شادي و محبوبه همچنان در زندان.
وقتي پست نخبگي و مردسالاري= جمع اضداد را مي نوشتم، بزرگترين تصوير ذهنم تصوير فعالان جنبش دانشجويي و به طور خاص
وقتي پست نخبگي و مردسالاري= جمع اضداد را مي نوشتم، بزرگترين تصوير ذهنم تصوير فعالان جنبش دانشجويي و به طور خاص
بچههاي تحكيم وحدت بود كه سالها در كنارشان در مقابل خيلي چيزها اعتراض كرده بوديم، انتقاد كرده بوديم و آزادگي را تمرين مي كرديم و حالا ميديدم كه چه به وضوح با توجيه مرد بودن جنبش زنان را تنها ميگذارند. اما امروز "من، شريك جرم آزار تو" به نظر بسيار به جا و قابل تحسين است.
ديگر اين كه نوشته سارا شايد كافي باشد براي همه اين بحثهاي وبلاگي كه متاسفانه فقط به تحليل بردن انديشه است.
***
هر كدام از دوستاني كه بازداشت بودهاند، داستان عظيمي راجع به بازجوييهايشان نحوه آنها و سوالي كه ازشان ميشد دارند.
يكي ميگويد بازجو با لحني كه تو كوچه و خيابان متلك ميشنويم، هنگام بازجويي نام كوچكم را صدا ميكرد.
يكي ميگويد موقع پركردن مشخصاتم جلوي جنسيت، بازجو با لحن تمسخر آميز ميگويد بنويسيم مرد، از بس كه شما خشنيد.
دوست ديگر ميگويد از دوست پسر داشتن يا نداشتنم ميپرسد.
ديگري را به جرم اينكه مانتويش چه بوده و چه تهمت چريك چپي زده است.
بازجوييها از 8 شب به بعد شروع ميشده است. در اتاقهاي دربسته، حتي راجع به زندگي خصوصي و لحن صحبت و هر چيز جزئي ديگري كه ممكن است كسي در حيطه خصوصيش داشته باشد. به قول خانم دكتر صادقي فقط ميشود به اين گفت چشم چراني جنسي.
ميشود حدس زد كه هنوز هم از زنانگي چيزي جز وسيله لذت هيچ نميدانند. گاهي دلم براي بازجويي ميسوزد كه نيمه شب، از دخترك سوالاتي خصوصي ميپرسد كه در پروندهاش ثبت نميكند. چطور ممكن است ذهن و انديشه كسي كه به عنوان بازجوي امنيتي مملكت است، آنقدر بسته باشد كه به جاي سوالات فكري و ايدئولوژيكي و شيوه و نحوه كار، صرف جنبش زنان را فقط در زن بودگي خلاصه كند.
به نظر زنان ما فرسنگها از شما جلوترند آقايان. تا شما بيآييد و شبهايتان را با بازجوييهاي غير متعارف و عقده گشا پر كنيد، همه زنان ايران قانون تغيير تمكين، شهادت، ارث، ديه، ازدواج، طلاق و چه و چه و چه را امضا كردهاند. آن وقت اگر همسرتان تمكين نكرد و دخترتان، حقوق برابر با برادرش خواست، به جز خاطرهء بازجوييهاي شبانه چيز ديگري هم براي گفتن داريد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر