جمعه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۸
تبریک سه سالگی کمپین به مامور امنیتی
کی بود اولین بار؟ اردیبهشت؟ اسفند؟ یا شاید هم قبل تر.
آمدی خانه مان. آنجا را که خوب بلدی نه؟ همانجا که آدرس را با کروکی به همکارهایت دادی. همانجا که وقتی آمدند فقط اتاق من را گشتند. بالاخره تو چندین و چند بار آمده بودی و می دانستی من چه جور آدمی هستم. می دانستی هر چه هست همه در اتاق من است.
آره می گفتم، دفعه اول حجابت را برنداشتی. دفعه های بعد هم همین طور. همیشه همان طور می نشستی، حالا در پارک بود یا خانه ما زیاد فرقی نداشت.
نمی توانستی بیش از آنچه می گفتم از من سر در بیآوری. نه که آن موقع مطمئن باشم که تو همکار نجفی مقدم، همان پلیس امنیت هستی، نه. اما خوب زیاد عادت ندارم سیر تا پیاز بگویم و جزئیات نامربوط زندگیم را بچینم.
اما خوب با احتیاط می پرسیدی. تیز به نظر می رسیدی و تلاش برای جلب اعتماد هم کردی.
شماره خانه را به کسی نداده بودم. چون به کار نمی آمد از بس که خانه نبودم. اما از اینجا یعنی خانه مان خواستی که زنگ بزنی، نمی دانم درست کدام یکی از همکارهایت آن ور خط بود. رفتی از تو اتاق من صحبت کنی. جای همه چیز را خوب یادت ماند که به نجفی بگویی.
قاطی دعواها نمی شدم، گرچه هیچ هم خوش اخلاق نبودم. ترس از همکارهایت مسخره بود. خوب حواست را جمع کرده بودی که تو گزارشهایت اینها را بنویسی و تکیه کلامها را. از اینکه دختر باهوشی بودی در کارت جدن خوشم آمد. تحسین برانگیز بود. می دانی تو از نجفی باهوش تری، حتی اگر او بازجو و بازپرس بشود و درجه بگیرد و تو نه، همین خوشحال کننده است که یک زن مثل تو در جمع های کمپین بوده است، خیلی از کارگاهها را گذرانده و این طور توانمند شده است و از هوشش استفاده می کند. حالا در چه راهی با خودت است.
می دانی تو را با آن خانم همکارت که با نجفی آمده بود خانه را بگردد یا تو اتاق بازجویی نشسته بود که حفظ ظاهر کنند، مقایسه که می کنم می بینم کمپین واقعن خوب کار کرده است. نه دیگر همه را نگذار به حساب آموزش های ناجا و اطلاعات و چه و چه... . نجفی هم همه این آموزش ها را دیده بود، اما آنقدر دست پاچه بود و آموزشش ناقص بود که بین جمله هایش ناچار بود هی به من یادآوری کند که واحد فنی گذرانده برای بازجویی و تو که خوب من را می شناسی نمی توانستم خنده ام را نگه دارم این جور وقتها.
این که تو اعتماد به نفست بیشتر شد.
این که تو توانایی های خودت را پخته تر کردی.
این که آمدی CD بانک را دادم دستت. کل بانک را دیدی و بهت یاد دادم که چی است و چطور کار می کند. لپ تاپ و آن یکی کامپیوتر را دیدی.
این که تمام اطلاعات بهت می رسید از ریز و درشت که بدانی واقعن نه توهم اقدام علیه امنیت است و نه چیزی شبیه آنچه که حاجی می گفت.
این که هر جا که من و بقیه بودیم تو هم می توانستی باشی.
این که کار گروهی و تنظیم و مرتب کردن کارگاهها و بقیه کارها با من و تو و هر آدم جدید دیگری بود. و معنیش این بود که بالا و پایینی وجود ندارد.
این که بی هیجان اضافه، بی جوزدگی و بی ترس راجع به هر چیزی با هم بحث می کردیم، منصفانه بگو قابل مقایسه با اداره بود؟
یادت هست دغدغه مان زنان ناشناخته و کنشگران تازه نفس بودند و هستند؟
یادت هست قانون مداری در مبارزه برای تغییر قانون چقدر موکد در حرفهایمان بود؟ و چقدر تو و حاجی را عصبانی می کرد.
همه اینها سه ساله شد. سابقه من را اشتباه کرده بودی؟ یا تو تازه به این بخش منتقل شده بودی؟
در هر دو حالت سه سال گذشت. همه چیز سر پا است. قوانین یک به یک دارند تغییر می کنند. آدم های بزرگ تر از نجفی و حاجی حمایت کرده و حتی الگو می گیرند. حتی خود تو در آن الگوی... بگذریم جایگاه من با تو فرق می کند. من اهل افشاگری فعالیت های اجتماعی مفید نیستم.
نجفی بهت گفت تو بازجویی بهش چی گفتم؟
متن بازجویی ها به تو رسید که نوشته بودم اگر مقام قضایی و حقوقی معتبری کمپین را غیر قانونی اعلام کند، بیرون می کشم و از راه دیگری مبارزه برای حقوق زنان را پیگیری می کنم؟
متن حکم را هم که دیدی. نه تنها کمپین، بلکه هر کاری برای حقوق زنان از نظر مرجع قضایی موجه و قانونی است.
یادت است چقدر سر داوطلبان جدید کمپین بحث می کردیم و این که بجز قوانین، آگاه سازی و توانمندی زنان موضوع مهم و بخش بزرگی از هدف است. حالا این همه آدم را که تو این مدت دیدی به کنار، خودت را با قبل از آشنایی نزدیکت با ما مقایسه کن. من که می گویم دست مریزاد به کمپین.
برای کل این یک سال برای من توانمندی تو یک نفر، یک زن کافی است. برای همین تبریک سه سالگی کمپین را ویژه می خواهم به خاطر تو بگویم. اول به تو، بعد به تمام بچه هایی که در این مدت دیدی و شناختی و باهاشون رابطه گرفتی و گزارشهایش را نوشتی و حقوقت را گرفتی.
فرق بین من و تو هر چه که باشد، ما هر دو زنیم. دغدغه بودنمان در کمپین یک میلیون امضا، هر چه که باشد نیتمان زندگی برابر است حتی اگر تو از برابری که ما می گوییم زیاد خوشت نیاد، گرچه بعد از این مدت واقعن این را هم بعید می دانم.
چهارشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۸
خشكسالي و دروغ
یکشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۸
وزراي زن براي مردان كابينه كه خودشان را جمع و جور كنند
در مورد زنان اما به طور كلي موضوع تسلط گفتمان جنسي مردان به عنوان موضوعي غالب در تمام موردها، هميشگي و همه جايي بوده كه در اين نظام هم با رنگ عقايد ومذهب به نوع خودش انجام ميشده است.
اما اين بار اوضاع به كل فرق ميكند.
هتاكي، خشونت و تجاوز همه به صورت مدون وبرنامه ريزي شده، بدون نگراني از بابت افكار عمومي جامعه، شتابزده و بيمارگونه انجام شده است.
سر نخ اصلي اين شيوه، وقتي رئيس دولت نهم در رسانه عمومي، جلوي 70 ميليون آدم به طور مستقيم، ادبياتش را سرگشاده برملا ميكند، واضح ميشود.
مصاحبه با محبوبه عباسقلي زاده:
احمدی نژاد به ابتذال جلسات کابینه اعتراف کرد
جمعه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۸
بازی در زمین حریف
بحث های بسیار متفاوت در نظریه های مختلف هم در این زمینه بیان شده است.
کسانی که با اشاره به اتفاقات این دو ماه و نامشروع بودن دولت، چنین عملکردی را هم بی ارزش می خوانند.
کسانی که کمی جدای از این قضیه به تحلیل و پرداختن به شخصیت این سه زن رسیده اند و کارنامه آنها را در عملکردهای اجرایی در گذشته و با رویکرد محقق شدن خواسته های زنان بررسی می کنند.
و نیز عده ای دیگری که خودشان شامل دو گروه متفاوت می باشند گروه حامی دولت دهم و گروه منتقد. اما هر دو گروه با دلایل باز هم متفاوت چنین انتخابی را در زمینه احقاق حقوق زنان موثر و رو به جلو می خوانند.
به نظر من قضاوت کردن در چنین شرایطی نه کار ساده و نه چندان دقیقی خواهد بود. اما می خواهم شبیه خیلی وقتهای دیگر چندین مورد را همزمان در نظر بگیرم تا شاید با فکر کردن راجع به آنها بشود دید وسیع تر و کلی تری نسبت به حالا به دست آورد.
