این روزها خیلی به ازدواج فکر می کنم. شاید کمی طبیعی باشد، کمی هم فشار و کمی هم نیاز به همرنگ جماعت شدن و خارج شدن از فوکوس متفاوت بودن از دیگرانِ اکثریت.
هر چی فکر می کنم، می بینم در بهترین شرایط و با گرفتن تمام حق و حقوق برابر، باز هم ازدواج یک جاهایی بدجوری می لنگد.
دوستی بعد از بحث های معمول این طوری، خیلی جدی به من گفت که تو افراطی هستی و از نمودهایش هم این که اصل ازدواج را قبول نداری.
بهش گفتم، من که از همین اول صادقانه می گویم نمی توانم و نمی خواهم با یک قرارداد رسمی تا آخر عمر با یک آدم زندگی کنم، افراطی هستم یا کسی که به طور رسمی و قراردادی امضا می دهد و صد جا ثبت می کند، چیزی را که هیچ خبری از آینده و شرایط اجتناب ناپذیرش ندارد؟
گفت خوب این قرارداد یک مگری هم به اسم طلاق دارد، گفتم درست اما مگرش دست کم از نظر احساسی برای مخاطب (همسر) مثل مرگ است برای زندگی. چند نفر از ما در مورد مرگ خودمان ممکن و بدیهی و هر لحظه حاضر فکر کردیم؟ هزارتا هم مثل و متل قدیمی و نمونه جدید می شود آورد از دائم العمر تصور کردن ازدواج.
دوست دیگری که چندین سال از ازدواجش می گذشت، به شوخی- جدی در یک بحث دیگر پیشنهاد می داد که قرارداد ازدواج باید از اول 5 ساله در نظر گرفته بشود، بعد اگر طرفین خواستند بعد از آن با فاصله زمانی های مشخص تمدیدش کنند. مثل هر قرارداد رسمی دیگری که زمان دارد، مگر مالکیت. پس اگر ازدواج مالک دیگری شدن نیست، آن هم باید زمان محدود داشته باشد.
این پیشنهاد خیلی به نظرم معقول آمد حتی تا آنجا که به عنوان یک شرط ضمن عقد اضافه بشود، دوستان متاهل نظر بدهند که چقدر عملی است و چقدر مفید می تواند باشد؟
اگر بدانی قرار است با کسی از حالا تا فلان سال رابطه داشته باشی، در انتهای آن سال، همه چیز انسانی تر پیش می رود و طرفین کمتر آسیب می بینند، از تمام جنبه ها. نسبت به وقتی که از حالا تا ... قرار می گذاری و یکدفعه، سر یک زمان نامعلوم طرف بخواهد قرارداد را از بین ببرد.
اما یک سوال نسبتن مرتبط: (فقط مخصوص مردها)
آیا کسی حاضر است، قرارداد ازدواج را با حذف بخش احساسی- جنسی آن برای طرفین و با موکول کردن آنها به حوزه خصوصی فردی بپذیرد؟
نوشتم مخصوص مردها، چون جامعه مردسالار، ناخواسته چنین ازدواجی را به خیلی از زنها تحمیل کرده و می کند و آنها هم حتی گاهی با آگاهی به چنین وضعی( گرچه یک طرفه) به ناچار می پذیرند.
۲۶ نظر:
سوالت باعث شد فکر کنم.اما نه واقعن
که فرق می کند که آدم واقعن درگیر شود با اینکه فقط ژست مجسمه ی رودن را تقلید کند
اما یک سوال کلی تر برایم پیش آمد که جوابی برایش پیدا نکردم. می دانم که منصفانه نیست. چون تو جواب خواسته بودی نه سوال.اما توی یک زمینه ی خاص تو برای من تبدیل به مرجع شده ای. این است که نظرت برایم مهم است
از یک منظر خاص من کلیت ازدواج را نمی توانم درک کنم
وقتی از قرارداد یا الزام یا ضابطه یا هر چیز دیگر صحبت می کنیم چیزی که به ذهن می آید و منطقی هم هست این است که این توافق باید منجر بشود به رسیدن به هدفی یا دست یافتن به چیزی
این رابطه ی دوطرفه که به نام ازدواج می شناسیمش در مطلوبترین حالت قرار است به چه بیانجامد یا چه رضایتی را برای طرفین فراهم می کند که تنها در صورت "عقد" قرارداد فی مابین می توان به آن رسید؟
soalet kheili vazeh nist , bahse jalebiye , agar clarify koni hatman javab midam
گرچه تو جواب سوال من را ندادی، اما خوب سوالت خودش نوعی جواب است.
