من می خواهم از شلوار تجلیل کنم که به نظرم در توانمندسازی زنها نقش بسیار مهمی داشته است.
طبق معمول بقیه عیدها، هر چه سعی می کنی از قبل برنامه ریزی دید و بازدید را مرتب کنی باز همیشه یک جای کار غیر قابل پیش بینی از آب در می آید و ...
بنزین ماشین به اندازه دو مسیر بود و بعد رساندن بقیه و رفتن خودم به ادامه عیددیدنی تک نفره. داستان با یک مثبت- منفی جابه جا شد و یکی از مسیرها، به اندازه یک قطر تهران گسترده شد. من با یک دامن پرچین سفید که قسمت بیشترش از زیر مانتوی رنگی رنگی بیرون بود و یک صندل پاشنه بلند (باز هم سفید) بودم که می شود تصور کرد با این وضع از ماشین پیاده شدن در پمپ بنزین، چه وضعی را راه می اندازد.
هیچ جور هم نمی رسیدم که این وسط لباس عوض کنم و ...
از طرف دیگر کلی با خودم کلنجار رفتم که حالا این یک بار را نقش ضعیفه را بپذیر و بشین تو ماشین که مامور برایت بنزین بزند و ...
با همه اینها از بدشانسی من، کارت گیر کرد و مامور سرش شلوغ شد و ماشین های پشتی هم که ماشاءالله نمونه کامل صبر و حوصله بودند. کفر کافر مجبور شدم پیاده بشوم و کارت سوختم را خودم دوباره بگذارم و ... که همه آن اتفاقهایی که تصور می کردم افتاد و علاوه بر آن از شانس بد من آن پمپ هم اشکال داشت.
یکدفعه دیدم یک آقای نسبتن جوان خوش تیپ، کت و شلوار پوشیده و کفش واکس زده، موها مرتب و خط ریش پایین، پرید و فردین بازی که بگذارید من کمکتان کنم. با اینکه انصافن خیلی خوش تیپ بود اما از آنجایی که نگاهش مثل بقیه بود و آب دهنش... با بداخلاقی گفتم نه! متشکرم!
و هی با صدای بلند سعی می کردم آن یکی مامور را صدا بزنم که به فریادم برسد. آن وسط همان آقا خوش تیپه با اصرار پمپ را از من گرفت و تاکید کرد که الآن درستش می کند بگذریم که چند ده بار همه جای من را دل سیر مرور کرد. گرچه تیپ جناب کلی تقویت روحیه بود، اما اصرارش و برانداز کردنش من را عصبی تر می کرد و بلندتر سعی می کردم مامور را به فریاد خبر کنم.
حدس بزنید چی شد؟ معلوم شد این جناب خوش تیپ مسئول جایگاه است و تا من پیاده شدم از تو آکواریومش دیده است و پریده کمک آن وقت من بداخلاقی که می کردم هیچ، تازه دوزار هم قبولش نداشتم و کفری شده بودم، از بس که نگاهش مرحمت می فرمود ما را.
خلاصه همین که فهمیدم لپهایم گر گرفت و مطمئن بودم سرخ شدم، و بدون هیچ کلمه ی اضافی رفتم مثل بچه آدم تو ماشین نشستم تا جناب بنزین بزنند و نگاهشان هم تمام بشود.
نتیجه گیری اخلاقی، به برنامه ریزی عید و میزان بنزین اعتماد نکنید.
تا شلوار پایتان است، تا می توانید بنزین بزنید.
مسئولین جایگاه بنزین گاهی بسیار خوش تیپ تشریف دارند، به خصوص اگر با لباس عید دیدنی آنجا باشند.
هر آدمی که در حین حیضی کردن بلوف فردین بازی می زند، الزامن دروغ نمی گوید.
وقتی قرار است مورد حیضی دیده شدن کل افراد یک پمپ بنزین قرار بگیرید، اگر مسئول جایگاه این کنسرت را رهبری کند و خودش هم خوش تیپ باشد، بداخلاقی چندان کاربردی ندارد و البته خوب به نفع هم نیست.