بخشندگی به زنان در دولت نهم
از کارهای ابتدایی دولت نهم (فروردین 85)، صادر کردن اجازه به زنان برای ورود به استادیوم های فوتبال بود. گرچه خیلی زود و به دستور رهبری و با نارضایتی مراجعی از جمله مصباح یزدی مجبور شد فرمانش را لغو کند، اما در هر حال اجازه ورود زنان به ورزشگاهها اولین بار بود که توسط رئیس جمهوری صادر می شد.
اولین دستور در مورد زنان با توجه ویژه به نوع خواسته های کنشگران حقوق زنان.
این تصمیم گرچه مثل خیلی از تصمیمات دولت نهم شتابزده بود، اما با نگاه ویژه به جنبش زنانی که در سال 85 هنوز خیلی فاصله داشت با بدنه وسیعی از اجتماع و کمتر شناخته شده بود، نشان می داد که رئیس دولت هوشمندی مخصوص خودش را به کار می گیرد در جلب حمایت گروههای مختلف اجتماعی که به نظرش در آن زمان بی خطر می آمدند.
اما خوب تصمیمات بعدی به تدریج نشان داد که روشش مانند بقیه کارهایش نه چندان کارآمد و نه چندان با توجه و احترام به خواست متقابل است.
فشارهای دولت نهم به زنان
روز 22 خرداد همان سال 85 اجتماع زنان در میدان هفت تیر، با نیروهای پلیس زن برای اولین بار به خشونت کشیده شد و بیش از 70 نفر دستگیر شدند.
و بعد از آن هم به تدریج طرحهای مختلف دیگری که زنان جامعه را ناراضی و کنشگران زن را به واکنش واداشت:
لایحه حمایت از خانواده
بومی گزینی جنسیتی
طرح امنیت اجتماعی
بستن تنها مجله اختصاصی زنان بعد از چندین سال فعالیت
فشار مطبوعاتی بر خبرنگاران حوزه زنان
فشار قضایی بر فعالان حقوق زنان در دادگاههای مختلف و با طرح دعاوی غیر مربوط
به زندان افکندن عالیه اقدام دوست برای مدت طولانی به عنوان اولین زندانی حقوق زنان
و فیلتر کردن چندین ده باره سایت های فعالان حقوق زنان
ویژگی شخصیتی یا استراتژی؟
اما با وجود این همچنان واکنش شخص رئیس دولت در شرایط مختلف بیشتر از آن که نشان از عدم پذیرش زنان به عنوان نیمی از جمعیت ایران و تحمل و تحقق خواسته های آنان باشد، نشانگر نوع مدیریت و شخصیت انتقاد ناپذیر و خود محور او که البته و طبیعتن با تربیت و رشد در جامعه و محیط مردسالارانه همراه بوده، داشته است.
نمونه های آن یک جمله از احمدی نژاد درجواب به محبوبه حسین زاده، خبرنگار، راجع به چند همسری است که گفته شده بود، برای مردان ایرانی یک زن هم زیادی است چه برسد به ... .
و نیز ادبیات حمایت گونه او از مشاوران زنی که در کابینه اش وجود داشت که اگر یک مرد هم باشد، همان مشاور او است.
با همه اینها به نظر من می رسد که رئیس دولت نهم، همچنان بسیار سعی کرده و می کند که حمایت خودش را از زنان اعلام کند، حالا چرایی این کار چیز مجزایی است، که شاید در یک نوشته دیگر راجع بهش بنویسم، اما در هر حال این حمایت از نوع ویژه احمدی نژادی است.
به عنوان نمونه نامه او به شاهرودی در مورد بررسی دلایل مرگ ندا آقاسلطان، در حالی که در مورد هیچ کدام دیگر از کشته شدگان خرداد و تیر 88 حتی پسر روح الامینی واکنشی نشان نداد.
تعارض وزرای زن
و نیز آخرین روش، معرفی سه وزیر زن برای اولین بار در تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی و باز در حالی است که در تمام دوران پیش از انتخابات نه در هیچ کدام از برنامه های زنان شرکت کرد و نه حتی مشاورانش حاضر به گفتگو با فعالان زنان شدند.