این که ازدواج را در چه سطح جامعه ای قرار است بسازیم با جوابی که به سوال تو می دهم، بدون شک متفاوت است.
من در جای دیگری غیر از ایران زندگی نکرده ام، اما اگر جایی زندگی می کردم یا بکنم که یک رابطه دونفره بدون قرارداد و سند و التزام تعریف شده باشد و برای اجاره خانه، برای راه رفتن در خیابان، برای یک جا نشستن، برای با هم شادی کردن، برای عاشقی کردن، و و و نیاز به هزار جور توضیح و اثبات و بعد قضاوت و انگ و برچسب های بسیار بزرگتر از شادی لحظه ایت نباشد، به نظرم ازدواج ثبت شده قراردادی فقط جایی کاربرد دارد که بخواهی یک موجود زنده دیگر بسازی. آن هم به دلایل مخصوص به خودش که حالا اینجا جای آن بحث نیست.
اما در ایران الآن که مدل نفس کشیدنت هم تفتیش می شود و سنجیده می شود و بهت تکلیف می شود، به آرامش و شادی رسیدن با یک آدم دیگر هم گاهی گیر همین یک قرارداد می شود.
وقتی حتی لباس پوشیدنت، کتاب خواندنت، فیلم دیدنت، در کدام فضا چطور نفس کشیدنت، چه شریک جنسی داشتن و چگونه، به چه خدایی معتقد بودن و چگونه هم مسائل سیاسی- امنیتی مملکتی می شود و برایت تصمیم می گیرند، ازدواج کاربردهای زیادی پیدا می کند.
یکی این که یک قاب نمایشی بیرونی می سازی برای حکومت، جامعه ومردم پرورش یافته سنت مردسالار که مثل یک زره ضربات دخالت در حوزه زندگی خصوصیت را بگیرد. درثانی روابط از دست رفته انسانی و مسئولیتهای اخلاقی فردی را تو این وانفسا، به کمک قانون (حتی قانون بد)حفظ کنی.
و یکی دیگر اینکه پیش فرض نگاه به خودت، به عنوان ابزار جنسی را دست کم با این نقاب نمایشی، کم رنگ کنی یا غیر قابل دسترس جلوه بدهی ووو
من را وادار به نوشتن چیزهایی کردی که می خواستم با شنیدن جواب سوالم کم کم مطرحش کنم.
دوست بی نام!
منظورم این است که تو حاضری با یک نفر قرارداد ازدواج را ببندی به این شرط که طرف مقابلت، استقلال زندگی خصوصیش را، در حوزه احساسی(عاطفی) و جنسی داشته باشد؟
یعنی آزادانه بتواند به آدم دیگری غیر از تو عشق ورزی کند؟ البته این سوالم دو طرفه است، یعنی تو هم استقلالت را در این حوزه ها داشته باشی، فقط با یک قرارداد ازدواج در کنار هم زندگی کنید؟
دوست دارم به این سوال جواب بدم: حتی یک لحظه هم حاضر به این نوع زندگی نیستم و کاش دیگران هم مجبور نبودند
نمی دونم چرا این طوری راجع به ازدواج صحبت می کنید شبیه قراردادهای نفتی که شرکت ها با هم می بندن! شایدم من اشتباه می کنم نمی دونم هر چی که هست من تا به حال این طوری به ازدواج فکر نکردم. برام گنگ و تازست
فقط اینو می تونم بگم که حتی تولید مثل هم دلیل موجهی برای ازدواج نیست البته از نظر من
فکر می کنم ازدواج قراردادی که آدم ها با هم می بندن چون چون می خوان کاملا با هم یکی بشن ازدواج قراردادی که مسئولیت میاره و تعهد
چیزی بیشتر از زیر یک سقف زندگی کردن یا دوست داشتن و دوست داشته شدن یا سکس داشتن
شجاعت به خرج دادن برای قبول کردن مسئولیت طرف مقابلشون در تمامی امور
محسن جان! سوال همین است، طبق قرارداد به قول تو شرکت نفتی، دو طرف ملزم به پذیرش مسئولیت هایی می شوند و در مقابل شرایطی تعهد قبول می کنند، و در واقع آن قرارداد تضمین کننده مسئولیت ها و تعهد های طرفین است، یعنی اگر یک طرف قراداد موارد ذکر شده اش را نقض کرد، یا طبق قرارداد باید خسارت بدهد یا قرارداد از بین می رود و یا ترکیبی از هر دو.
