرت و پلا مي‌بافتند.
از آن طرف دوستان گرامي (فمينيست مانند) خودمان كه مي‌گفتند پس نظر تو در مورد حجاب فلان و بهمان است. و شاهد هم همان دو تا عكس 2-3سالگي.
من هم در خواب مبهوت فقط مانده بودم آخر به چنين سوالات و چنين اتهاماتي از هر دو طرف چي بايد جواب بدهم.

حالا چي شد كه اين خواب را ديدم، داشتم يك چيزهايي را جابه جا مي‌كردم از شواهدي پي بردم كه در پي مهماني برادران به خانه ما، عكسهاي بچگي من را هم به طور مفصل بررسي فرموده اند.

نتيجه اخلاقي: بابا جان! عكسهاي ايدئولوژيك نياندازيد از بچه‌هاي بيچاره فلك زده‌تان كه 20-30 سال بعد مجبور به پاسخگوي بربيآيند.

...

نمي‌دانم اين تب هاي دوره‌اي و طولاني كي مي‌خواهد دست از سرم بردارد.

پنجشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۸

کجاست در این تاریکی این همه هیچ؟

لحظه هایی که پر می شوند و خالی می شوند و باز هیچ.

اصلن اینکه چی باید بماند در انتهای لحظه ها جز خودم که بودم و هستم و هیچ.

زمانها عقب می روند و جلو می آیند و در این قژاقژ همه چیز پیدا می شود و در عین حال هیچ.

آدمهایی که بودند و نیستند و آدمهایی که هستند و نبودند و آدمهایی که هستند و هستیم و همه باز منم که همچنان هیچ.

خنده هایی که باید دوباره بهشان خندید با مکث، نگرانیهایی که باید دوباره نگرانشان شد، شادیهایی که باید به انگیزه های خوشی دوباره با تردید خوشی را جست و ترس هایی که باید دوباره ترسید اما این بار کامل.

وقتی یادم می افتد که چطور بچه ها همدیگر را متهم می کردند که عامل شکاندن اعتمادند و ما سرخوشانه از هیچ می گفتیم که بر باد رفتنی نیست، به لحظه های از دست رفته مان گه فکر می کنم دلم می خواهد فریاد بزنم، فکر می کنم که درست انتخاب کرده اند، اشتراک در هیچ هم چیزی جدید ساخت برای شکاندن.

اما هنوز هم سر حرفم هستم، تنها اشتراک ما اگر زن بودنمان باشد، همین برای همه عمر کافی است.

یکشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۸

شعبه 28 دادگاه انقلاب

آقا جایتان پر (متضاد جایتان خالی) فردا دادگاه دارم.
یک کم در گوگل محترم دنبال نام رئیس شعبه و سوابقش گشتم، در سایتهای قوه قضائیه و مرتبط که چیزی نبود، اما به جایش اسم بعضی از کسانی را که در حال حاضر و یا این اواخر در این شعبه محاکمه شده اند در آوردم، به هر حال یک دید کلی می دهد:

رکسانا صابری
سارا ایمانیان
ناهید کشاورز
محبوبه حسین زاده

مهرچهره مشرفی و همسرش
محسن نادری
محمد احسانی
نسیم سرابندی
فاطمه دهدشتی
ابراهیم مددی
معصومه ضیا
مهدی حبیبی
محمد صالح ایومن
رضا دهقان
علی عزیزی
آرمان صداقتی

این لینک هم یک چیزهایی داشت که بعضیهایش به درد می خورد

پي نوشت اطلاعات تكميلي:
يك چيزهايي اضافه كنم كه دست كم آيندگان وقتي جستجو مي كنند يك چيزي گيرشان بيايد.

قاضي اين شعبه روحاني معمي است به نام آقاي مغيثي يا مغيثه.
زياد خوش اخلاق نيستند (شما بخوانيد اصلن) البته كمي به هم حال و هوايشان بستگي دارد.
هر چي از قضاوت و بي‌طرفي و اينها شنيديد و كنار بگذاريد و بدانيد كه دست دادستان ا از پشت بستند.

راستي صداي قوي و بلند لازم داريد براي فرياد زدن اگر مي‌خواهيد البته در دادگاه از خودتان دفاع كنيد.