به نظر می آید با بی محلی به زنان و خواسته هایشان، تحت فشار قراردادن آنها و در عین حال بعد از اتفاقات این دو ماه، با انجام یک روش موثر برای امکان پیشرفت و انجام خواسته های زنان، می خواهد قوی ترین و به نظر من گسترده ترین گروه اجتماعی را در تعارضی قرار بدهد که بین مشروعیت دولت او و نیز خواسته های زنانه مجبور به انتخاب یکی بشوند تا یا با ترک خواسته هایشان دست کم در این دوره، بتواند آنها را تحت فشار قرار بدهد و تمام تلاشهای زنانه آنان را تا به این مدت امنیتی جلوه بدهد، و یا با استقبال از روش او، از تایید دولتش توسط آنها برخوردار بشود. که البته رفتار این مدت و کیفرخواست نوشته شده عواملش در جریان دادگاه بازداشت شدگان حوادث بعد از انتخابات نشان می دهد که او حالت اول را بیشتر محتمل می داند.
اما موضوع مهمی که شاید خیلی از ما در مورد خواسته های زنانه مان ممکن فراموش بکنیم، هدف محور بودن و نه شخص محور بودن آن است.
خیلی از اتفاقات مهم کشورهای مختلف در مسیر گذار به دموکراسی در زمان دیکتاتوریهای زمانشان شکل گرفته و یا لااقل بسترش فراهم شده است، آن هم درست درحالی که در خیلی از تجربه ها ساختن بستر فرهنگی در زمان استبداد با تناقضات جدی روبرو می شده.
بنابراین این بار هم نباید فراموش کنیم که به جای از بیخ و بن نفی کردن وزرای زن، می شود با انتقاد، سوال، و بررسی موشکافانه این مسیر از معرفی تا پست وزارت زنان هم دام تعارض گونه ای را که برای جنبش زنان پهن کرده شده باز و تبدیل به نفع کنیم و هم در جهت خواسته هایمان موثرترین روش را انتخاب کنیم.
مقاله های مرتبط:
شاه کلید زندان زنان در دست زنان کابینه احمدی نژاد
وزراي زني كه از مردان، مردسالارتراند / فهیمه خضرحیدری
زنان زندانی و کیفرخواستی علیه تاریخ بیداری ایرانیان
زیر پای وزرای زن را خالی نکنیم
شنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۸
حياط پشتي
جلوی در داخلی ورودی خواهران تو حیاط پشتی دادگاه انقلاب..."
4/11/2008
هيچ وقت اين پست را تمام نكردم. اما وقتي برگشتم حالم خيلي بد بود. خيلي زياد. سيگار خريدم و تا شركت دود كردم و وقتي رسيدم رفتم تو دستشويي و زدم زير گريه.
گفتم ميخواهم ازش شكايت كنم، هيچ مستندي نبود. هيچ اسمي و هيچ نشاني نبود. جز يك صدا و يك چهره كه بوي تند وقاحت مي داد.
گفتم ميروم پيدايش ميكنم، اسم و نام و نشانش را، جواب اين بود ميخواهي چطور ثابت كني كه چه گفته است؟ اعاده حيثيت مي كند و آن وقت موضوع برعكس ميشود.
تمام روزهاي بازجويي، تفتيش، دادگاه، و و و هيچ كدام شبيه آن روز نبود.
حالم از لحنش و صدايش به هم ميخورد.
***
هذيان گويه...، مينويسم كه نباشد نه اينكه خوانده بشود
خواب ديدم. دستگيري فلهاي. همه را تو يك سالن نشانده بودند. شبيه به مسجد روي زمين نشسته بوديم. در تمام خوابهاي من مكان دستگيري همشكل است. شبيه جايي كه هيچ وقت نديدهام. سرد بود. مثل آن روز كذايي.
با كسي كه يادم نيست صحبت ميكرديم. يك مرد كوتاه با موهاي روشن و پوست سفيد هم آمد كنارمان بين بحث واردشد و همراهي كرد. ( شبيه مرد حياط پشتي دادگاه انقلاب)
حرفهاي من را با تعجب گوش ميكرد. بين حرفهايم، انصار مسجد امام حسن عسگري را هم آوردم.
كسي صداكرده شد رفت.
يك نفر ديگر آمد سراغ فرمانده كل بازداشتها را گرفت، گفتم نميشناسم.
گفت هماني كه باهاش چندين دقيقه صحبت مي كردي.
باورم نميشد، گفتم اما من حرفهايي كه زدم... گفت حتمن از حرفهايت خوشش آمده.
يكي فرار ميكرد و من هم آرام به دنبالش....
همه نبودند، من بودم. او هم بود.با چند نفر لباس شخصي، نوچه هاي ...
ردپاي لجنكاري تير 88
كلي معطلي در شلوغي بينظم كلانتري و فرياد آدمهايي كه براي سازش آمدهاند، اما تا لحظه آخر احساسات و شخصيت همديگر را تكه پاره ميكنند و جناب سروان گاه آرام كننده و گاهي عصباني تر از همه، من و خانمهاي ديگري را كه منتظر ايستادند نشان ميدهد كه بعد از اين همه بحث يك تصميم بگيريد و ... ، انگار همچنان جنسيت ما ميزاني محكتر از هر چيز است براي ضعيف بودن و محق بودنمان.
رئيس پليس كلانتري ميآيد و رد ميشود. حالم بدتر ميشود.
دوباره دقيق نگاهش ميكنم. او هم مردد نگاهم ميكند.
بر سر مردي فرياد ميزند، درست خودش است.
روز 18 تير بود. در مراسم چهلم ندا هم بود.
با همان چشم هاي تيز و سرد.
با همان فرياد خشك شده از قدرت و با همان سرريز خشونت.
فكر ميكنم ديگر جايي براي دادرسي وجود ندارد.
چشم هاي ريزش چند مي ارزد؟
سمت رياست پليس به چه قيمتي تمام شده است؟
كدام محكمه مي تواند خسارت ناامني مردم را در اين چهار سال بعدي تخمين بزند؟
پنجشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۸
دوشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۸
لجنآب خوران
وقتي مجبورم تمام داستان بيخبري و تعليق و پيگيري چند صدهزارباره اين همه آدم را رديف كنم
عقم ميگيرد. از خودم متنفر ميشوم.
اسم پسرش را توي سناريوي شوي دادگاهي تلويزيوني به ترتيبي خوانده و شنيده كه فكرش را نميكرد و حالا من براي تسكينش نام كشته شده ها را بشمارم؟
فكر ميكنم مگر بياخلاقي شاخ و دم داشت؟
مثل وقتي كه آب نيست و براي رفع تشنگي، لجنآب سر بكشي. وضع خودم را ميگويم.
هرچه تو ذهنم مي گردم اميدي نميِيابم كه قطعي باشد، شايد اميد به همين بيقطعيتش است.
وقتي همه جنايتي روا ميشود و همه جور ظلم معروف مي شود، يادم از اميد نمي ماند. دست كم اميد به زندگي آن هم اين همه نزديك بيشتر شبيه خيال خوش است.
و من با امكان زود وقوع بودن چيزي كه شايد چندان هم دور نباشد تسكين ميدهم؟
یکشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۸
شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۸
يك كشته ديگر
يك جسد ديگر:
بهزاد مهاجر
بعد از 46 روز ناپديد شدن.
دايي نيما نامداري
تقريبن در جريان بوديم. در تمام طول اين مدت همه اينجاها را چندين باره سر زدند.
ميداني وسعت جنايت نبايد يكدفعه برملا بشود.
پنجشنبه بهشت زهرا مردم عزا عزاست سر داده بودند، و آنها با باتومها و لباس هاي زره پوششان دوش در دوش هم ايستاده بودند و احتمالن فقط ميلرزيدند.
مردم سينه ميزدند
حالا گلوله خورده در پزشك قانوني.
و قاضي فقط يك جمله:
متاسفم. آدمهاي بيگناهي اين وسط كشته شدهاند.
براي مقاومت تمام بازداشت شدگان
چند ده روز در تنهايي ايزوله شدهاي، اما هنوز هستي.
بازجوها عوض ميشوند
سوالها عوض ميشوند
ساعتها و روزها ميگذرد، اما تو هنوز هستي.
خبرهاي نگران كننده
فشارهاي رواني، ازخانواده و آينده و اعدام بگير تا اعتراف فلان رفيق و فلان آشنا و فلان دوست به هيچ به پوچ، به چيزي كه نبود...، اما هنوز تو هستي.