با تعریفی که تو از ازدواج دادی که قراردادی برای یکی شدن آدمها با هم است و مسئولیت و تعهد می آورد و چیزی فراتر از زیر یک سقف بودن و چه و چه است، کل ساختار آن بسیار شبیه به قراردادهای دیگر به نظر می آید، اتفاقن.
اما من می پرسم ایجاد چنین قراردادی که به طور کل بیشتر حوزه ها و ابعاد زندگی یک آدم را در بربگیرد، برای مدت نامحدود و همیشگی، چه فایده ای می تواند داشته باشد؟ علاوه بر اینکه آدمها را بعد از مدتی مجبور به پذیرش شرایطی بکند که کارکرد چندانی برایشان ندارد.
می خواهم بپرسم چه لزومی دارد که موارد ذکر شده یک قرارداد آنقدر گسترده و در عین حال یک طرفه باشد، که احتمال نقض هر یک از آنها با توجه به شرایط طبیعی و بدیهی آدمها زیاد باشد و یا در صورت نقض نکردن، رضایت افراد را با درصد زیادی به حداقل رضایت فردی برساند؟
الان برای من باز یه سوال دیگه پیش اومد
بحثی که در مورد ازدواج مطرح کردی فقط شامل ازدواج در اران با شرایط فعلی می شه یا به طور کلی ازدواج و قراردادی که افراد برای زندگی مشترک با هم می بندن فارغ از این که ما الان در ایران و در این شرایط زندگی می کنیم؟
ممنون می شم جواب بدی
محسن عزیز چون نمی تواند کامنتهای بلاگر را باز کند، هر بار زحمت می کشد و بحث را برای من میل می کند و من با اجازه خودش اینجا منتقل می کنم.
محسن جان!سوالم به طور خاص راجع به ایران و شرایط فعلی بود، چون من هنوز جاهای دیگر را ندیدم که بتوانم بگویم این بحث را می شود کلی کرد و تعمیم داد یا نه.
پس با توجه به این شرایط باید بگم که من حرفم رو عوض می کنم
ازدواج تحت این شرایط شباهتی به قراردادهای دیگه نداره بیشتر شبیه خرید و فروش برده می مونه که برده ی خریداری شده هم اونو تائید و امضا می کنه
شاید این حرف توهین آمیز و رکیک باشه ولی فکر کنم به واقعیت نزدیکتره
زندگی با کسی فرقی نمی کند هم اتاقی باشد یا همسر حداقل هایی را می خواهد برای احساس رضایت داشتن
اما وقتی ما داریم در مورد ازدواج یا پارتنر یا هر چیزی از این دست صحبت می کنیم مسئله ی عمده را سکس پر می کند و بعد "عشق" (من واژه ی دیگری پیدا نکردم که حاکی از بار احساسی باشد) یعنی مهم است که طرفین رضایت اینچنینی از هم داشته باشند
فکر نمی کنم مردی واقعن آرامش خیال داشته باشد وقتی بداند نمی تواند رضایت احساسی یا جنسی همسرش را برآورده کند اما این محیط است که تاثیر می گذارد روی رفتارهایمان
سالها پیش یک فیلم ایرانی دیدم اسمش یادم نیست
راجع به یک عشیره ی ایرانی بود با باورهای موروثی و مشخصن در مورد ازدواج
ظاهرن از این باورها تنها طرف زن بود که صدمه می دید
توی یک دیالوگ بین مرد و زنی که با این مسئله درگیر بودند
زن گفت که سخت است که زن عشیره باشی
مرد هم با چشمهای اشک آلود جواب داد که تو هم نمی دانی که مرد عشیره بودن چقدر سخت است
:راستی جواب سوالت را یادم رفت
می توانم باوجود بازیگوشی یا تنوع طلبی جنسی به این رابطه ادامه بدهم
لازم به توضیح است که اصولن من مرد بی غیرتی هستم
اما در مورد استقلال جنسی یا احساسی مطمئن نیستم یعنی در آن صورت کل رابطه بی معنی می شود
این مهم است که همسرم بخواهد که با من سکس داشته باشد یا بدانم که دوستم دارد
زندگی دو نفر با شرایطی که تو مشخص کردی در نبود قرار داد ازدواج به تو احساس ابزار بودن می دهد و با بودن شرط ازدواج به من این احساس دست می دهد که صرفن ابزاری هستم برای همان قاب نمایشی بیرونی که گفتی
علی جان!
متشکرم برای پاسخت. اما آن فیلم اسمش عروس آتش بود و در نهایت دختر بعد از مجبور شدن به ازدواج با مردی از عشیره خودسوزی کرد، و به نظرم همین کافی است برای سنجیدن میزان سختی مرد عشیره بودن و زن عشیره بودن.
علاوه بر آن گاهی برداشت عمومی مردم هم برای من جالب است، آن صحنه از فیلم مردم در سینما، یادم نیست عصر جدید یا سپیده خندیدند.
اما پاسخ تو یک نکته متناقض دارد به نظر من که اگر توضیح بدهی شاید واضح بشود: یکی اینکه تو گفتی با وجود تنوع طلبی جنسی و بازیگوشی می توانی ادامه بدهی و در عین حال گفتی که استقلال جنسی- احساسی را نمی پذیری.
اول اینکه تنوع طلبی جنسی و بازیگوشی چقدر احتمال دارد که در یک رابطه کامل که طرفین رضایت نسبی از رابطه دارند و نیازهایشان را برطرف می کند به وجود بیآید و اگر به وجود آمد همین خود معلول علتی نیست؟
بعد اینکه اگر بازیگوشی و تنوع طلبی از نظر تو استقلال قلمداد نمی شود، پی منظورت این است که طرف وفادار باشد در ظاهر ما هر از گاهی اگر خواست یک بازیگوشی بکند و باز با ظاهر وفادارانه برگردد؟
اگر منظورت این است عجیب نیست که ما بیشتر می پسندیم به دروغ وفاداری بشنویم و صادقانه اتسقلال را تحمل نکنیم؟
سوالهای من فقط سوال است، با لحن مجاب گونه نخوانشان لطفن
میدانی؟ با خودم درگیرم.خیلی چیزها را در این مورد نتوانستم برای خودم روشن کنم. احساس خوبی ندارم. آنطور که دستهایم را باز کنم و نفس عمیق بکشم و مهره هایم را توی حسی خوشایند به صدا در بیاورم. الان که دارم اینها را می نویسم با خودم می گویم ای کاش ذهنم آنقدر آزاد بود که یک نوشته ی طولانی بنویسم اصلن آن سوال اولم هم برای این بود که دریافتهای تو را بشناسم و سعی کردم با وسواس کلمات را انتخاب کنم تا گفتگو هرز نرود. بابت بعضی تکرارها ببخش. فکر می کنم لازم است.
از بعد نظری تو الزام ازدواج را تولید و پرورش یک آدم دیگر دانستی من با ازدواج مشکل دارم اما نمی خواهم در این باره صحبت کنم چون نمی توانم به نتیجه برسانمش و حالم بد می شود.
گفتی ما در مورد ازدواج در ایران صحبت می کنیم و توجیهت برای الزام ازدواج ساخنن قاب نمایشی بیرونی است واینکه باعث حذف پیشفرض نگاه ابزاری به خودت می شود و بعد هم از شرط استقلال پرسیدی.
اما پرستو جان! تن دادن به ازدواج صرفن به خاطر اینکه یکی از طرفین پیشفرض نگاه ابزاری به خودش را حذف کند حتی بدون شرط هم پذیرفتنی نیست و توجیهی ندارد.