كلن هم شما و هم وكيلتان خودتان را براي دفاع شفاهي آماده نكنيد كه تقربن ممكن نيست.

راستي سرعتشان هم بنا به ميزان عصبانيت و حال و حوصله در صدور حكم قابل تغيير است.

شنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۸

دست گل ذهن

هر چه من تصورم از خودم آدم بزرگتر و پر هیبت تر و پر ... تر باشد، بیشتر درگیر بزرگ نشان دادن، پر هیبت نشان دادن و ... نشان دادن خودم می شوم و به همان نسبت از خود ساختگی و بزرگ تربیت کردن خودم بیشتر غافل می شوم.

حالا تصور کن چنین و چنان نشان دادن، مشغولیت ذهنی تعدادی آدم بشود که دارند کار گروهی انجام می دهند...


میزان به هم ریختگی روابط بین آدمها را نگه دار و به آن اضافه کن فعالیت اجتماعی- فرهنگی جمعی...


حاصل را به شیوه برنامه نویسان در یک گوشه ذخیره کن و هر چه فشار حکومتی و اجتماعی هم برای کار اجتماعی در ایران وجود دارد هر بار به قبلی اضافه کن...

حالا اگر تصور ذهنی هنوز همان قبلی باشد، می توانی حدس بزنی که ذهن برتری طلب چه برداشتهایی برای خودش می سازد و کجاها به، به به و چه چه از خودش می رسد و کجاها مصمم تر به برتر نشان دادن خودش پیش می رود؟

ذهنمان گاهی بازهایی با ما پیش می گیرد که هزینه اش خیلی بیش از خوش خوشان لحظه ای ذهنی است.

پنجشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۸

كرمي‌ها

كم پيش مي آيد كه از آزادي خوشحال نشوي

اما خوشحال نبود.

ديوار بلند اوين وقتي پايين پله ها مي‌ايستي كه نمي‌دانم چي؟ كه شايد تنبيه بشوي كه عزيزي آزاد شده خواهي داشت بلندترو سردتر به نظر مي‌آيد.

آرام، بي‌ذوق پايين آمد و من مانده بودم كه اين آزادي است و يا اسارت تازه؟

بي هيچ احساس بيروني، يك سلام و عليك بعد از يادآوري كردن و بعد تلفن به دوست و آشنا و آدمهاي منتظر كه خواهرم آزاد شد.

اما ايرانمهر گويي زندان تازه بود، يك زن در طي 13 روز به يك جسد زنده تبديل شده بود و باورش براي مسافر اوين سخت بود.


با همه اينها فكر مي‌كنم چقدر خوب است كه هنوز خلاصي وجود دارد
خلاصي از درد
خلاصي از اميد و نااميدي مداوم و پشت هم
خلاصي از نگراني
خلاصي از التماس به قاضي ناانسان
خلاصي از يك پا بيمارستان و يك پا دادگاه و يك پا سر كار و يك پا مريض ديگري در خانه
خلاصي از زندگي

2-3 ساعتي كه پشت اوين بوديم از گردآوري اطلاعات مجموع كساني مي‌گفتيم كه در جنبش زنان اين روزها هزينه دادند...

با خنده گفت اما هزينه هايي كه ما داديم هيچ وقت جايي نيست كه بتواند در آن ثبت بشود.
و به وضوح مي‌ديدي كه فشار چطور يك مرد را فشرده مي‌كند

یکشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۸

شنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۸

ساربان زن نباشد

وسط عصبانيت و بحث با همسرش، مي‌گويد: "همه اينها مال وقتيه كه آدم افسارشو بده دست زن." و اين جمله ‌اش را با تاكيد تو چشمهاي من نگاه مي‌كند و تمام مي‌كند.

بيشتر از اينكه ناراحت يا عصباني بشوم خنده‌ام مي‌گيرد كه چطور وسط دعوا يادش مي‌ماند يك تكه هم حواله من كند و ديگر اينكه چه بامزه كه خودش تاييد مي كند كه افساري وجود دارد كه بايد دست كسي باشد،‌حالا فقط بر سر جنسيت افسار به دست مناقشه است.

با همان نگاه قبلي صورتش را دنبال مي‌كنم و نااميد از چهره خالي من مي‌رود تو اتاق و رنگ صورتش به سرخي نزديكتر مي‌شود.

