پنجشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۵

تربيت خشن

جاده چالوس. از چالوس به تهران. نزديك كرج.
سرعتش شايد حدود 40 تا 50 كليومتر باشد. عصر يك روز وسط هفته است. مرد پشت فرمان است. دو تا بچه از پشت معلوم هستند و خانمي كه جلو كنار راننده نشسته است. جاده خلوت است. از روبرو هم گاهي تك و توك يك ماشين مي‌آيد.
چراغ مي زنم هر بار با يك مكث 15- 20 ثانيه‌اي. 5- 6 بار تكرار مي‌كنم اما هيچ واكنشي نشان نمي‌دهد. همين كار را با بوق تكرار مي‌كنم.
بعد از چند دقيقه كه چند بار تو آيينه نگاه مي‌كند و هيچ واكنشي نشان نمي‌دهد،‌ راهنما مي‌زنم و از سمت چپش سبقت مي‌گيرم و مي‌روم.
كرج. 5 دقيقه بعد. يك ماشين با بوق ممتد از پشت مي‌آيد منحرف مي‌شود به طرف ماشين من. به سرعت كنار مي‌كشم كه به ماشين نكوبد. شيشهء خانم پايين است. سرش را بيرون مي‌آورد و شروع مي‌كند به فحش دادن... دخترهء‌ ج... مي‌آيي سبقت مي‌گيري كه چي‌ بشه؟ مي‌خواهي بدهم حالت را جا بيارد؟......
10 دقيقه بعد. كمي جلوتر ايستاديم. مبهوتم. با اينكه بيش از من عصباني شده است و واكنش تندي نشان داد كه ازش نديده بودم اما مي‌گويد فراموش كن. آدمهايي كه پر عقده نباشند و خشم فروخفته نداشته باشند، خيلي كمند. مي‌گويم تمام بهت من از اينه كه چطور يك
زن مي‌تواند چنين فحشي را به زن ديگري بدهد؟ چي به سر آن زن آمده و چطور زندگي كرده است كه اينطور شده است؟

به اين خيلي فكر مي كنم كه وقتي پسري يا مردي تمايل به برقراري ارتباط با دختر يا زني را دارد، هر چه قدر هم تمايلش زياد باشد، همين كه بداند با كس ديگري رابطه دارد، ديگر اصرار نمي‌كند ( اكثرن اينطورند. ) يعني اخلاقيات در رابطه‌شان سهم خوبي دارد.
اما اگر بر عكس اين موضوع باشد، زنان خيلي راحت ( باز اكثرن در جامعه عمومي ايران منظورم است. ) به اصرارشان ادامه مي‌دهند و برايشان مهم نيست حتي اگر رابطه موجود طرف خراب بشود يا از بين برود ولي در عوض خودشان حضور داشه باشند. يعني اخلاقيات در چنين رابطه‌اي آخرين الويت را برايشان دارد.
دلم براي اين اكثريت زنان جامعه مي‌سوزد خيلي زياد. چون فكر مي كنم آنقدر ناديده گرفته شده‌اند و آنقدر بي‌ارزش بودند و انكار شدند كه حاضرند به هر قيمتي خودشان را ثابت كنند يا به نيازهايشان برسند. ( البته اگر مردي هم چنين باشد،‌ اين شرط برايش نقض نمي‌شود، اما خوب چون بيشتر در زنان ديده‌ام اين ويژگي را اينچنين بيان كردم.)

حالا اين پليسهاي زن: بيشتر از اين كه وحشي گري و خشونت و چاروادار حر
ف زدنشان برايم عجيب باشد،‌ تمام ذهنم را درگير كرده است كه چه بر سرشان آمده است و خشونت تا چه حد در زندگيشان بوده است كه داوطلبانه به پليس پيوستند و براي وحشي‌گي تربيت شدند، آن هم نه در يك موضوع سياسي بلكه در احقاق حق اجتماعي كه كاملن به نفع خودشان هم هست.

۵ نظر:

پاینده گفت...

شاید همه اش از تربیت خشن نباشد که تونام متنت را تربیت خشن نام نهاده ای.شاید زندگی خشن،شرایط خشن است که افراد را وادار می کند هر کاری را انجام دهند.خیلی اوقات شرایط است که ما را می سازد نه ما شرایط را و نقش تبلیغات، یا هر چیز دیگری.با همه اینها نوشته خیلی نمیدانم نمی شود گفت زیبا چون تلخ است .
امیدوارم موفق باشی پرستو و شاید روزی اوضاع بهتر شود.

Parastoo گفت...

منظورم از تربيت خشن،‌فقط آن چيزي نبود كه پدر و مادر به ما ياد مي دهند،‌بلكه هر چيزي كه ما را به قول تو مي سازد،‌ شرايط،‌زندگي،‌خانواده،‌فشار اقتصادي،‌فقر فرهنگي،‌همهء اينها را تربيت در نظر گرفتم و ما با نظرت موافقم. اما در مورد تبليغات يا تغيير شرايط هم بحث مفصل است كه شايد باز به فقر فرهنگي و آگاهي برگردد كه به نظرم آن هم نوعي محروميت است كه آدمها تحميل مي‌شود.

ناشناس گفت...

سلام
دوست عزيز در پايان مطلب خود در مورد تجمع زنان نوشته ايد: آن هم نه در يك موضوع سياسي بلكه در احقاق حق اجتماعي.
فقط مي خواستم اين موضوع را ياد آوري كنم كه در ايران پيگيري هر نوع حق و حقوقي چه بخواهيم چه نخواهيم به سياست مربوط ميشود و يا به سياست مربوطش ميكنند . بنابراين من فكر ميكنم پيگيري حقوق هم يك فعاليت سياسي است .
دوست شما
گمنام

Parastoo گفت...

دوست گمنام اول از تذكرت متشكرم و بعد من متوجه منظور دقيق شما از اين تذكر نشدم.
يعني مي‌خواهم بدانم از اين تذكر مي‌خواهي به تحليلي در مورد رفتار پليسهاي زن برسي؟ يا اين تذكر به نظر تو مي‌تواند توجيه مناسبي براي خشونت انها باشد؟

ناشناس گفت...

salam
khaste nabashid