يكي از عللي كه امام فخر رازي در حرمت نكاح با مادر و خواهر ميآورد آن است كه چون زن در داشتن رابطه جنسي با مرد خوار ميشود، براي ممناعت از خواري، نكاح با مادر و خواهر حرام شده است، اما اين مسئله در خود قرآن نيامده است.
با اين توجيه ريشه اين همه دشنامهاي جنسي كه گاهي تبديل به مورد مزاح و جوك و شوخي هم ميشود، معلوم ميشود. و شايد بشود گفت اين ديدي است كه كلن در فرهنگ وجود دارد و تحصيلكردهترين افراد هم در پس ذهنشان اين نگرش را دارند.
اما از آن بدبختانهتر به نظرم تظاهر به ادب است كه از خانمها ميخواهند مجالس مردانه را ترك كنند، حتي اگر آن يك صحبت كوچك بين كار و در محيط كار و يا دوستانه باشد، تا به موضوعات جذاب و تحقير كننده خودشان بخندند؛ و تنها توجيهي هم كه براي كارشان ميآورند اين است كه شما ظرفيت هر شوخي را نداريد و خوب ما ميخواهيم راحت باشيم.
گاهي فكركردن به ريشهي چيزهايي كه بسيار به نظرمان ساده و بديهي مي آيد، به چنان مغلمهاي ميرساند آدم را كه تصور ميزان تحقير زن در اين فرهنگ هوش از سر آدم ميپراند.
اين را چند وقت پيش نوشتم ولي پستش نكرده بودم تا امروز كه فكر كردم گاهي حس مسئوليت مردان در برابر زنان هم به همان نسبت ريشه از حقير پنداشتن و ناتوان پنداشتن زن نسبت به مرد دارد.
به طور خاص اين كه زنان عواطف و احساسات شكنندهاي دارند و بر اساس احساساتشان ممكن است نتوانند درك صحيحي از واژهها و ابراز تمايل داشته باشند، بنابراين صحبت از احساسات واقعي به خاطر خود آنها كامل حذف. و آن هم درست وقتي كه هر فشار و زحمتي را به زن تحميل ميكنيم فقط به خاطر زنبودگيش و با شعار آزادي و زندگي شخصي و خزعبلات مشابه ديگر.
همين است كه گاهي جملاتي در عين احترام خاص كه در ظاهر دارند نفرت انگيزترين جملاتي هستند كه آدم ميشنود.
با اين توجيه ريشه اين همه دشنامهاي جنسي كه گاهي تبديل به مورد مزاح و جوك و شوخي هم ميشود، معلوم ميشود. و شايد بشود گفت اين ديدي است كه كلن در فرهنگ وجود دارد و تحصيلكردهترين افراد هم در پس ذهنشان اين نگرش را دارند.
اما از آن بدبختانهتر به نظرم تظاهر به ادب است كه از خانمها ميخواهند مجالس مردانه را ترك كنند، حتي اگر آن يك صحبت كوچك بين كار و در محيط كار و يا دوستانه باشد، تا به موضوعات جذاب و تحقير كننده خودشان بخندند؛ و تنها توجيهي هم كه براي كارشان ميآورند اين است كه شما ظرفيت هر شوخي را نداريد و خوب ما ميخواهيم راحت باشيم.
گاهي فكركردن به ريشهي چيزهايي كه بسيار به نظرمان ساده و بديهي مي آيد، به چنان مغلمهاي ميرساند آدم را كه تصور ميزان تحقير زن در اين فرهنگ هوش از سر آدم ميپراند.
اين را چند وقت پيش نوشتم ولي پستش نكرده بودم تا امروز كه فكر كردم گاهي حس مسئوليت مردان در برابر زنان هم به همان نسبت ريشه از حقير پنداشتن و ناتوان پنداشتن زن نسبت به مرد دارد.
به طور خاص اين كه زنان عواطف و احساسات شكنندهاي دارند و بر اساس احساساتشان ممكن است نتوانند درك صحيحي از واژهها و ابراز تمايل داشته باشند، بنابراين صحبت از احساسات واقعي به خاطر خود آنها كامل حذف. و آن هم درست وقتي كه هر فشار و زحمتي را به زن تحميل ميكنيم فقط به خاطر زنبودگيش و با شعار آزادي و زندگي شخصي و خزعبلات مشابه ديگر.
همين است كه گاهي جملاتي در عين احترام خاص كه در ظاهر دارند نفرت انگيزترين جملاتي هستند كه آدم ميشنود.