روز اول گفتم شبيه يك كار انتحاري بوده. اما حالا ميگويم انتحار نبود، چون من زندهام و هنوز هم خوب بلدم شاد باشم. شايد فقط يك پوست اندازي سخت بود.
كندن از هر تعلقي، در آغوش گرفتن آزادي كامل بدون اينكه كسي خودش را محق بداند كه هر از گاهي بهش خش وارد كند حالا با هر شعار و با هر توجيهي كه ميخواهد باشد.
يكي از چهار ديوار اتاق، پنجرههايي است كه يكي از چهار ديوار پاسيو است.
هر روز صبح وقتي چشم باز ميكنم، كلي موجود زنده بيدار روبرويم منتظر هستند كه صبح به خير بگويند. حس خيلي لطيف و عجيبي است. حالا ميشود ساعتها اينجا نشست و فكر كرد و خواند و نوشت، بدون اينكه نگران اين باشي كه راحت با مهربانيت بازي ميشود.
اين بچههاي آفتابگرداني، عشق ورزيدني نيستند؟
كندن از هر تعلقي، در آغوش گرفتن آزادي كامل بدون اينكه كسي خودش را محق بداند كه هر از گاهي بهش خش وارد كند حالا با هر شعار و با هر توجيهي كه ميخواهد باشد.
يكي از چهار ديوار اتاق، پنجرههايي است كه يكي از چهار ديوار پاسيو است.
هر روز صبح وقتي چشم باز ميكنم، كلي موجود زنده بيدار روبرويم منتظر هستند كه صبح به خير بگويند. حس خيلي لطيف و عجيبي است. حالا ميشود ساعتها اينجا نشست و فكر كرد و خواند و نوشت، بدون اينكه نگران اين باشي كه راحت با مهربانيت بازي ميشود.
اين بچههاي آفتابگرداني، عشق ورزيدني نيستند؟
۳ نظر:
سلام! خوبی؟ دلم تنگ شده برات... خوب باشی... گلاره
سلام دوستم! خوبم مثل هميشه. من هم دوست دارم باز ببينمت.
شاد باشي
وای که آدم دوست داره همه این بچه ها رو از دم بوس کنه
ارسال یک نظر