یکشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۴

ما شما ایشان؟

راجع به خیلی چیزها می خواستم بنویسم، اما خیلی سخت در ذهنم تاثیر گذاشته است.
در بین اکثر زنان ایرنی کمخونی ِ فقر آهن بسیار شایع است که در دوران قاعدگی به اوجش می رسد و تمام اختلالات فیزیکی و روحی آن دوره را تشدید می کند.

نمی دانم چرا تا این حد، ولی بسیار احساس نزدیکی می کنم با همکارم که خانمی چهل و دوساله و مطلقه است و با دو دخترش زندگی می کند.
بسیار رفتارش برایم ملموس و قابل درک است.
وقتی امروز از صبح بی حوصله و پکر بود و چیزی نمی گفت و رنگش پریده بود و هرچه کردم بخندانمش، فقط یک لحظه بود و باز مثل قبل کپ کرده و بی صدا کار می کرد، فکر کردم شاید اتفاقی افتاده است، اما به محض اینکه با کوچکترین شوخی همکاری اشکش جاری شد و از اتاق رفت بیرون، حدس زدم در همان روزهای منحوس دوره اش است. و حدسم درست بود.
من حس می کنم که: در اوج رسیدگی یک زن، چهل سالگی، با تجربهء طلاق و فشار جامعه برای جوان بودن و تنها بودنش، با افسردگی دوران قاعدگی و نیاز به آرامش و آغوشی که دوستت دارد و بهت احترام می گذارد و محبتش، دردت را ، آرام کند، چقدر سخت است، که با همهء محدودیتها و زندانهای جامعه ات بسازی و حالا طعنه و کنایهء آدمهای دیگر را هم تحمل کنی که فلانی کسی را ندارد، این طور وقتها برای ما ناز می کند.
برایم جالب است که زنان اروپایی، مرخصی استعلاجی ماهانه را برای این مشکل وارد قانون کاریشان کرده اند، و ما نه تنها مردان، بلکه من و تو همدیگر را برای یک دورهء فیزیکی طبیعی، دست می اندازیم و به عدم درک مردان از این موضوع دامن می زنیم.

هیچ نظری موجود نیست: