اگر قرار باشد با يك جمله شروع كنم، فقط مي توانم بگويم مرگ بر بتافرون، بر وزن" مرگ بر ديكتاتور".
جزء عجيب ترين داروهاي ام اس است، وقتي دنبالش ميگردي به يك سري پروتئين سلول بدني حيواني و يا چيزي شبيه به آن ميرسي كه بايد تزريق بشود.
تا دلت بخواهد گران است و بي نهايت عوارض بعد از تزريق دارد.
فوايدش اينطور كه ميگويند ( من كه هنوز چيزي حس نكردم) اين است كه حمله هاي ام اس را كمتر و در زمانهاي طولاني تري برميگرداند. خلاصه اش اين كه يك جور درمان پيشگيري كننده است.
هر يك روز درميان تزريق مي شود و تقريبن همه جاهايي كه تزريق ميشود تا دو هفته بعدش اثرش ( قرمزي، تورم، حتي درد) ميماند.وقتي ميگويم همه جا يعني بازو، ران، شكم و باسن و اين خيلي عادي نيست وقتي بخواهي تو تابستان يك لباس بي آستين يا بي پاچه بپوشي بايد يك زيرنويس هم جاي تزريق ها منگنه كني كه مردم فكر نكنند جذام گرفته اي.
بعد از تزريق به خصوص اوايل مصرف تب هاي طولاني و زياد دارد. حتي با تب بر ها هم نميشود جان سالم از تب ها به سر برد. و طبيعي است كه يك روز در ميان تب شديد، جاني براي آدم نميگذارد، مثلن اگر فشار پايين هم باشي، ديگر هيچي به هيچي. يكي بدتر از ديگري...
مثلن كارهاي معمول سخت تر ميشود در هفته هاي اول تزريق، استخر و پياده روي و خوش خلقي تقريبن تعطيل ميشود.
در هر حال براي بيماراني تجويز ميشود كه بيماريشان هنوز خيلي گسترده نشده است. و نيز در ايران بين پزشكان متخصص ام اس هنوز تجويز شايعي نيست.
دوره اول 15 آمپول يك ماهه است.
دوره بعدي 30 آمپول دوماهه و نيز بسته به شرايط بيمار و تشخيص پزشك امتداد حتي تا دو-سه سال...
به دليل زياد بودن تزريق، بهتر است خودتان ياد بگيريد و انجام بدهيد كه البته براي كساني مثل من كه حال و روحيه اين جور كارها را نداشتند تا قبل از اين، هم فال است و هم تماشا.
پي نوشت: شانس بيآوريد بين اين تزريق ها داستان ديگر، مريضي ديگري اضافه نشود و يا پزشكتان عجله نداشته باشد كه همه چي را با هم حل كند كه پزشك محترم بنده كلن در مورد من عجله مضاعف و همت مضاعف دارد و التهاب و ام اس و همه چي را مي خواهد فوري حل كند و خلاصه كه ...
مرگ بر بتافرون
شنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۹
دوشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۹
19 ارديبهشت 89- اعدام ناگهاني و بي خبر 5 نفر از زندانيان سياسي
چند نفر ديگر ...
با هر حكم و هر اعدامي، انگيزه هاي مردم محكم تر ميشود.
و نيز ترس خودشان، بي سر و صدا اعدام ميكنند و بعد خبر ميزنند كه در حضور وكيل و بقيه بوده است.
هنوز از شوك خارج نشديم، گرچه به اهداف مصمم تر...
زنداني سياسي- حبس سياسي- اعدام سياسي... ديگر چي كم از توتاليتر هاي تاريخ داريم؟
خيلي بد است كه به جاي خبر بيسر و صداي اعدام 5 نفر ، عكس هاي يادگاري حضور در وزارت كشور پارسال را ميگذارند، گرچه با هر دليل و هر منطقي به قول بهمن
با هر حكم و هر اعدامي، انگيزه هاي مردم محكم تر ميشود.
و نيز ترس خودشان، بي سر و صدا اعدام ميكنند و بعد خبر ميزنند كه در حضور وكيل و بقيه بوده است.
هنوز از شوك خارج نشديم، گرچه به اهداف مصمم تر...
زنداني سياسي- حبس سياسي- اعدام سياسي... ديگر چي كم از توتاليتر هاي تاريخ داريم؟
خيلي بد است كه به جاي خبر بيسر و صداي اعدام 5 نفر ، عكس هاي يادگاري حضور در وزارت كشور پارسال را ميگذارند، گرچه با هر دليل و هر منطقي به قول بهمن
پنجشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۹
جاي خالي بچه
يك چيزهايي بدون اينكه خودش را نشان بدهد، چنان ميپيچد و ميتند در زندگي كه وقتي به چشم مي آيد به نظرت خيلي عجيب و باورنكردني ميآيد.
ميگويد يك ماشين جديد خريدند و(علي رغم عدم وجود پاركينگ در قرارداد) اجازه گرفتند كه چند شب اول ماشين نو را در حياط پارك كنند.
عملن دو تا ماشين در حياط جا ميشود، اما جاي يكي كمي سخت تر است و آن ديگري درست جلوي در پاركينگ است.
هميشه من ماشين را جلوي در مي گذاشتم، چون ديگر ماشين ديگري قرار نبود در پاركينگ باشد و اگر هم بود من از همه ديرتر ميآمدم و زودتر هم ميرفتم.
دختر همسايه بعد از اجازه گرفتن ماشين را جلوي در، همان جاي قبلي كه من پارك مي كردم پارك كرده است. مامان و بابا هر دو ناراحت شدند و گفتند" اجازه براي هر جايي به جز آنجا بود". متعجب بودم و مبهوت كه از مامان بابا كوچكترين خرده به همسايه ها هميشه بعيد بوده است.
گفتم من كه ديگر هر روز نميآيم، اگر هم بيايم يكي دو شب سر مي زنم و ميروم.
گفتند به هر حال، يك جاهايي بايد خالي بماند. . .
همه پدر مادرهايي كه بچه هاي جوانشان را در اين يك سال از دست داده اند، تا مدت ها جاي خالي، گوشه دلشان عميق مي ماند.
و نيز آنهايي كه بچه هايشان ماهها در زندانند...
تفاوتش با وقتي كه بچه ها ازدواج مي كنند و يا با برنامه ريزي مي روند، همان حادثه ي ناغافل است.
تا ديروز بچه ات جلوي رويت ميرفت و ميآمد در كمال سلامت، بعد يكدفعه رفت و برنگشت در كمال بيرحمي و خشونت...
ميگويد يك ماشين جديد خريدند و(علي رغم عدم وجود پاركينگ در قرارداد) اجازه گرفتند كه چند شب اول ماشين نو را در حياط پارك كنند.
عملن دو تا ماشين در حياط جا ميشود، اما جاي يكي كمي سخت تر است و آن ديگري درست جلوي در پاركينگ است.
هميشه من ماشين را جلوي در مي گذاشتم، چون ديگر ماشين ديگري قرار نبود در پاركينگ باشد و اگر هم بود من از همه ديرتر ميآمدم و زودتر هم ميرفتم.
دختر همسايه بعد از اجازه گرفتن ماشين را جلوي در، همان جاي قبلي كه من پارك مي كردم پارك كرده است. مامان و بابا هر دو ناراحت شدند و گفتند" اجازه براي هر جايي به جز آنجا بود". متعجب بودم و مبهوت كه از مامان بابا كوچكترين خرده به همسايه ها هميشه بعيد بوده است.
گفتم من كه ديگر هر روز نميآيم، اگر هم بيايم يكي دو شب سر مي زنم و ميروم.
گفتند به هر حال، يك جاهايي بايد خالي بماند. . .
همه پدر مادرهايي كه بچه هاي جوانشان را در اين يك سال از دست داده اند، تا مدت ها جاي خالي، گوشه دلشان عميق مي ماند.
و نيز آنهايي كه بچه هايشان ماهها در زندانند...
تفاوتش با وقتي كه بچه ها ازدواج مي كنند و يا با برنامه ريزي مي روند، همان حادثه ي ناغافل است.
تا ديروز بچه ات جلوي رويت ميرفت و ميآمد در كمال سلامت، بعد يكدفعه رفت و برنگشت در كمال بيرحمي و خشونت...
سهشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۹
ام آر آي 3
خيلي خيلي عصباني بودم. احساس ميكردم شعورم ناديده گرفته شده است. از آن همه تلاش براي دزدي خونم به جوش آمده بود و حد حرص و تمع را نمي فهميدم.
كافي بود يك راهكاري به سمت فراموش كردن مساله يا پاك كردن صورت مساله بشنوم، ميپريدم به ارائه دهنده...
همه چيز را بدتر مي كرد. اين كه تو دلايل مستدلت را بيآوري و بعد تنها جوابي كه ميشنوي اين باشد كه چه ميشود، همين طوري اند ديگر... يا برو يك جاي ديگر درخواست بده يا اين موضوع را فراموش كن يا...
زدم بيرون از شركت، راهنوردي (راهپيمايي يا هر چيز ديگر كه اين طور وقتها آرامم ميكرد كه به لطف شرايط جديد خيلي سخت شده است و نه تنها آرام نميكند بلكه كلي معضل ديگر به وجود بيآورد) در هر حال كج كردم به سمت استخر...
عجيب شده بودم، نفس گيري به هم خورده بود، چند بار آب خوردم تا از شدت سرفه توانستم خودم را جمع و جور كنم و به مغزم فشار بياورم كه وقتي زير آب را نگاه ميكنم به هيچ چيز ديگر فكر نكنم.
يك ساعت در آب، بيرون كه آمدم فقط به اين فكر ميكردم دوباره امتحان ميكنم، همه درزهاي دزدي را ميبرم بهشان تحويل ميدهم و تا آخرش مي ايستم كه اصلاح كنند. حرفي از پس گرفتن نميزنم. به هر حال قرارداد يك ساله را بايد تا آخر به انجام برسانند.
سرم سبك شده بود. آب آرام كننده بود.
تا انتها خوب انجام شد.
وقتي برگشتم با وجود سرگيجه و سردرد وحشتناك اما خوابم برد و اوضاع طبق برنامه پيش رفته بود.
كافي بود يك راهكاري به سمت فراموش كردن مساله يا پاك كردن صورت مساله بشنوم، ميپريدم به ارائه دهنده...
همه چيز را بدتر مي كرد. اين كه تو دلايل مستدلت را بيآوري و بعد تنها جوابي كه ميشنوي اين باشد كه چه ميشود، همين طوري اند ديگر... يا برو يك جاي ديگر درخواست بده يا اين موضوع را فراموش كن يا...
زدم بيرون از شركت، راهنوردي (راهپيمايي يا هر چيز ديگر كه اين طور وقتها آرامم ميكرد كه به لطف شرايط جديد خيلي سخت شده است و نه تنها آرام نميكند بلكه كلي معضل ديگر به وجود بيآورد) در هر حال كج كردم به سمت استخر...
عجيب شده بودم، نفس گيري به هم خورده بود، چند بار آب خوردم تا از شدت سرفه توانستم خودم را جمع و جور كنم و به مغزم فشار بياورم كه وقتي زير آب را نگاه ميكنم به هيچ چيز ديگر فكر نكنم.
يك ساعت در آب، بيرون كه آمدم فقط به اين فكر ميكردم دوباره امتحان ميكنم، همه درزهاي دزدي را ميبرم بهشان تحويل ميدهم و تا آخرش مي ايستم كه اصلاح كنند. حرفي از پس گرفتن نميزنم. به هر حال قرارداد يك ساله را بايد تا آخر به انجام برسانند.
سرم سبك شده بود. آب آرام كننده بود.
تا انتها خوب انجام شد.
وقتي برگشتم با وجود سرگيجه و سردرد وحشتناك اما خوابم برد و اوضاع طبق برنامه پيش رفته بود.
چهارشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۹
بهار بلوار كشاورز
چه جالب! 5 ارديبهشت گذشت و فقط يادم بود كه صبح بروم پزشكي قانوني و بعد هم خانه كه پيش كارگرها باشم و 4 دوباره سر كار باشم و يك روز صبح به بيمه سربزنم و ...
هيچ بهار، مثل بهارهاي قبل نيست.
در عوض در هر خيابان كه ميروم همه صحنه ها دوباره بر ميگردند:
انقلاب
آزادي
حافظ
توپ خانه
ميدان وليعصر
كوچه پس كوچه هاي فاطمي و بلوار كشاورز
شادمان و خوش
كوچه پس كوچه هاي ستارخان
هفت تير
هر جا يكي باتوم خورد
يكي كتك خورد
يكي كشته شد
يكي دستگير شد
يكي جيغ زد
يكي فرياد زد
يكي
يكي
يكي
حالا همه آن خيابانها پر از صحنه هاي آن روزهاست.
صحنه هايي كه همچنان در ذهن مانده است.
هيچ بهار، مثل بهارهاي قبل نيست.
در عوض در هر خيابان كه ميروم همه صحنه ها دوباره بر ميگردند:
انقلاب
آزادي
حافظ
توپ خانه
ميدان وليعصر
كوچه پس كوچه هاي فاطمي و بلوار كشاورز
شادمان و خوش
كوچه پس كوچه هاي ستارخان
هفت تير
هر جا يكي باتوم خورد
يكي كتك خورد
يكي كشته شد
يكي دستگير شد
يكي جيغ زد
يكي فرياد زد
يكي
يكي
يكي
حالا همه آن خيابانها پر از صحنه هاي آن روزهاست.
صحنه هايي كه همچنان در ذهن مانده است.
محبوبه
خيلي چيزها هست كه در مدت بسته بودن اينجا ميخواستم بنويسم و نشد.
حالا فقط يك چيزي تو ذهنم ميچرخد.
محبوبه 11 اسفند دستگير شده و نزديك به دو ماه است كه بازداشت است و تقريبا 90 درصد روزها را د رانفرادي به سر برده است.
گويا سر حال نبوده است.
ديشب برادرش ميگفت كه محبوبه پكر بوده است. بعد از دو ماه مقاومت ازش مصاحبه گرفتند.
مصاحبه جمعي...
45 دقيقه زمان برده است.
...
.....
ميتوانم حس كنم كه چقدر نگران و پريشان است..
پي نوشت: آخرين تفهيم اتهام به محبوبه كرمي
حالا فقط يك چيزي تو ذهنم ميچرخد.
محبوبه 11 اسفند دستگير شده و نزديك به دو ماه است كه بازداشت است و تقريبا 90 درصد روزها را د رانفرادي به سر برده است.
گويا سر حال نبوده است.
ديشب برادرش ميگفت كه محبوبه پكر بوده است. بعد از دو ماه مقاومت ازش مصاحبه گرفتند.
مصاحبه جمعي...
45 دقيقه زمان برده است.
...
.....
ميتوانم حس كنم كه چقدر نگران و پريشان است..
پي نوشت: آخرين تفهيم اتهام به محبوبه كرمي
شنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۹
فقط خودت زندگي كن آقا!
بعد از 25-30 سال پاشد از آن سر دنيا برگشته است، محض تفريح و به روز كردن ذخيره هاي ارزي در حساب ملي.
سرش را توي زندگي شخصي تو ميچرخاند كه هيچ، خودش شايسته و بايسته قضاوت در مورد جزئيات زندگي تو هم ميداند.
اين كه كجا و چطور زندگي ميكني.
اينكه كجا و چطور كار ميكني.
اين كه فعاليت ديگري داري و چقدر اين فعاليت ها بي فايده يا بافايده است.
اينكه چاغ شدي يا لاغر.
اينكه ازدواج خوب است يا بد.
...
دست آخر كه دارد ميرود، جمله ناصحانه آخر را آبشار گونه مي گويد كه "بيا تركيه، يك مدت آنجايي، بعد خودشان ميفرستند به كشورهاي ديگر از جمله فلان جا و بهمان جا... " با يك مكث در مقابل سكوت و سردي من ادامه ميدهد: " اين آخري را جدي گفتمااا. رويش فكر كن. كلن زندگيت تغيير مي كند."
و يادش ميرود از خودش بپرسد كه آيا من ميخواهم زندگي را تغيير بدهم؟ تازه در آن جهتي كه او ميپسندد يا نه؟
و يادش ميرود كه با خودش چك كند كه اين مدل مهاجرت (من اسمش را مي گذارم فرار) به چه درد كسي ميخورد؟
و نيز يادش ميرود كه اگر دروازه هاي قضاوت كه نه حتي سوال در مورد زندگي ديگران را براي همه باز بگذاري، خيلي چيزها هست كه خودش بايد جواب بدهد:
اين كه چرا رفت؟
اين كه چرا آن موقع رفت؟
اين كه چرا ماند؟
اين كه چرا برنمي گردد؟
اين كه چرا در ايران هر بار يك خانه ديگر به بقيه خانه ها اضافه ميكند؟
اين كه چرا هيچ جوياي احوال تو نيست و فقط جوياي چگونگي زندگيت است؟
اين كه چطور است كه هر بار زندگيش تمام انتقادهاي او را به تو نقض ميكند؟
سرش را توي زندگي شخصي تو ميچرخاند كه هيچ، خودش شايسته و بايسته قضاوت در مورد جزئيات زندگي تو هم ميداند.
اين كه كجا و چطور زندگي ميكني.
اينكه كجا و چطور كار ميكني.
اين كه فعاليت ديگري داري و چقدر اين فعاليت ها بي فايده يا بافايده است.
اينكه چاغ شدي يا لاغر.
اينكه ازدواج خوب است يا بد.
...
دست آخر كه دارد ميرود، جمله ناصحانه آخر را آبشار گونه مي گويد كه "بيا تركيه، يك مدت آنجايي، بعد خودشان ميفرستند به كشورهاي ديگر از جمله فلان جا و بهمان جا... " با يك مكث در مقابل سكوت و سردي من ادامه ميدهد: " اين آخري را جدي گفتمااا. رويش فكر كن. كلن زندگيت تغيير مي كند."
و يادش ميرود از خودش بپرسد كه آيا من ميخواهم زندگي را تغيير بدهم؟ تازه در آن جهتي كه او ميپسندد يا نه؟
و يادش ميرود كه با خودش چك كند كه اين مدل مهاجرت (من اسمش را مي گذارم فرار) به چه درد كسي ميخورد؟
و نيز يادش ميرود كه اگر دروازه هاي قضاوت كه نه حتي سوال در مورد زندگي ديگران را براي همه باز بگذاري، خيلي چيزها هست كه خودش بايد جواب بدهد:
اين كه چرا رفت؟
اين كه چرا آن موقع رفت؟
اين كه چرا ماند؟
اين كه چرا برنمي گردد؟
اين كه چرا در ايران هر بار يك خانه ديگر به بقيه خانه ها اضافه ميكند؟
اين كه چرا هيچ جوياي احوال تو نيست و فقط جوياي چگونگي زندگيت است؟
اين كه چطور است كه هر بار زندگيش تمام انتقادهاي او را به تو نقض ميكند؟
سهشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۹
مساله زن لابلاي نگراني و بحران
يادم نيست درست چند روز از دستگيري پسرش ميگذشت كه بهش زنگ زدم، هيچ وقت نديده بودمش گرچه اسمم برايش آشنا بود ولي علاوه بر پسرش، دخترانش را هم ديده بودم. جوان، سرحال، خوش ذوق.
اول فكر نميكرد خبر را شنيده باشم. با كلافگي و نگراني گفت، آخر ميدانيد چي شده است؟
گفتم بله و ادامه دادم كه نگران نباشد و پرس و جو كه دقيق چي شده است و ... قرار شد بروم ديدنش.
خيلي با محبت و البته نگران بود. دو سه جمله كه مي گفت به گريه ميافتاد. طبق معمول اين روزها كه نمي شود كاري براي كسي كرد چيزي از من بر نيامد. جز شماره وكيل كه آن هم خيلي مرحمي بر درد نيست.
بهش كه زنگ ميزدم، هر چه اتفاق افتاده بود را تعريف مي كرد، به هيچ كس از فاميل و آشنا چيزي نگفته بود و هر بار حس ميكردي كه ناگفته ها بغض شده چسبيده به گلويش.
بار آخر تنها نبودم. 3-4 نفر بوديم. نشست كنار من روي نيمكت. سرد بود. يا شايد هم من سردم بود. آخرين بار پسرش را وقتي ديدم كه از بيمارستان تازه آمده بودم و آمده بود ديدنم.
از پسرش شنيده بود. راجع به كمپين هم شنيده بود. آن روز صبح به گوشيم زنگ زده بود و خاموش بودم. درست همان روز پليس امنيت آمده بود دم در.
يكي ديگر را پيدا كرده بود. از يك گوشه اي زنگ زدم و قرار را قطعي كردم.
وقتي آن شب ديدمش توضيح دادم كه چرا خاموش بودم تا فكر نكند براي جلوگيري از زنگ زدن او بوده است.
باز همه تعريفي ها را گفت. بخشي از نگرانيهايش را گفت و گريه كرد. به امنيت رسيد و گفت و از من پرسيد. موضوع زنان را شنيده بود ولي نه كامل، باز گريه كرد. گفت براي كي اين كار را ميكني؟ هيچ كس لياقت اين كارها را ندارد. تو خودت و سلامتيت و جوانيت را براي اين مردم نگذار و اشك مي ريخت و باز تعريف مي كرد كه پسرش چه اخلاق خوبي داشت، چه مهربان بود و ... . دستهاي من يخ زده بود. موقع خداحافظي دستهايم را گرفت تو دستهايش و باز هم اشك ريخت. اين بار براي من
درهر حال دوستمان آزاد شد، اما نميدانم نا اميدي از تغيير، نااميدي از مشاركت همگاني در چند نفر ديگر وجود دارد و برآيند اين احساسها چي است؟
نميدانم مساله زنان كه موضوع يك مادر نگران نيست، و لابلاي نگرانيهايش گم شده و پريشان است ، چطور بايد مطرح بشود كه انسجام ببخشد؟
چطور بايد مطرح بشود كه نگرانيها و اضطرابها و نا امني ها را هم درك كند و همراهي كند؟
اول فكر نميكرد خبر را شنيده باشم. با كلافگي و نگراني گفت، آخر ميدانيد چي شده است؟
گفتم بله و ادامه دادم كه نگران نباشد و پرس و جو كه دقيق چي شده است و ... قرار شد بروم ديدنش.
خيلي با محبت و البته نگران بود. دو سه جمله كه مي گفت به گريه ميافتاد. طبق معمول اين روزها كه نمي شود كاري براي كسي كرد چيزي از من بر نيامد. جز شماره وكيل كه آن هم خيلي مرحمي بر درد نيست.
بهش كه زنگ ميزدم، هر چه اتفاق افتاده بود را تعريف مي كرد، به هيچ كس از فاميل و آشنا چيزي نگفته بود و هر بار حس ميكردي كه ناگفته ها بغض شده چسبيده به گلويش.
بار آخر تنها نبودم. 3-4 نفر بوديم. نشست كنار من روي نيمكت. سرد بود. يا شايد هم من سردم بود. آخرين بار پسرش را وقتي ديدم كه از بيمارستان تازه آمده بودم و آمده بود ديدنم.
از پسرش شنيده بود. راجع به كمپين هم شنيده بود. آن روز صبح به گوشيم زنگ زده بود و خاموش بودم. درست همان روز پليس امنيت آمده بود دم در.
يكي ديگر را پيدا كرده بود. از يك گوشه اي زنگ زدم و قرار را قطعي كردم.
وقتي آن شب ديدمش توضيح دادم كه چرا خاموش بودم تا فكر نكند براي جلوگيري از زنگ زدن او بوده است.
باز همه تعريفي ها را گفت. بخشي از نگرانيهايش را گفت و گريه كرد. به امنيت رسيد و گفت و از من پرسيد. موضوع زنان را شنيده بود ولي نه كامل، باز گريه كرد. گفت براي كي اين كار را ميكني؟ هيچ كس لياقت اين كارها را ندارد. تو خودت و سلامتيت و جوانيت را براي اين مردم نگذار و اشك مي ريخت و باز تعريف مي كرد كه پسرش چه اخلاق خوبي داشت، چه مهربان بود و ... . دستهاي من يخ زده بود. موقع خداحافظي دستهايم را گرفت تو دستهايش و باز هم اشك ريخت. اين بار براي من
درهر حال دوستمان آزاد شد، اما نميدانم نا اميدي از تغيير، نااميدي از مشاركت همگاني در چند نفر ديگر وجود دارد و برآيند اين احساسها چي است؟
نميدانم مساله زنان كه موضوع يك مادر نگران نيست، و لابلاي نگرانيهايش گم شده و پريشان است ، چطور بايد مطرح بشود كه انسجام ببخشد؟
چطور بايد مطرح بشود كه نگرانيها و اضطرابها و نا امني ها را هم درك كند و همراهي كند؟
شنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۹
علي آقاي گل
شادترين آدمي كه در عمرم ديده ام مرد 62 ساله كم سواد بازنشسته اي است كه در شركت ما به عنوان آبدارچي كار مي كند.
اين شركت هيچ زماني آبدارچي نداشت، اين جور كارها را هر كس خودش انجام مي داد و براي نظافت هم هفته اي يك بار يك نفر از بيرون مي آمد.
علي آقا 4 سال كه از بازنشستگيش گذشته بود، از دوست و آشنا سراغ كار ميگرفت كه كمي از خانه نشستن در بيآيد و روحيه اش را تازه كند، تا پرسان پرسان به اينجا رسيد.
صبحها 1-2 ساعت كه از شروع كار ميگذرد به همسرش زنگ ميزند و حال احوال عاشقانه اي مي كند كه فكر مي كني 1 ماه از ازدواجشان مي گذرد. اگر هم همسرش منزل نباشد و يا دير گوشي را بردارد با لحن هميشه شوخ خودش ميگويد "ديگر يادي از ما نميكني، بچه هايت را ديدي ديگر ما را فراموش كردي."
در تمام صحبت هايش راجع به هر چيزي، كار و خانه و گذشته هم تعريف از زحمت هاي همسرش و اخلاق و رفتار او فراموش نميشود.
بسيار مسئوليت پذير است و شغلش و شرايطش را پذيرفته است و به كارش مثل يك تفريح نگاه مي كند، همين است كه هميشه خوش اخلاق و سرحال است و بقيه را هم سرحال مي كند.
از چيزي ناراحت نميشود، گرچه اشكالات را خوب و دقيق مي بيند حتي اگر شرايط مساعد باشد نقد هم مي كند.
همه كارمندان شركت مشتريهاي روزانه اش هستند كه وظيفه اش مي داند همه را راضي نگه دارد. هر از گاهي به جز آن ساعاتي كه خودش چاي ميآورد ببيند دمقي يا خسته، به جز حال و احوال ازت ميپرسد چاي، قليان، قهوه؟( و از من آب را هم ميپرسد از بس در طول روز آب ميخورم.)
وقتي يك خريدي، چيزي اضافه ميشود، ميگويد بهم ماموريت خورد. وقتي فاصله از شركت زياد باشد كه مجبور بشود لباس كارش را در بياورد، ميگويد ماموريت خارجي است.
خلاصه كه چنين شخصيتي با چنين اخلاق و رفتاري براي من نمونه يك الگوي خوب زندگي است.
اين شركت هيچ زماني آبدارچي نداشت، اين جور كارها را هر كس خودش انجام مي داد و براي نظافت هم هفته اي يك بار يك نفر از بيرون مي آمد.
علي آقا 4 سال كه از بازنشستگيش گذشته بود، از دوست و آشنا سراغ كار ميگرفت كه كمي از خانه نشستن در بيآيد و روحيه اش را تازه كند، تا پرسان پرسان به اينجا رسيد.
صبحها 1-2 ساعت كه از شروع كار ميگذرد به همسرش زنگ ميزند و حال احوال عاشقانه اي مي كند كه فكر مي كني 1 ماه از ازدواجشان مي گذرد. اگر هم همسرش منزل نباشد و يا دير گوشي را بردارد با لحن هميشه شوخ خودش ميگويد "ديگر يادي از ما نميكني، بچه هايت را ديدي ديگر ما را فراموش كردي."
در تمام صحبت هايش راجع به هر چيزي، كار و خانه و گذشته هم تعريف از زحمت هاي همسرش و اخلاق و رفتار او فراموش نميشود.
بسيار مسئوليت پذير است و شغلش و شرايطش را پذيرفته است و به كارش مثل يك تفريح نگاه مي كند، همين است كه هميشه خوش اخلاق و سرحال است و بقيه را هم سرحال مي كند.
از چيزي ناراحت نميشود، گرچه اشكالات را خوب و دقيق مي بيند حتي اگر شرايط مساعد باشد نقد هم مي كند.
همه كارمندان شركت مشتريهاي روزانه اش هستند كه وظيفه اش مي داند همه را راضي نگه دارد. هر از گاهي به جز آن ساعاتي كه خودش چاي ميآورد ببيند دمقي يا خسته، به جز حال و احوال ازت ميپرسد چاي، قليان، قهوه؟( و از من آب را هم ميپرسد از بس در طول روز آب ميخورم.)
وقتي يك خريدي، چيزي اضافه ميشود، ميگويد بهم ماموريت خورد. وقتي فاصله از شركت زياد باشد كه مجبور بشود لباس كارش را در بياورد، ميگويد ماموريت خارجي است.
خلاصه كه چنين شخصيتي با چنين اخلاق و رفتاري براي من نمونه يك الگوي خوب زندگي است.
پنجشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۹
جك هاي شبانه قاليباف
نوشته هاي بردهاي LED در بزگراههاي تهران، همانهايي كه نوشته فلان جا ترافيكش سنگين است، و گاهي هم يك پيام تبريكي چيزي از رويش رد ميشود، از اول بهار سبز بود ، مگر آنهايي كه جملات اخطار دهنده داشت كه قرمز بود و آنها هم كه جنبه تذكر داشت زرد بود، تقريبن منطبق بر همان رنگهاي استاندارد بين المللي چراغ راهنمايي. حالا ديگر همه اش قرمز است، حتي اگر جمله اخطار دهنده اي نباشد.
اين از محدوديت هاي قاليباف بابت جنبش سبز.
اما از نكات نشاط آور اين بيلبردها:
ساعت 12:30 شب كه نه اتوبوسراني كار مي كند، نه مترو و نه حتي تاكسي ( به جز دربستي ها) و اتوبانها هم خلوت است وميتواني 120 را راحت و بدون لايي كشي بروني،
نوشته استفاده از حمل و نقل عمومي يعني كاهش حجم ترافيك
يعني آدم بايد بخندد يا چي ...؟
اين از محدوديت هاي قاليباف بابت جنبش سبز.
اما از نكات نشاط آور اين بيلبردها:
ساعت 12:30 شب كه نه اتوبوسراني كار مي كند، نه مترو و نه حتي تاكسي ( به جز دربستي ها) و اتوبانها هم خلوت است وميتواني 120 را راحت و بدون لايي كشي بروني،
نوشته استفاده از حمل و نقل عمومي يعني كاهش حجم ترافيك
يعني آدم بايد بخندد يا چي ...؟
چهارشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۹
آخرين دهه فروردين 89
خشكي طولاني مدت و پيوسته گلويم را كه ميسوزاند، مي خشكاند و پيوسته سرفه ميآورد، ذره ذره نرم مي كني...
دوشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۹
تماشاخانه ايرانشهر
تماشاخانه ايرانشهر بيشتر از يك سال است كه افتتاح شده است.
كنار خانه هنرمندان در پارك.
شهرداري اينجا را اداره مي كند و شعار اين تالار نزديك شدن به تئاتر خصوصي است. و اين موضوع از قيمت بليط هايش معلوم است.
دو تا سالن دارد، سالن يك صندلي هاي چيده شده و صحنه دارد ولي گنجايشش بيشتر از 200 نفر نيست.
سالن دو هم مدل نمايش صحنه پايين است كه تماشاچي روي رديف هاي نيمكت مانند از بالا تا روي سن كه در واقع زمين است، مي نشيند. كه خداييش نيمكت هاي ناراحتي دارد ولي در عوض سالن بسيار بزرگ است. البته به نسبت سالن هاي چهارسو، قشقايي و... تئاتر شهر.
حالا تنها تئاتري كه تبليغ تلويزيوني و نيز گسترده شهري داشته است در اين سالهاي اخير "مكاشفه در باب يك مهماني خاموش" بوده است.
يك كار تجربي با اپيزودهاي خوب نوشته آتيلا پسياني اما چفت و جور نشدن آنها با هم. آنقدر در هم و بر هم كه يك سري از صحنه ها اضافه و نامفهوم نسبت به كل كار به نظر مي آيد.
با بازيگران گران تلويزيوني كه قيمت را بالاتر از خود تئاتر برده است.
در عوض "به خاطر يك مشت روبل" از آن كارهاي خوب است كه ارزش ديدن دارد. مثل بقيه كارهاي حسن معجوني يك نمايشنامه خوب (از نيل سايمون) بومي كرده و حتي از اتفاقات روز هم استفاده كرده است.
من اين دو تا تئاتر را در دو زمان متفاوت ديدم. براي اولين بار در تماشاخانه ايرانشهر. اما منتظر بودم كه هر دو را ببينم بعد نظرم را راجع به سالن و نمايش ها بنويسم.
خلاصه كه بيخود پول بليط 15000 توماني به نمايش مكاشفه نديد (از نصف قيمت يكشنبه ها خبري نيست، اگر با كارت دانشجويي هم نصف بشود جايتان از روي نيكمت با يك زير انداز به سبك قديم به راهروها تنزل پيدا ميكند). همان 8000 تومان را با كارت دانشجويي نصف قيمت بخريد و از كار معجوني لذت ببريد و سالن خوب نمايش را هم در ايران تجربه كنيد.
كنار خانه هنرمندان در پارك.
شهرداري اينجا را اداره مي كند و شعار اين تالار نزديك شدن به تئاتر خصوصي است. و اين موضوع از قيمت بليط هايش معلوم است.
دو تا سالن دارد، سالن يك صندلي هاي چيده شده و صحنه دارد ولي گنجايشش بيشتر از 200 نفر نيست.
سالن دو هم مدل نمايش صحنه پايين است كه تماشاچي روي رديف هاي نيمكت مانند از بالا تا روي سن كه در واقع زمين است، مي نشيند. كه خداييش نيمكت هاي ناراحتي دارد ولي در عوض سالن بسيار بزرگ است. البته به نسبت سالن هاي چهارسو، قشقايي و... تئاتر شهر.
حالا تنها تئاتري كه تبليغ تلويزيوني و نيز گسترده شهري داشته است در اين سالهاي اخير "مكاشفه در باب يك مهماني خاموش" بوده است.
يك كار تجربي با اپيزودهاي خوب نوشته آتيلا پسياني اما چفت و جور نشدن آنها با هم. آنقدر در هم و بر هم كه يك سري از صحنه ها اضافه و نامفهوم نسبت به كل كار به نظر مي آيد.
با بازيگران گران تلويزيوني كه قيمت را بالاتر از خود تئاتر برده است.
در عوض "به خاطر يك مشت روبل" از آن كارهاي خوب است كه ارزش ديدن دارد. مثل بقيه كارهاي حسن معجوني يك نمايشنامه خوب (از نيل سايمون) بومي كرده و حتي از اتفاقات روز هم استفاده كرده است.
من اين دو تا تئاتر را در دو زمان متفاوت ديدم. براي اولين بار در تماشاخانه ايرانشهر. اما منتظر بودم كه هر دو را ببينم بعد نظرم را راجع به سالن و نمايش ها بنويسم.
خلاصه كه بيخود پول بليط 15000 توماني به نمايش مكاشفه نديد (از نصف قيمت يكشنبه ها خبري نيست، اگر با كارت دانشجويي هم نصف بشود جايتان از روي نيكمت با يك زير انداز به سبك قديم به راهروها تنزل پيدا ميكند). همان 8000 تومان را با كارت دانشجويي نصف قيمت بخريد و از كار معجوني لذت ببريد و سالن خوب نمايش را هم در ايران تجربه كنيد.
پنجشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۹
The starry night
رزهاي قرمز و نرگس ها و آفتابگردان ها و آن دختره با توپ رنگيش ماند خانه.
و حالا اينجا فقط دو تا رز سفيد هست و "شب پر ستاره" ون گگ.
درست نميدانم مفهوم اينها چي است؟
يعني از بازي بچگانه و رنگ جذاب اوليه در آمديم و ديگر از اين به بعد همه چيز واقعي تر و گاه سخت تر است؟
يا اينكه معنيش اين است كه به شب خورديم و نميشود ادامه داد، حتي با هر چه نور و هر چه رنگ؟
پس چرا من سردرد دارم باز؟
سهشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۹
(3) زندگي با MS
حمايت هاي به درد بخور و عاطفي خوب خيلي مهم است. معمولن نورولوژيست ها (البته نه هنوز در ايران) شما را به خدمات دهنده هاي تخصصي معرفي ميكنند كه به شما كمك ميكند كه زندگي غير وابسته و فعاليت معمول روزانه تان را پي بگيريد.
- پرستارهاي تخصصي MS
- فيزيوتراپيست ها
- كاردرمانگران
- مشاوران
شايد نياز داشته باشيد در محيط كارتان تغييري بدهيد تا بتوانيد به كار قبليتان همچنان ادامه بدهيد. به ويژه كه كارفرما انتظار دارد كه شما با شرايط جديد به طور منطقي تطبيق پيدا كنيد تا بتواند براي اين كار كمك كند.
سرانجام شايد شما به وسايلي نياز داشته باشيد براي انجام كارها مثل خوردن و يا رفت و آمد.
آيا زندگي من كوتاه خواهد شد؟
با وجود پارامترها و شرايط ديگر تخمين زدن كوتاه شدن و يا بلند بودن طول عمر كار سختي است. اما MS پيش بيني طول عمر را پيچيده و سخت ميكند. اين بيماري ممكن است طول عمر را حدود 6 تا 10 سال كاهش بدهد، اما اين فقط يك ميانگين است و ممكن است شما بتوانيد به اندازه ي مردم هم سنتان عمر كنيد.
ممكن است كه MS اندكي طول عمر شما را كاهش بدهد اما اين اثر چندان شديدي بر طول عمر ندارد. ولي در هر حال به اين كه شما چه نوع MS ي داريد و چندين عامل ديگر وابسته است. اين كاهش ممكن است حدود 6 تا 10 سال باشد، البته اين فقط ميانگين است و تخمين اين كه چه نوعي علائمي طول عمر متفاوت ايجاد مي كند بسيار سخت است. پيشرفت نوع درمان و مراقبت هم تاثير زيادي بر افزايش طول عمر دارد.
فقط كافي شما خودتان را به اندازه قبل فعال نگه داريد و تا آنجا كه ممكن است حركتهايي كه بر روي تنفس و گردش خون تاثير دارند را كم كنيد، كه مشكل ايجاد نكنند. عفونت قفسه سينه و مثانه هم نيز MS را پيچيده كرده و بر كاهش طول عمر اثر ميگذارند. اگر عفونت هاي دوره اي داريد و نگران اين موضوع هستيد راجع به آن از پزشكتان سوال كنيد.
***اولين موضوعي كه به دنبالش كلي سايتها را بالا و پايين كردم، حتي قبل از تشخيص بيماري و فقط با خواندن جواب MRI اين بود كه باروري بعد از اين بيماري چطور ميشود؟
آيا ميتوانم هنوز هم بچه دار بشوم؟
بله هر چند كه داروهاي تجويز شده بايد تغيير كند و يا بعضي از مردم نياز پيدا ميكنند كه به كلينيك هاي باروري مراجعه كنند.
دليلي وجود ندارد كه يك زن و يا مردي كه MS دارند، نتوانند بچه دار بشوند. درواقع براي يك زن اين شانس پس زدن ها كاهش پيدا ميكند.
شايد زنها نياز داشته باشند كه داروهاي مصرفي شان را با داروهايي كه بر دوران قاعدگي تاثير ميگذارد، تعويض كنند. بايد حدود سه ماه صبر كنيد و بعد از ان دوره داروهاي جديد را شروع كنيد. اين داروها شامل بتا اينترفرون و گلاتيمارر استات هستندbeta interferon, glatimarer acetate) ). اما داروهاي استروئيدي مثل پردنيزولون prednisolon نميتوانند بر بارداري تاثير سريعي داشته باشند. اما در هر صورت قبل از انجام اين كار بايد با پزشك نورولوژيستتان هم مشورت كنيد چون ممكن است دچار مشكل شويد.
بين 35 تا 50 مرد از هر 100 مردي كه MSدارند دچار اختلال ارگاسم ميشوند. در هر صورت مراجعه به كلينيك هاي باروري براي شما و پارتنر ميتواند مفيد باشد، چون بعضي از داروها در مردان بر تعداد اسپرم و يا به ارگاسم رسيدن تاثير ميگذارد. اگر برنامه بارداري داريد همراه پارتنرتان با پزشك مشورت كنيد و بعد از پيشنهادات دارويي او برنامه را شروع كنيد.
اما درهر جال 3 ماهه اول بارداري و 3 ماهه بعد از زايمان ممكن است كمي سخت باشد و حملات بيماري تشديد بشود، ولي اين حملات رفع شدني است. و نيز سرايت بيماري مستقيم از مادر به فرزند هم هرگز ثابت نشده است، گرچه در هر صورت تاثير ژنتيك هم يكي از مواردي است كه در اين بيماري وجوددارد.
آيا MSبر روي زندگي جنسي ام تاثير دارد؟
مي تواند تاثير داشته باشد.
زناني كه MS دارند ممكن است دچار كاهش تمايل جنسي بشوند و يا حتي به كل آن را از دست بدهند. و يا همچنين ممكن است نحوه به ارگاسم رسيدنشان متفاوت از قبل بشود، حتي به صورتي كه قبلن برايشان راحت نبوده است. ممكن است واژنشان كمي خشك بشود و يا عضلات آن با آهنگ معمول كار نكند.
مرداني MS دارند هم ممكن است تمايل جنسي را از دست بدهند و يا تمايلشان كم بشود. ممكن است پنيسشان دچار كم حسي بشود و در دفعات كم و در طولاني مدت به ارگاسم برسند. و يا در انزال و نعوظ دچار اشكال بشوند.
اين اشكالات ممكن است بر اثر خستگي و يا حالت تشنجي عضلاني بيماري و يا نوع داروهايي كه براي درمان مصرف ميكنيد به وجود بيآيد.
علاوه بر آن استرس و نگراني و ناراحتي كه ممكن است بعد از تشخيص اين بيماري در شما به وجود امده هم بتواند بر روابط شما و احساس اعتماد به نفس و خودباوريتان تاثير بگذارد. و به تبع اين بر روي زندگي جنسي شما هم تاثير بگذارد.
مشاوره ميتواند در مورد نگراني هايي كه داريد بهتان كمك كند (گرچه در ايران مشاوره خيلي معمول نيست و البته حس اعتمادي زيادي هم بهشان نيست). اگر احساستان نسبت به تغيير تجربه هاي زندگي تغيير كرده است، آن چيزي را كه در موردش احساس خوبي داريد انجام بدهيد كه در اين صورت به تان كمك ميكند. روغن ها و يا چرب كننده هاي حل شونده در آب ميتواند به خشكي عضلات كمك كند (مثل ژل هاي چرب كننده مخصوص). مردها ميتونند داروهاي محرك مثل وياگرا را امتحان كنند و يا ابزار مكنده و يا داروهاي كه به حس نعوظ كمك مي كنند. و يا ممكن است تصميم بگيريد كه داروهاي تجويز شده را عوض كنيد تا بر رفتار جنسي شما تاثير مثبت داشته باشد.
ناپرهيزي در خوردن و آشاميدن هم همان طور كه بر اعصاب شما تاثير ميگذارد ميتواند بر رفتار جنسي هم تاثير بگذارد، تاثير منفي و در بعضي رژيم هاي تغذيه تاثير مثبت. صحبت كردن با پارتنرتان راجع به حالات مختلف رابطه تان مي تواند كمك كننده باشد، و نيز كارهاي ساده اي مثل استفاده از كاندوم براي
پيشگيري از ترشحات و يا استفاده از حوله هم مي تواند كمك كننده باشد. و نيز گاهي خالي كردن مثانه به طور كامل قبل از رابطه جنسي هم ميتواند از هر اتفاق ناگهاني جلوگيري كند.
در هر صورت اگر هنوز نگراني راجع به تاثير اين بيماري بر روي زندگي جنسيتان وجود دارد، صحبت كردن با مشاوران متخصص در زمينه هاي بيماري MS و نيز رفتار جنسي ميتواند بسيار مفيد باشد. (گرچه واقعن نميدانم كه چنين چيزي در ايران وجود داشته باشد.)
- پرستارهاي تخصصي MS
- فيزيوتراپيست ها
- كاردرمانگران
- مشاوران
شايد نياز داشته باشيد در محيط كارتان تغييري بدهيد تا بتوانيد به كار قبليتان همچنان ادامه بدهيد. به ويژه كه كارفرما انتظار دارد كه شما با شرايط جديد به طور منطقي تطبيق پيدا كنيد تا بتواند براي اين كار كمك كند.
سرانجام شايد شما به وسايلي نياز داشته باشيد براي انجام كارها مثل خوردن و يا رفت و آمد.
آيا زندگي من كوتاه خواهد شد؟
با وجود پارامترها و شرايط ديگر تخمين زدن كوتاه شدن و يا بلند بودن طول عمر كار سختي است. اما MS پيش بيني طول عمر را پيچيده و سخت ميكند. اين بيماري ممكن است طول عمر را حدود 6 تا 10 سال كاهش بدهد، اما اين فقط يك ميانگين است و ممكن است شما بتوانيد به اندازه ي مردم هم سنتان عمر كنيد.
ممكن است كه MS اندكي طول عمر شما را كاهش بدهد اما اين اثر چندان شديدي بر طول عمر ندارد. ولي در هر حال به اين كه شما چه نوع MS ي داريد و چندين عامل ديگر وابسته است. اين كاهش ممكن است حدود 6 تا 10 سال باشد، البته اين فقط ميانگين است و تخمين اين كه چه نوعي علائمي طول عمر متفاوت ايجاد مي كند بسيار سخت است. پيشرفت نوع درمان و مراقبت هم تاثير زيادي بر افزايش طول عمر دارد.
فقط كافي شما خودتان را به اندازه قبل فعال نگه داريد و تا آنجا كه ممكن است حركتهايي كه بر روي تنفس و گردش خون تاثير دارند را كم كنيد، كه مشكل ايجاد نكنند. عفونت قفسه سينه و مثانه هم نيز MS را پيچيده كرده و بر كاهش طول عمر اثر ميگذارند. اگر عفونت هاي دوره اي داريد و نگران اين موضوع هستيد راجع به آن از پزشكتان سوال كنيد.
***اولين موضوعي كه به دنبالش كلي سايتها را بالا و پايين كردم، حتي قبل از تشخيص بيماري و فقط با خواندن جواب MRI اين بود كه باروري بعد از اين بيماري چطور ميشود؟
آيا ميتوانم هنوز هم بچه دار بشوم؟
بله هر چند كه داروهاي تجويز شده بايد تغيير كند و يا بعضي از مردم نياز پيدا ميكنند كه به كلينيك هاي باروري مراجعه كنند.
دليلي وجود ندارد كه يك زن و يا مردي كه MS دارند، نتوانند بچه دار بشوند. درواقع براي يك زن اين شانس پس زدن ها كاهش پيدا ميكند.
شايد زنها نياز داشته باشند كه داروهاي مصرفي شان را با داروهايي كه بر دوران قاعدگي تاثير ميگذارد، تعويض كنند. بايد حدود سه ماه صبر كنيد و بعد از ان دوره داروهاي جديد را شروع كنيد. اين داروها شامل بتا اينترفرون و گلاتيمارر استات هستندbeta interferon, glatimarer acetate) ). اما داروهاي استروئيدي مثل پردنيزولون prednisolon نميتوانند بر بارداري تاثير سريعي داشته باشند. اما در هر صورت قبل از انجام اين كار بايد با پزشك نورولوژيستتان هم مشورت كنيد چون ممكن است دچار مشكل شويد.
بين 35 تا 50 مرد از هر 100 مردي كه MSدارند دچار اختلال ارگاسم ميشوند. در هر صورت مراجعه به كلينيك هاي باروري براي شما و پارتنر ميتواند مفيد باشد، چون بعضي از داروها در مردان بر تعداد اسپرم و يا به ارگاسم رسيدن تاثير ميگذارد. اگر برنامه بارداري داريد همراه پارتنرتان با پزشك مشورت كنيد و بعد از پيشنهادات دارويي او برنامه را شروع كنيد.
اما درهر جال 3 ماهه اول بارداري و 3 ماهه بعد از زايمان ممكن است كمي سخت باشد و حملات بيماري تشديد بشود، ولي اين حملات رفع شدني است. و نيز سرايت بيماري مستقيم از مادر به فرزند هم هرگز ثابت نشده است، گرچه در هر صورت تاثير ژنتيك هم يكي از مواردي است كه در اين بيماري وجوددارد.
آيا MSبر روي زندگي جنسي ام تاثير دارد؟
مي تواند تاثير داشته باشد.
زناني كه MS دارند ممكن است دچار كاهش تمايل جنسي بشوند و يا حتي به كل آن را از دست بدهند. و يا همچنين ممكن است نحوه به ارگاسم رسيدنشان متفاوت از قبل بشود، حتي به صورتي كه قبلن برايشان راحت نبوده است. ممكن است واژنشان كمي خشك بشود و يا عضلات آن با آهنگ معمول كار نكند.
مرداني MS دارند هم ممكن است تمايل جنسي را از دست بدهند و يا تمايلشان كم بشود. ممكن است پنيسشان دچار كم حسي بشود و در دفعات كم و در طولاني مدت به ارگاسم برسند. و يا در انزال و نعوظ دچار اشكال بشوند.
اين اشكالات ممكن است بر اثر خستگي و يا حالت تشنجي عضلاني بيماري و يا نوع داروهايي كه براي درمان مصرف ميكنيد به وجود بيآيد.
علاوه بر آن استرس و نگراني و ناراحتي كه ممكن است بعد از تشخيص اين بيماري در شما به وجود امده هم بتواند بر روابط شما و احساس اعتماد به نفس و خودباوريتان تاثير بگذارد. و به تبع اين بر روي زندگي جنسي شما هم تاثير بگذارد.
مشاوره ميتواند در مورد نگراني هايي كه داريد بهتان كمك كند (گرچه در ايران مشاوره خيلي معمول نيست و البته حس اعتمادي زيادي هم بهشان نيست). اگر احساستان نسبت به تغيير تجربه هاي زندگي تغيير كرده است، آن چيزي را كه در موردش احساس خوبي داريد انجام بدهيد كه در اين صورت به تان كمك ميكند. روغن ها و يا چرب كننده هاي حل شونده در آب ميتواند به خشكي عضلات كمك كند (مثل ژل هاي چرب كننده مخصوص). مردها ميتونند داروهاي محرك مثل وياگرا را امتحان كنند و يا ابزار مكنده و يا داروهاي كه به حس نعوظ كمك مي كنند. و يا ممكن است تصميم بگيريد كه داروهاي تجويز شده را عوض كنيد تا بر رفتار جنسي شما تاثير مثبت داشته باشد.
ناپرهيزي در خوردن و آشاميدن هم همان طور كه بر اعصاب شما تاثير ميگذارد ميتواند بر رفتار جنسي هم تاثير بگذارد، تاثير منفي و در بعضي رژيم هاي تغذيه تاثير مثبت. صحبت كردن با پارتنرتان راجع به حالات مختلف رابطه تان مي تواند كمك كننده باشد، و نيز كارهاي ساده اي مثل استفاده از كاندوم براي
پيشگيري از ترشحات و يا استفاده از حوله هم مي تواند كمك كننده باشد. و نيز گاهي خالي كردن مثانه به طور كامل قبل از رابطه جنسي هم ميتواند از هر اتفاق ناگهاني جلوگيري كند.
در هر صورت اگر هنوز نگراني راجع به تاثير اين بيماري بر روي زندگي جنسيتان وجود دارد، صحبت كردن با مشاوران متخصص در زمينه هاي بيماري MS و نيز رفتار جنسي ميتواند بسيار مفيد باشد. (گرچه واقعن نميدانم كه چنين چيزي در ايران وجود داشته باشد.)
رشته شما چي است؟
اين آدمهايي را ديدي كه موقع كار، وقتي قد و قواره تو را ميبينم و يا سن و سال را از چهره ات حدس ميزنند واكنش نشان ميدهد؟
يك بخشي از واكنش اين است كه شروع ميكنند راجع به چيزي كه خودشان نميدانند و تو قرار است انجام بدهي باهات بحث كردن و سماجت نشان دادن.
بعد از اينكه سماجتشان بي فايده بود و تو در آرامش كامل و بدون داخل شدن در بحث، كار را انجام دادي ازت ميپرسند ببخشيد شما رشته تان چي بوده است؟
يك بخش ديگري از افراد هم باز تحمل به خرج ميدهند و بحث نميكنند اما ديگر نميتوانند اين آخري را هم نپرسيده بگذارند، لذا بعد از پرسيدن رشته تحصيلي مقطعش را هم چك مي كنند كه به آرامش دروني برسند.
اما جالب ترين قسمت موضوع اين است كه چنين افرادي در تجربه من اكثرن مرد بوده اند و اگر هم زن بوده باشند، منشي آقايان بودند و نه خانم مهندسي كه او هم درگير كار است.
يك بخشي از واكنش اين است كه شروع ميكنند راجع به چيزي كه خودشان نميدانند و تو قرار است انجام بدهي باهات بحث كردن و سماجت نشان دادن.
بعد از اينكه سماجتشان بي فايده بود و تو در آرامش كامل و بدون داخل شدن در بحث، كار را انجام دادي ازت ميپرسند ببخشيد شما رشته تان چي بوده است؟
يك بخش ديگري از افراد هم باز تحمل به خرج ميدهند و بحث نميكنند اما ديگر نميتوانند اين آخري را هم نپرسيده بگذارند، لذا بعد از پرسيدن رشته تحصيلي مقطعش را هم چك مي كنند كه به آرامش دروني برسند.
اما جالب ترين قسمت موضوع اين است كه چنين افرادي در تجربه من اكثرن مرد بوده اند و اگر هم زن بوده باشند، منشي آقايان بودند و نه خانم مهندسي كه او هم درگير كار است.
دوشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۹
باز هم لايحه خانواده
گزارش خبرگزاری زنان از صحن علنی مجلس؛ لایحه حمایت از خانواده امروز در کارگروه تخصصی حقوق خصوصی بررسی می شود
يعني گيري دادند به همسرهاي متعدد هاااااا. يكي نيست بگويد بابا شما كه اكثرن دو زنه و چه بسا سه زنه هستيد ديگر با مردم بيچاره كه پول خانه و گوشت و ميوه شان را با بدبختي با يك همسر جور ميكنند چه كار داريد؟
تعداد امضاء کنندگان بیانیه اعتراضی علیه لایحه «حمایت از خانواده» از مرز 3000 نفر گذشت
تو اين وانفسا كه روزي 2-3 تا بيانيه نوشته ميشود و پاي هر كدام 200-300 تا اسم ثابت است، 3000 نفر يعني باباجان ول كنيد اين لايحه مفتضاحنه تان را...
حالا اگر فهميدند!
يعني گيري دادند به همسرهاي متعدد هاااااا. يكي نيست بگويد بابا شما كه اكثرن دو زنه و چه بسا سه زنه هستيد ديگر با مردم بيچاره كه پول خانه و گوشت و ميوه شان را با بدبختي با يك همسر جور ميكنند چه كار داريد؟
تعداد امضاء کنندگان بیانیه اعتراضی علیه لایحه «حمایت از خانواده» از مرز 3000 نفر گذشت
تو اين وانفسا كه روزي 2-3 تا بيانيه نوشته ميشود و پاي هر كدام 200-300 تا اسم ثابت است، 3000 نفر يعني باباجان ول كنيد اين لايحه مفتضاحنه تان را...
حالا اگر فهميدند!
شنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۹
تلخ 5
يك وقت هايي كه ميگفتم زياده روي است و روزي كه نشود با چنين شتابي ادامه داد به ما سخت خواهد گذشت، تنها جواب اين بود: حالا كه ميشود.
و حالا كه ميگويم ميخواهم سرعت كم كنم، چنان افسار زمان را گرفته اي كه گويا توقف را بخواهي پيشدستي كني مبادا از غرور كم بياوري.
ميمانم نه چنان باشتاب و نه چنين كندي!!!
اسمش را چي ميگذاري؟ نمي خواهم توجيه بشنوم ولي به اين روند چي ميگويي؟
و حالا كه ميگويم ميخواهم سرعت كم كنم، چنان افسار زمان را گرفته اي كه گويا توقف را بخواهي پيشدستي كني مبادا از غرور كم بياوري.
ميمانم نه چنان باشتاب و نه چنين كندي!!!
اسمش را چي ميگذاري؟ نمي خواهم توجيه بشنوم ولي به اين روند چي ميگويي؟
پنجشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۹
خانواده برابر
خانواده برابر به این معنی نیست که معادل هر مسئولیت، مسئوایت دیگری باشد. به این معنی نیست که در عوض هر کار، کار دیگری از جنس دیگر تعریف بشود.
در خانواده های سنتی که زن در خانه کار می کند و مرد در بیرون خانه، برابری معادل وجود دارد، ولی برابری به معنای واقعی وجود ندارد. چون زن از حضور در اجتماع سهمی ندارد و نیز در قبال کار، مزدی هم دریافت نمی کند.
در خانواده های مدرن هم به نظر من تقسیم کارهای منزل نمی تواند فقط بر اساس معادل کاری باشد. مثلن تمیزکاری و نظافت و تهیه غذا و لوازم زندگی شاید جز بیشترین کارهای خانه به نظر بیاید. ولی من دوست ندارم همیشه نظافت یا همیشه تهیه غذا و یا همیشه خرید با من باشد. در عوض ترجیح می دهم که در هر زمان و شرایط بخشی از کار را بپذیرم.
مثلن متنفرم از این که من همیشه رانندگی کنم و حتی طرف به جایش فلان کار را انجام بدهد. که عملن در این مورد خاص معادل کاری هم برای آن ممکن نیست.
علاوه بر آن خیلی چیزهای دیگر هم می تواند شامل تقسیم بر اساس برابری کاری بشود و یا تقسیم بر اساس برابری معادل بشود: این که هر کدام از طرفین چقدر هزینه می دهند و چه نوع هزینه ای می دهند. این که شرایط زندگی در خانواده جدید چقدر و چگونه با شرایط معمول قبلی برای هر کدام متفاوت است.
در خانواده های سنتی که زن در خانه کار می کند و مرد در بیرون خانه، برابری معادل وجود دارد، ولی برابری به معنای واقعی وجود ندارد. چون زن از حضور در اجتماع سهمی ندارد و نیز در قبال کار، مزدی هم دریافت نمی کند.
در خانواده های مدرن هم به نظر من تقسیم کارهای منزل نمی تواند فقط بر اساس معادل کاری باشد. مثلن تمیزکاری و نظافت و تهیه غذا و لوازم زندگی شاید جز بیشترین کارهای خانه به نظر بیاید. ولی من دوست ندارم همیشه نظافت یا همیشه تهیه غذا و یا همیشه خرید با من باشد. در عوض ترجیح می دهم که در هر زمان و شرایط بخشی از کار را بپذیرم.
مثلن متنفرم از این که من همیشه رانندگی کنم و حتی طرف به جایش فلان کار را انجام بدهد. که عملن در این مورد خاص معادل کاری هم برای آن ممکن نیست.
علاوه بر آن خیلی چیزهای دیگر هم می تواند شامل تقسیم بر اساس برابری کاری بشود و یا تقسیم بر اساس برابری معادل بشود: این که هر کدام از طرفین چقدر هزینه می دهند و چه نوع هزینه ای می دهند. این که شرایط زندگی در خانواده جدید چقدر و چگونه با شرایط معمول قبلی برای هر کدام متفاوت است.
دوشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۹
مقاومت جمعی
در بین تمام کسانی که در حوادث بعد از انتخابات بازداشت شدند، عملکردهای متفاوتی وجود دارد چه در نحوه بازجویی پس دادن ها، چه در رفتار بعد از آزادی و چه در صحبت ها و یا احیانن نوشته هایش بعد از آزادی.
این که هر کدام در چه وضعیت و یا فشاری قرار داشتند، مسلمن رفتارها را تغییر می دهد، ولی جدای از همه قضاوت ها و یا حتی منصفانه تر جدای از همه تحلیل ها، رفتار تاج زاده ستایش انگیز و ستودنی است. مدتی طولانی نیست که به عنوان مرخصی از زندان رها شده است، اما دید و بازدیدش با خانواده های زندانیان دیگر، شور جمعی هدف تاجزاده را پررنگ می کند.
علاوه بر او فخر السادات محتشمی پور نیز از معدود همسران بازداشتی ها بود که دست نوشته هایش فقط مختص همسرش نبوده است و هر از گاهی سراغ دیگرانی که شاید در شرایط مشابه او هم بوده است رفته است.
همین طور خیلی زیاد بودند و هستند از بین مردمی ناشناخته که هیچ وقت اسمی از آنها نشنیدیم و در هیچ کجای معادله سیاسی و حتی اجتماعی نبودند که در سکوت بازداشت شدند، شکنجه شدند و یا حتی حکم های سنگین گرفتند و بعد از آزادی و یا مرخصی سراغ دیگر همبندیها و خانواده آنها می رفتند، دلجویی می کردند و اگر می توانستند کمک می کردند. گرچه ممکن بود شاید همین دلجویی هم هزینه جدید و مضاعفی برایشان به وجود آورد.
اخلاقی که بین فعالان حقوق زنان در تمام این سه-چهار سال به امری بدیهی می مانست.
***پي نوشت:
همين طور ديدار عيدانه تاجزاده با ابطحي و رفتن به منزل او، از آن رفتارهاي تحسين برانگيزي كه بعيد ميدانم حتي از بچه هايي كه مرتب نقد ميكنند بدون اينكه كوچكترين هزينه اي داده باشند هم بربيآيد. حالا سياست مردان و سياست زنان و آدمهاي مقاوم و هزينه داده به كنار
این که هر کدام در چه وضعیت و یا فشاری قرار داشتند، مسلمن رفتارها را تغییر می دهد، ولی جدای از همه قضاوت ها و یا حتی منصفانه تر جدای از همه تحلیل ها، رفتار تاج زاده ستایش انگیز و ستودنی است. مدتی طولانی نیست که به عنوان مرخصی از زندان رها شده است، اما دید و بازدیدش با خانواده های زندانیان دیگر، شور جمعی هدف تاجزاده را پررنگ می کند.
علاوه بر او فخر السادات محتشمی پور نیز از معدود همسران بازداشتی ها بود که دست نوشته هایش فقط مختص همسرش نبوده است و هر از گاهی سراغ دیگرانی که شاید در شرایط مشابه او هم بوده است رفته است.
همین طور خیلی زیاد بودند و هستند از بین مردمی ناشناخته که هیچ وقت اسمی از آنها نشنیدیم و در هیچ کجای معادله سیاسی و حتی اجتماعی نبودند که در سکوت بازداشت شدند، شکنجه شدند و یا حتی حکم های سنگین گرفتند و بعد از آزادی و یا مرخصی سراغ دیگر همبندیها و خانواده آنها می رفتند، دلجویی می کردند و اگر می توانستند کمک می کردند. گرچه ممکن بود شاید همین دلجویی هم هزینه جدید و مضاعفی برایشان به وجود آورد.
اخلاقی که بین فعالان حقوق زنان در تمام این سه-چهار سال به امری بدیهی می مانست.
***پي نوشت:
همين طور ديدار عيدانه تاجزاده با ابطحي و رفتن به منزل او، از آن رفتارهاي تحسين برانگيزي كه بعيد ميدانم حتي از بچه هايي كه مرتب نقد ميكنند بدون اينكه كوچكترين هزينه اي داده باشند هم بربيآيد. حالا سياست مردان و سياست زنان و آدمهاي مقاوم و هزينه داده به كنار
شنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۹
هم خانگی ایرانی
زیر یک سقف بودن چه جور تعهدی برای طرفین می آورد؟
آدمهای درگیر رابطه ی دوتایی عاشقانه چه جور تعهدی نسبت به هم دارند؟
آیا جنس تعهد زندگی مشترک، همان جنس تعهد رابطه عاشقانه بدون هم خانگی است؟
وقتی دو جنس مخالف با یکدیگر هم خانه می شوند به این معنی است که الزامن بین آن دو رابطه جنسی و تعهدی از این دست به وجود بیاید؟
دوستی(دختر) که تجربه زندگی را برای مدت محدودی در خارج از ایران داشت، تعریف می کرد که مدتی با پسری ایرانی و حدودن 10 سال کوچکتر از خودش هم خانه بوده است. در شروع زندگی در خانه مشترک بین آن دو جز دوستی و صمیمیت عادی و معمول، رابطه و احساسی دیگری نبوده است.
اما بعد از مدت نه چندان طولانی، رفتار پسرک تغییر می کند. نوع صحبت کردن و آمد و رفت روزانه اش بسیار احساسی می شود و لهجه عاشقانه به خودش می گیرد. و در نهایت در خواست بوسه و رفتار عاشقانه می کند و در جواب رد مثل خیلی از عشق های دیگر که در گروه جوانک های زیر 20 ساله طبقه بندی می شود، در پاسخ رد شنیدن به طور کل منکر هر نوع احساسی می شود. و مسئولیت احساس خودش را نمی پذیرد. و رابطه معمول هم با به هم ریختگی غیر عادی مواجه می شود، طوری که زندگی را برای دوستم با پسرک غیر قابل تحمل می کند و مجبور به ترک خانه مشترک می شود.
این تجربه از جهت قابل تامل است. یکی این که اگر اختلاف سن آنها برعکس بود (یعنی پسر بزرگتر از دوستم بود) و یا حتی از نظر سنی به هم نزدیک بودند، این تمایل باز همچنان یک طرفه به وجود می آمد؟
دیگر این که در ایران که جز خانواده، و یا به ندرت هم دانشکده ای و گاهی نیز همکار، تعریف دیگری برای هم خانگی وجود ندارد، اصلن هم خانه بودن با یک دوست (نه پارتنر) چطور باید پیش برود؟
برای عملی کردن این تعریف ها در دنیایی که به مدرنتیه نزدیک و نزدیکتر می شود و شاید تشکیل خانواده اولویت خود را از دست می دهد، چه کار باید کرد؟
آدمهای درگیر رابطه ی دوتایی عاشقانه چه جور تعهدی نسبت به هم دارند؟
آیا جنس تعهد زندگی مشترک، همان جنس تعهد رابطه عاشقانه بدون هم خانگی است؟
وقتی دو جنس مخالف با یکدیگر هم خانه می شوند به این معنی است که الزامن بین آن دو رابطه جنسی و تعهدی از این دست به وجود بیاید؟
دوستی(دختر) که تجربه زندگی را برای مدت محدودی در خارج از ایران داشت، تعریف می کرد که مدتی با پسری ایرانی و حدودن 10 سال کوچکتر از خودش هم خانه بوده است. در شروع زندگی در خانه مشترک بین آن دو جز دوستی و صمیمیت عادی و معمول، رابطه و احساسی دیگری نبوده است.
اما بعد از مدت نه چندان طولانی، رفتار پسرک تغییر می کند. نوع صحبت کردن و آمد و رفت روزانه اش بسیار احساسی می شود و لهجه عاشقانه به خودش می گیرد. و در نهایت در خواست بوسه و رفتار عاشقانه می کند و در جواب رد مثل خیلی از عشق های دیگر که در گروه جوانک های زیر 20 ساله طبقه بندی می شود، در پاسخ رد شنیدن به طور کل منکر هر نوع احساسی می شود. و مسئولیت احساس خودش را نمی پذیرد. و رابطه معمول هم با به هم ریختگی غیر عادی مواجه می شود، طوری که زندگی را برای دوستم با پسرک غیر قابل تحمل می کند و مجبور به ترک خانه مشترک می شود.
این تجربه از جهت قابل تامل است. یکی این که اگر اختلاف سن آنها برعکس بود (یعنی پسر بزرگتر از دوستم بود) و یا حتی از نظر سنی به هم نزدیک بودند، این تمایل باز همچنان یک طرفه به وجود می آمد؟
دیگر این که در ایران که جز خانواده، و یا به ندرت هم دانشکده ای و گاهی نیز همکار، تعریف دیگری برای هم خانگی وجود ندارد، اصلن هم خانه بودن با یک دوست (نه پارتنر) چطور باید پیش برود؟
برای عملی کردن این تعریف ها در دنیایی که به مدرنتیه نزدیک و نزدیکتر می شود و شاید تشکیل خانواده اولویت خود را از دست می دهد، چه کار باید کرد؟
اشتراک در:
پستها (Atom)