هر چه فكر كني شايد ميتوانست بشكندت
هر چه فكر كني بتواند تو را از خودت، از هر چه كه بودي، از آنچه كه هستي خالي كند، ظرفي بماني براي ريختن خزعبلات ايشان...
نشد، هنوز تو هستي. خود خودت.
شمار روزها اين بيرون از دست در ميرود.
23 خرداد كه تو را بردند تا حالا شد 49 روز
24 خرداد كه تو را بردند تا حالا شد 48 روز
25 خرداد كه تو را بردند تا حالا شد 47 روز
...
30 خرداد كه تو را بردند تا حالا شد 42 روز
...
ميبيني شمار اين روزها از دست گم ميشود، اما تو هنوز پيدايي
تو براي خودت و براي ما همه پيدايي، هميشه روشن، هميشه واضح...
فاصلهمان زياد... شايد من هم حتي از خودم گم شوم، اما تو هرگز گم نميشوي
درد كشته هايمان از تو كه هنوز هستي و به تدريج به آخرين چاره مي كشانيشان تا باز هم شايد تنها مرگ.... نه! درد شما بيشتر ميكوبد.
هنوز هستي. هنوز هستيد. تمام شماياني كه هزارباره روزها را عقب مياندازند، مگر براي شكستنتان وقت بخرند.
پنجشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۸
تبعيض انساني
پسر يكي از اعضاي موثر در انقلاب فرهنگي و تعطيلي دانشگاهها در سال 58 در زمان بازداشت در كهريزك كتك خورد پس بر در كهريزك قفل زده شد.
فرزند يكي از فرزندان برجسته نظام زير بازجويي در حد مرگ شكنجه شد پس قفل در اوين به روي نمايندگان مجلس باز شد.
زياد هم پيچيده نيست، يك قفل براي اين همه كليد...
پسر ا.ن رئيس محترم جمهور با ما هم دانشكده اي بود. كليد چندان خوش دستي نيست اما در هر حال گفتم محض اطلاع برادرها...
لينك:
بیانیه بیش از 800 نفر از فعالان جنبش زنان: فرزندان جنبش زنان را آزاد کنید
پدر کاوه مظفری: 18 تیر را از تقويم رسمي ايران حذف كنید!
نگرانی نسبت به وضعیت نامشخص شیوا نظرآهاری
سهشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۸
ما شكنجه گران
اما اين كه من چه آسيبي ميبينم، باز هم مسئولش خودش است.
بگو نه! تا برايت بشمارم كه نحوه برخورد با اعتراض مردم، ضرب و شتم
بازداشت
كشتار
شكنجه
نقض قانون
هتك حرمت و ...
مسئوليتش با كي است؟
با مردم كشته شده؟
كتك خورده؟
بازداشت شده؟
تحقير شده؟
!يا با تو
ميبيني ديكتاتورهاي كوچكي كه فضاي رشد ديكتاتورهاي بزرگ را نه در حرف و شعار و تحليل سياسي، بلكه در عمل گرم و نمور و تاريك نگه داشتيم.
قطرهاي آزادي
قاضي حداد از ديشب تا به حال در اوين مشغول صادر كردن قرار براي بازداشت شدگان است.
گويا وضعيت خيلي از آنها دارد مشخص ميشود و خيلي ها هم آزاد ميشوند.
دوشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۸
شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۸
و باز آكواريوم...
به تدريج فضاي شوك دفعتي از جامعه رسانهاي دارد كم ميشود، البته اگر كسي از اهالي رسانه هنوز بيرون از زندان باشند.
در هر حال به نظرم ديگر بيشتر سايت ها و وبلاگها و ايميل ها براي خبررساني مهم و فوري راه افتاده و دارند مرتب زحمت ميكشند.
بنابراين اينجا باز شبيه وبلاگي با حرفهاي شخصي خودم ميشود، مگر اينكه خبرهاي مهم غير انعكاس يافته اي باشد، همان طور كه قبلتر بوده است.
و اين پنجمين هفتهاي است كه مادران عزادار در تمام شهر، به ياد فرزندان كشته شده حضور خواهند داشت...
چهارشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۸
خانوادههای بازداشتشدگان در صورت تمایل برای پیگیری حقوقی با کمیته تماس بگیرند
به گزارش قلم نیوز، متن کامل اطلاعیه کمیته پیگیری امور زندانیان انتخابات به این شرح است:
پس از برگزاری انتخابات دوره دهم ریاستجمهوری و اعلام نتیجه آن که به نارضایتی بخش عمدهای از هموطنان انجامید و در پی اعلام اعتراضهای بعدی شهروندان، دستگاههای قضایی و امنیتی اقدام به بازداشت گسترده معترضان کردند.
در روند فزاینده و پرشتاب بازداشتها که عموما خارج از چارچوب و روال قانونی انجام گرفت، بسیاری از خانوادهها و بستگان افراد بازداشتشده، امکان و مجال مطلع شدن از وضعیت و چگونگی بازداشت این افراد و مراحل بعدی آن را نیافته و لاجرم در شرایط اضطراری و نگرانی بیخبری از وضعیت عزیزان خود به سر میبرند.
در همین راستا دفتری تحت عنوان "کمیته پیگیری امور زندانیان انتخابات" از سوی دو کاندیدای معترض (میرحسین موسوی و مهدی کروبی) دایر شده است که به پیگیری امور افراد بازداشتشده و تعقیب روند پرونده آنان مشغول است.
در همین خصوص از عموم هموطنان عزیز که فردی بازداشتی در دایره بستگان و آشنایان خویش دارند یا متقاضی دریافت اطلاعات و اخباری از وضعیت آنان هستند، تقاضا میشود در طول ایام هفته (از شنبه تا چهارشنبه) بین ساعات 10 صبح تا 18 بعدازظهر با شماره تلفن 77677696 تماس حاصل فرمایند یا با آدرس zendanian@gmail.com مکاتبه فرمایند.
ديروز 30 تير 88
تعداد زناني كه در بند عمومي موكل شادي هستند كم نيست. حالا ساعتهاي متمادي بدون نگراني ساعت ملاقات و چه و چه در كنار وكيلشان اطلاعات حقوقي پرونده ايشان را ميگيرند. ديگر مديريت دستگيري ها دارد به موضوع خنده تبديل ميشود.
كاوه بالاخره ديروز تماس گرفت. آنقدر خبر خوشحال كننده است كه از كارخانه كه دارم ميآيم بيرون ذهنم را مرتب ميكنم كه چه توضيحاتي را به كارخانه دار بهم و كدام بخش از كار را برايش توضيح بدهم و يك جمله هم ميگذرد كه بهش بگويم كاوه زنگ زده است.
فيلم كند ميشود ارام برميگردد عقب و ... موضوع بيربط است. جمله را پاك ميكنم. اما به هر حال كاوه زنگ زده است.
وضعيت بازداشت شدگان و بيخبري خانواده ها دارد بدتر و سخت تر ميشود.
ژيلا و همسرش هم حالا درست يك ماه شد كه در بازداشت هستند.
سهشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۸
لينك
در توضيح اين ترجمه آمده است:
این ترجمه برگردان فصل نخستِ کتابی است به همین نام که یکی از درخشانترین تحلیلها در مورد انقلاب ایران به شمار میرود. مشخصات اصلی آن به قرار زیر است:
Charles Kurzman, The Unthinkable Revolution (Cambridge, Massachusetts, and London: Harvard University Press, 2004).
دوشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۸
...
40 نفر روز جمعه در نماز جمعه دستگیر شدند.-
پي نوشت: گويا ديروز جلوي اوين ليست 68 نفره اي از بازداشت شدگان روز نماز جمعه زده بودند
شادی را با وجود خواستن کفالت آزاد نکردند.-
- برخلاف معمول برای کشته شدن این همه آدم در سقوط هواپیما یک تسلیت خشک و خالی هم نگفت
-این متن زیر را هم میزان موثق بودنش را کم تصور کنید:
مطابق اخبار دریافتی موثق ازنیروهای درون سازمانی نیروی زمینی ارتش شب گذشته (پنج شنبه مقارن با26/4/1388) تعداد 36 نفر از فررزندان غیور،قهرمان و متعهد ایران زمین کههمگی از درجه داران و افسران جزء و ارشد نزاجا بوده اند در هیئتی به نامهیئت متوسلین به قمر بنی هاشم واقع در منطقۀ شهر ری(شاه عبدالعظیم) درمراسم هفتگی خود که مطابق هر هفته شب های پنج شنبه دعای کمیل برگزار مینموده اند گرد هم می آیند،پس از مراسم دعای کمیل در رابطه با جریاناتاخیر و سرکوب گسترده مردم از سوی سپاه پاسداران و بسیج گفتگو هایی صورتمی پذیرد که مقرر می گردد همگی در مراسم نماز جمعه دوشادوش مردم به نشانهاعتراض با لباس مصوب نظامی حاضر شوند و نسبت به کشتار بیرحمانه مردم توسطبسیج و سپاه پاسداران و سرکوب گسترده معترضین اعتراض خود را نسبت به اینروند و حمایت از مردم اعلام نمایند به گزارش موثق تمام این افراد دربامداد روز جمعه توسط سازمان حفاظت اطلاعات ستاد کل نیروهای مسلح ادارۀضد براندازی در منازل خود به اشکال وحشیانه ای دستگیر و به مکان نامعلومیانتقال داده می شوند.
