جمعه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۵

نخبگي و مردسالاري= جمع اضداد

شادي صدر و محبوبه عباسقلي‌زاده از روز سه شنبه تا به حال همچنان در زندانند.

نوشته‌هاي محبوبه حسين زاده راجع به بازجوييهايش تكان‌دهنده است.

بچه‌هاي بازداشت‌شده‌ي ديروز، همگي آزاد شده‌اند.
***
نمي‌دانم چقدر نياز به همبستگي وجود دارد بين گروههايي كه منتقد دولت و حكومت هستند؟ نمي‌دانم چقدر از لحاظ مديريت پيشبرد جنبشها لازم است كه گروههايي كه هدفهاي مشتركي دارند، در مواردي به ائتلاف برسند؟
اما خوب نقض آشكار حقوق بشر مثل نابرابريهاي اجتماعي و جنسيتي،‌ ناعدالتي اجتماعي و جنسيتي، عدم آزادي تفكر و بيان موارد بارزي هستند كه جنبشهاي موجود در ايران مثل جنبش زنان و دانشجويان به آنها انتقاد دارند و مطالباتشان همه رنگي از آن نوع دارند.
برايم عجيب است كه وقتي ادوار تحكيم مراسمي به مناسبت روز جهاني زن مي‌گيرد تمام فعالينش در مراسم شركت مي‌كنند، بيانيه مي‌خوانند و خشونتهاي عليه زنان را محكوم مي‌كنند اما در تجمع زنان شركت نمي‌كنند.
اينجا در ايران به نظرم تا تخصصي شدن مطالبات مدني فاصله بسيار زياد است، پس چرا دختران دانشجو، براي اصلاحات، براي پوينده‌‌ها و مختاريها، براي 18 تير، براي گنجي، براي محمدي‌ها شركت مي‌كنند و كتك مي‌خورند، اما وقتي پاي جنبش زنان پيش مي‌آيد همه خودشان را كنار مي‌كشند و از دور بيانيه مي‌خوانند و آرزوي موفقيت مي‌كنند؟
شايد دليلي قانع كننده بر اين جدايي وجود داشته باشد، اما موضوع مهم اين است كه مردان هنوز نيازي به جنبش زنان نمي‌بينند، ‌هنوز مطالبات جنبش زنان به طور جدي چيزي نيست كه جز خواسته‌هاي آنها باشد. به نظر هنوز مردان آنطور كه در نوشته‌هايشان، در شعارهايشان و در مطالباتشان نياز به آزادي و دموكراسي را فرياد مي‌كنند،‌ برابري حقوق و منابع اجتماعي براي زن و مرد را نياز نمي‌بينند.
شايد اين انتقاد به جا باشد كه وقتي هنوز خيلي از زناني هستند كه از حقوق خود آگاه نيستند توقعي از مردان نبايد داشت، اما روي بحث من با نخبگاني است كه دم از آزادي مي‌زنند، در صورتي كه در بند قوانين بودن نيمي از جمعيت را مشكلي براي خوشان تصور نمي‌كنند و كم شنيده نمي‌شود حتي در جمع نخبگان و نظريه پردازان كه كار زنان را بايد به خودشان واگذار كرد. مرداني كه سالها براي رسيدن به دموكراسي مبارزه مي‌كنند در صورتي كه به يكي از موارد بزرگ نقص دموكراسي، نابرابي جنسيتي، اهميت چنداني نمي‌دهند.
نمي‌دانم مردان چند نسل بعد از ما به اين درك از شناخت مي رسند كه زندگي كردن با كسي كه محدود و مقيد در حصار قوانين مدني و عرفي است، در عين در حصار بودن خود آنها است؟ نمي‌دانم مردان چند نسل بعد از ما، پدر، برادر و همسر بودنشان براي زناني در قيد و حصار تبعيضها را عين زندانباني مي‌شناسند و خودشان را مبري مي‌كنند از زندانباني مادران، دختران، خواهران و همسرانشان؟ نمي‌دانم تا چند سال بعد، مرداني خواهند بود كه شرم داشته باشند از شعار آزادي و دموكراسي دادن، در جامعه‌اي كه نظام مستبد مردسالاري دارد؟

هیچ نظری موجود نیست: