جمعه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۸

تبریک سه سالگی کمپین به مامور امنیتی

شد سه سال. یادت هست؟
کی بود اولین بار؟ اردیبهشت؟ اسفند؟ یا شاید هم قبل تر.
آمدی خانه مان. آنجا را که خوب بلدی نه؟ همانجا که آدرس را با کروکی به همکارهایت دادی. همانجا که وقتی آمدند فقط اتاق من را گشتند. بالاخره تو چندین و چند بار آمده بودی و می دانستی من چه جور آدمی هستم. می دانستی هر چه هست همه در اتاق من است.
آره می گفتم، دفعه اول حجابت را برنداشتی. دفعه های بعد هم همین طور. همیشه همان طور می نشستی، حالا در پارک بود یا خانه ما زیاد فرقی نداشت.
نمی توانستی بیش از آنچه می گفتم از من سر در بیآوری. نه که آن موقع مطمئن باشم که تو همکار نجفی مقدم، همان پلیس امنیت هستی، نه. اما خوب زیاد عادت ندارم سیر تا پیاز بگویم و جزئیات نامربوط زندگیم را بچینم.
اما خوب با احتیاط می پرسیدی. تیز به نظر می رسیدی و تلاش برای جلب اعتماد هم کردی.
شماره خانه را به کسی نداده بودم. چون به کار نمی آمد از بس که خانه نبودم. اما از اینجا یعنی خانه مان خواستی که زنگ بزنی، نمی دانم درست کدام یکی از همکارهایت آن ور خط بود. رفتی از تو اتاق من صحبت کنی. جای همه چیز را خوب یادت ماند که به نجفی بگویی.
قاطی دعواها نمی شدم، گرچه هیچ هم خوش اخلاق نبودم. ترس از همکارهایت مسخره بود. خوب حواست را جمع کرده بودی که تو گزارشهایت اینها را بنویسی و تکیه کلامها را. از اینکه دختر باهوشی بودی در کارت جدن خوشم آمد. تحسین برانگیز بود. می دانی تو از نجفی باهوش تری، حتی اگر او بازجو و بازپرس بشود و درجه بگیرد و تو نه، همین خوشحال کننده است که یک زن مثل تو در جمع های کمپین بوده است، خیلی از کارگاهها را گذرانده و این طور توانمند شده است و از هوشش استفاده می کند. حالا در چه راهی با خودت است.
می دانی تو را با آن خانم همکارت که با نجفی آمده بود خانه را بگردد یا تو اتاق بازجویی نشسته بود که حفظ ظاهر کنند، مقایسه که می کنم می بینم کمپین واقعن خوب کار کرده است. نه دیگر همه را نگذار به حساب آموزش های ناجا و اطلاعات و چه و چه... . نجفی هم همه این آموزش ها را دیده بود، اما آنقدر دست پاچه بود و آموزشش ناقص بود که بین جمله هایش ناچار بود هی به من یادآوری کند که واحد فنی گذرانده برای بازجویی و تو که خوب من را می شناسی نمی توانستم خنده ام را نگه دارم این جور وقتها.
این که تو اعتماد به نفست بیشتر شد.
این که تو توانایی های خودت را پخته تر کردی.
این که آمدی CD بانک را دادم دستت. کل بانک را دیدی و بهت یاد دادم که چی است و چطور کار می کند. لپ تاپ و آن یکی کامپیوتر را دیدی.
این که تمام اطلاعات بهت می رسید از ریز و درشت که بدانی واقعن نه توهم اقدام علیه امنیت است و نه چیزی شبیه آنچه که حاجی می گفت.
این که هر جا که من و بقیه بودیم تو هم می توانستی باشی.
این که کار گروهی و تنظیم و مرتب کردن کارگاهها و بقیه کارها با من و تو و هر آدم جدید دیگری بود. و معنیش این بود که بالا و پایینی وجود ندارد.
این که بی هیجان اضافه، بی جوزدگی و بی ترس راجع به هر چیزی با هم بحث می کردیم، منصفانه بگو قابل مقایسه با اداره بود؟
یادت هست دغدغه مان زنان ناشناخته و کنشگران تازه نفس بودند و هستند؟
یادت هست قانون مداری در مبارزه برای تغییر قانون چقدر موکد در حرفهایمان بود؟ و چقدر تو و حاجی را عصبانی می کرد.
همه اینها سه ساله شد. سابقه من را اشتباه کرده بودی؟ یا تو تازه به این بخش منتقل شده بودی؟
در هر دو حالت سه سال گذشت. همه چیز سر پا است. قوانین یک به یک دارند تغییر می کنند. آدم های بزرگ تر از نجفی و حاجی حمایت کرده و حتی الگو می گیرند. حتی خود تو در آن الگوی... بگذریم جایگاه من با تو فرق می کند. من اهل افشاگری فعالیت های اجتماعی مفید نیستم.
نجفی بهت گفت تو بازجویی بهش چی گفتم؟
متن بازجویی ها به تو رسید که نوشته بودم اگر مقام قضایی و حقوقی معتبری کمپین را غیر قانونی اعلام کند، بیرون می کشم و از راه دیگری مبارزه برای حقوق زنان را پیگیری می کنم؟
متن حکم را هم که دیدی. نه تنها کمپین، بلکه هر کاری برای حقوق زنان از نظر مرجع قضایی موجه و قانونی است.
یادت است چقدر سر داوطلبان جدید کمپین بحث می کردیم و این که بجز قوانین، آگاه سازی و توانمندی زنان موضوع مهم و بخش بزرگی از هدف است. حالا این همه آدم را که تو این مدت دیدی به کنار، خودت را با قبل از آشنایی نزدیکت با ما مقایسه کن. من که می گویم دست مریزاد به کمپین.

برای کل این یک سال برای من توانمندی تو یک نفر، یک زن کافی است. برای همین تبریک سه سالگی کمپین را ویژه می خواهم به خاطر تو بگویم. اول به تو، بعد به تمام بچه هایی که در این مدت دیدی و شناختی و باهاشون رابطه گرفتی و گزارشهایش را نوشتی و حقوقت را گرفتی.
فرق بین من و تو هر چه که باشد، ما هر دو زنیم. دغدغه بودنمان در کمپین یک میلیون امضا، هر چه که باشد نیتمان زندگی برابر است حتی اگر تو از برابری که ما می گوییم زیاد خوشت نیاد، گرچه بعد از این مدت واقعن این را هم بعید می دانم.

۱ نظر:

فرشته گفت...

درود
خوب نوشتی
برات ارزوی موفقیت می کنم
تعریف آکواریمت رو زیاد شنیده بود
پایدار باشی