فيلم هاي نوروزي

كار بيضايي: " ما همه خوابيم" به طرز تاسف گونه‌اي كار بدي بود.

در تمام طول فيلم بغض گلويم را فشار مي‌داد و دلم براي بيضايي مي‌سوخت. نمي‌دانم اين همه فشار تا كي قرار است اين بلاها را سر ما بيآورد.
نقدي بر فيلم


"سوپراستار" هم جز يك فيلم كه خوش ساخت از كار درآمده است، با يك فيلمنامه كليشه‌اي كه مدل هاليوودي و باليوودي زيادي ازش ساخته شده است، حرف خاصي براي گفتن نداشت.
خلاصه اينكه ازش خوشم نيآمد.

چهارشنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۸

که؟

که در قماری هماره با ما به ظاهری گیج و نابلد؟

عشق


نشسته اما همیشه از ما چه ماهرانه که می برد؟

عشق

خانواده ایرانی

چرا گفتی آن هست و این نیست؟...
چرا وقتی من راست می آمدم تو کج کج رفتی؟...
چرا بمانیم وقتی تحمل همدیگر را نداریم؟...
چرا من فلانی را ببینم و تو بهمانی را نبینی؟...
چرا غرب برویم و چرا شرق نرویم؟...
چرا من تو را ... و تو او را ...؟
چرا...؟

زندگی ها فرساینده و تحمل ناپذیر می گذرد.
آدمها ناراحت، عصبانی و لجباز در سکوت و ناامنی پیش می روند. نه! درجا می مانند، نه! پس رفت می کنند.

جمعه، اسفند ۳۰، ۱۳۸۷

لحظه های دلتنگی

دلتنگی هایی فقط مخصوص یک لحظه هستند.
اما در هر حال هستند.
دلتنگی نه از آن جنس که کاش فلانی را می دیدی، یا فلانی کنارت بود، یا فلانی...
دلتنگی فقط از آن جنس که لحظه ای از ذهنت می گذرد و همان لحظه دلتنگ می شوی.
و شاید بشود احساس خوب را جایگزین دلتنگی، برایش آرزو کنی.

لحظاتی دلتنگ همه دانشجویانی بودم که این روزها هم در زندان هستند.
لحظاتی دلتنگ عشق و ...
لحظاتی دلتنگ کسانی که دیگر توان دوست داشتن ندارند.
لحظاتی...
پارسال از لحظاتی مثل حالا با اضطراب شروع شد و تا انتها احساس ناامنی اما نه ناامیدی، پررنگتر از هر حس دیگری بود.
و حالا ...
همیشه همه زندگی چیزهایی برای نگرانی دارد، دوست دارم این روزها را فقط استراحت کنم. یک سال دیگر برای نگرانی وقت هست.

چهارشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۷

شمارش معكوس 2

و روز آخر كاري:
اوضاع روبراه است. پروژه‌هايي كه دستم بود به جايي رسيد كه قول داده بودم يا شركت قول داده بود.
طرحهايي كه از طرف من در دست بررسي بود، به جواب رسيد جوري كه رئيس با لبخند بيايد و احوال پرسي كند.
خلاصه اوضاع جوري است كه بنشينم و وبلاگ بنويسم و گاهي اين روز آخري با رفقا چت كنم.

و من:
هميشه روزهاي آخر سال گلهاي رنگ و وارنگ براي باغچه خريدن مال من بوده است و حالا دل تو دلم نيست كه بتوانم رزهاي ريز سرخابي پيدا كنم به اضافه يك هديه خوشرنگ براي گلخانه‌ايها كه از تنهايي در بيآيند.

آخرين خوابها هم ته مانده اضطرابهاي امسال است.

ديشب انگار يك دنيا خسته باشم، بعد از مدتها دلم مي‌خواست جلوي چشمهاي مامان بخوابم...
نشسته نشسته، سر خوردم و ديدم گلوله شده‌ام و هر از گاهي چشم بازمي‌كردم و وقتي مي‌ديدم مامان هنوز نگاهم مي كند باز آرام خوابم مي‌برد.

و همچنان آخرين دغدغه‌هاي آخرين روزها كه نمي‌دانم چه عجله‌اي است كه همه‌اش به اين سرعت حل بشود اگر زمانش نرسيده هنوز...