من از این مجهولات ذهنم از تو نپرسیدم چون گفته بودی که مجبور شده ای دراین باره صحبت کنی. من هم خواستم که خودت بحث را هدایت کنی و توی روند صحبتهایت تاثیر گذار نباشم
من قبل ازاینکه به سوالت جواب بدهم ازدواج را قبول کردم و با کمک نوشته های تو آن را قرارداد لازمی دانستم برای به آرامش و شادی رسیدن با یک ادم دیگر. وقتی داریم از آرامش و شادی می گوییم یعنی یک رابطه ی انسانی برقرار شده است. این رابطه بین دوتا ادم برقرار می شود پس یک رابطه ی احساسی است. این رابطه بین یک زن و یک مرد برقرار می شود پس یک رابطه ی جنسی هم هست. پس ما داریم از یک رابطه ی احساسی و جنسی صحبت می کنیم و درک ازدواج بدون در نظر گرفتن این رابطه ممکن نیست. برای من استقلال احساسی و جنسی توی رابطه ای که اساسش احساسی و جنسی است قابل درک نیست. صحبت از استقلال در مورد شالوده ی یک رابطه به منزله ی نقض ماهیت آن است و عملن رابطه پایان می یابد و دلیلی برای ادامه اش وجود ندارد. شاید هم من منظور تو را از استقلال نفهمیده ام
وقتی من دارم در مورد ازدواج صحبت می کنم منظورم رابطه ایست که تا حد زیادی رضایت طرفین را براورده می کند.من در مورد ازدواجهایی که صرفن توجبه قانونی یا عرفی یا اقتصادی دارند صحبت نمی کنم. یک رابطه ی احساسی بین زن و مرد بدون سکس رابطه ی کاملی نخواهد بود. یک رابطه ی جنسی هم الزامن به یک رابطه ی احساسی نمی انجامد. اوج رابطه ی احساسی بین زن و مرد به سکس می انجامد که ما این را به ازدواج منحصر می کنیم که رابطه ای به مراتب کاملتر است. رابطه ی فرد با دوستان جنس مخاف نمی تواند جای رابطه با همسر را بگیرد و خدشه ای به آن وارد کند. همچنین رابطه های صرفن جنسی از نوع فاحشه یا فاسق یا از نوع رابطه های موردی از این دست به رابطه با همسر ترجیح داده نمی شود. که رابطه ی جنسی با همسر از لذت همراهی احساسی هم برخوردار است.
من با رابطه ی احساسی نامحدود مشکلی ندارم و از رابطه ی جنسی بسته به شرایط یا درصورت نبود یکی از طرفین یا به صورت اتفاقی یا موردی طوری که طرف دیگر خود را از نظر جنسی مقید احساس نکند(قید به معنی بند یا ریسمان یا هرچیز دیگر است که به پای چهار پایان می بندند) به بازیگوشی تعبیر کردم. به این معنی که رابطه ی جنسی با همسر در اولویت قرار دارد به عبارت دیگر طرف بازیگوش در شرایط برابر رابطه با همسر یا رابطه با دیگری همسرش را ترجیح بدهد.
اما درصورتی که شخص ثالثی پیدا بشود که بتواند رابطه ی احساسی و جنسی بهتری با یکی از طرفین برقرار کند خود به خود رابطه ی زناشویی بین طرفین توجیهی برای ادامه پیدا کردن ندارد و عاقلانه است که فسخ شود چرا که رابطه ی جدید به وجود آمده کاملتر است
مثال
همسرم با من ازدواج کرده است همسرم می خواهد با من سکس داشته باشد. همسرم مرا دوست دارد. همسرم کلن مرا به دیگری ترجیح می دهد. من قد کوتاهی دارم. همسرم خودش را از لذت رقصیدن با مردی قد بلند محروم نمی کند. اما همسرم به خاطر این که مرد رقصنده قد بلندی دارد هم با او ازدواج نمی کند چون همسرم مرد رقصنده را به اندازه ی من دوست ندارد. اگر همسرم مرد رقصنده را بیشتر از من دوست داشته با شد با او ازدواج می کند.
اما جواب سوال دوباره ات: تنوع طلبی جنسی و بازیگوشی خیلی احتمال دارد که در یک رابطه ی زناشویی پیش بیاید چون هیچ رابطه ای کامل نیست
من با کلمه ی وفاداری هم نتوانستم رابطه بر قرار کنم. اگر خواستی دوباره از آن استفاده کنی لطفن توضیحش بده
ضمنن آن مرد توی فیلم هم به دست زن کشته شد. از نظر من کشته شدن آنقدرها هم که به نظر می رسد کار راحتی نیست. گو اینکه هرچه به سر مرد جماعت بیاید حقش است
(شوخی)
بابت تذکر آخرت هم ممنونم اما خیلی نیازی نبود چون اولین چیزی که در مورد تو دانستم این بود که سوالهایت واقعن سوال است
علی جان!
خیلی متشکرم به خاطر توضیحاتت مفصلت.
فکر کنم متوجه شدم منظورت چی است و تا حدودی درک کردم که از چه بخشی به داستان نگاه می کنی.
من حتمن سعی می کنم از این بحث ها یک جمع بندی در بیآورم.
در شادی باشی
ارسال یک نظر