1.سروان مهدی مقدم رسته عمران و استحکامات محل خدمت: پادگان فتح محلسکونت خانه های سازمانی لویزان
2.ستوان دوم سهراب لواسانی رسته زرهی محل خدمت پرندک محل سکونت خانه هایسازمانی پرندک
3.سرگرد سید مرتضی امیری رسته مخابرات محل خدمت قرارگاه پشتیبانی فجر محلسکونت لویزان
4.گروهبان یکم هادی شفاهی رسته عمران و استحکامات محل خدمت پرندک محلسکونت خانه های سازمانی پرندک
5.سروان محسن اطاعتی سیاه کوه رسته بهداری محل خدمت ستاد نیروی زمینی محلسکونت خانه های سازمانی کوی زینبیه
6. استواردوم علی اصغررضوانی رسته پیاده محل خدمت تیپ 23 محل سکونت پاکدشت ورامین
7. گروهبان یکم رحیم سلطان آبادی رسته پیاده محل خدمت تیپ 23 محل سکونت لویزان
8.ستوان سوم شاهین روزبهانی رسته اداری محل خدمت باشگاه تیراندازینیروزمینی محل سکونت مهرآباد جنوبی
9.سروان رضا نوری شاه وردی رسته اداری محل خدمت ستاد نیروی زمینی
10.گروهبان یکم روح الله داداشی رسته اردونانس محل خدمت پادگان فتح محلسکونت کوی زینبیه
11.ستوان یکم اصغر امان اللهی رسته دارایی محل خدمت ستاد نیرو زمینی محلسکونت لویزان
12.گروهبان یکم رامین ارسنجانی رسته توپخانه محل خدمت پرندک محل سکونت شهرک پرند
13. ستوان سوم محمد گنابادی رسته زرهی محل خدمت تیپ 23 محل سکونت خانههای سازمانی پرندک
14.ستوان دوم علی نقی جوان رسته دارایی محل خدمت پادگان فجر محل سکونت کوی زینبیه
15. سرگرد بازنشسته عیسی توکلی محل سکونت خیابان جی
16.ستوان دوم رسول قلیوند رسته اداری محل خدمت پادگان آموزشی لشگرک محلسکونت لویزان
17.استواریکم غلامرضا ملک نژاد رسته دژبانی محل خدمت ستاد نیرو زمینی محلسکونت فلاح
18.ستوان دوم محمد مهدی قره بیگی رسته مخابرات محل خدمت پادگان فتح محلسکونت اسلامشهر
19. استواریکم رحمان صادقی رسته زرهی محل خدمت تیپ 23 محل سکونت گوهردشت کرج
20. گروهبان یکم حسن تقی نیا رسته دژبانی محل خدمت پادگان فتح محل سکونتخانه های سازمانی لویزان
21. سروان علیرضا محققی رسته جنگ الکترونیک محل خدمت ستاد نیرو زمینی محلسکونت لویزان
22. ستوان سوم کیانوش سلامی قزوینی رسته مخابرات محل خدمت پادگان فجر محلسکونت کوی زینبیه
23. گروهبان یکم علی اکبر باغستانی رسته ترابری محل خدمت ستاد نیرو زمینیمحل سکونت خانه های سازمانی پرندک
24. استوار یکم آرش جانلو رسته پیاده محل خدمت تیپ23 محل سکونت خانه هایسازمانی پرندک